eitaa logo
خشتـــ بهشتـــ
1.7هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
149 فایل
✨﷽✨ ✨اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفࢪَج✨ #خشـــت_بهشـــت 🔰مرکز خیرات و خدمات دینی وابسته به↙️ مدرسه علمیه آیت الله بهجت(ره) قم المقدسه 🔰ادمین و پشتیبان؛ @admin_khesht_behesht
مشاهده در ایتا
دانلود
خشتـــ بهشتـــ
ماجرای سیلی‌هایی که کمیل برای یک نهی از منکر خورده بود/ همسر شهید: الان می‌فهمم شهید قبل از رفتن از
😭سیلی برای دوست شهید: بعد از بود حدود ساعت ۲ بعدازظهر کوچه‌ها خیلی خلوت بود من و روبروی کوچه زیر سایه یک درخت مشغول صحبت کردن بودیم ناگهان دیدم که رنگش پرید😨 و سرش را پایین انداخت 😞 چند لحظه‌ای بود که سرش پایین بود، سرش را بالا آورد. گفت:« مهدی همین‌جا بمان.» من گفتم‌: «چی شده؟!» 😳 گفت: «گفتم همین‌جا بمان، جلو نیا» به پشت سر خودم نگاه کردم👀 و دیدم که خانم و آقایی در حال نزدیک شدن به ما هستند مردی ورز‌شکار و درشت‌اندام بود؛ با خودم گفتم:«فکر کنم هوس کتک خوردن کرده» همچنان که جلو می‌رفت، من خودم را برای کتک خوردن آماده کردم.👋 گفتم: « تو ورزشکاری، من چی بگم! من که کتک‌ را حتما خورده‌ام!»😯 به سمت آن‌ها رفت و من هم ‌پشت‌ سر او حرکت کردم، به آن‌ها رسید. سلام کرد✋، همین‌طوری که سرش پایین بود، گفت: «ببخشید می‌شود خواهشی از شما بکنم؟ اجازه بدهید چند لحظه‌ای به همسر شما نگاه کنم و از آن لذت ببرم!»☹️ آن مرد به‌شدت عصبانی شد و گفت: «حرف دهنت را بفهم.» 😡 دوباره درخواست خودش را تکرار کرد. اجازه بدهید چند لحظه به همسر شما نگاه کنم از آن لذت ببرم، مرد به‌شدت عصبانی شده😡 و سیلی محکمی به‌صورت کمیل زد👋، کمیل دوباره درخواست خودش را تکرار کرد و این دفعه سیلی محکم‌تری👋 به‌صورت کمیل زد. همسرش گفت «نه به سرِ پایینت😕 نه به این حرفت! خجالت بکش چرا چنین درخواستی می‌کنی؟» 😡 کمیل گفت: «نمی‌دانستم اگر از شما اجازه بگیرم☝️ شما ناراحت می‌شوید و اِلا مثل دیگران که بدون اجازه از همسر شما لذت می‌بردند، من هم لذّت می‌بردم.» جوان به‌شدت عصبانی شد، سیلی محکمی👋 با دست چپ به‌صورت زد آن لحظه دستش را جای گذاشت و نشست روی زمین شروع به کردن ،😭 کرد؛ فکر کنم سیلی 😭یادش افتاد، شاید هم با خودش می‌گفت «مادر! من مرد جوانم، ورزشکارم، ولی شما...»😭😭😭😭
💠 مدتی از پیروزی انقلاب گذشته بود، #شاهرخ نشسته بود مقابل تلویزیون، سخنرانی حضرت #امام در حال پخش بود. داشتم از کنارش رد میشدم که یکدفعه دیدم #اشک تمام صورتش را پر کرده. با تعجب گفتم: شاهرخ، داری #گریه می کنی!؟ با دست اشکهایش را پاک کرد و گفت: امام، بزرگترین #لطف.خدا در حق ماست. ما حالا حالاها مونده که بفهمیم رهبر خوب چه نعمت بزرگیه، من که حاضرم جونم رو برای این آقا فدا کنم. 🌿 ولادت: ١ دی ۱۳۲۸، تهران شهادت: ۱۷ آذر ۱۳۵۹، آبادان 🌿 #شهید_شاهرخ_ضرغام🌷 #سالروز_شهادت #حر_انقلاب ||•🇮🇷 @marefat_ir ‌||•🌐 https://www.instagram.com/marefat_ir/
خشتـــ بهشتـــ
ای ... 🍃در خاکریز‌های ، خدا را شناختی، برایش مناجات کردی، ناله سردادی و شدی. هنوز سوز صدا و مداحی‌‌هایت در گوش هم‌رزمانت به یادگار مانده است. . 🍃برایمان بخوان. مدتی است محرومیم از دعای پنجشنبه شب‌های . 🍃با سوز دلت بخوان، مدتی است خودمان را گم کرده‌ایم. . 🍃 نادما منکسرا را برایمان کن که شاید از این خواب ناز غفلت بیدار شویم. . 🍃هرکس از تو حرفی زد، از عشقت به حضرت مادر گفت. روضه بخوان. . 🍃برایمان از بگو شاید از آتشی که برای خودمان ساخته‌ایم خلاصی یابیم. . 🍃بگو چه گذشت بین در و دیوار، شاید دلمان لرزید و اشکمان جاری شد. از میخ در هم بگو. شاید در به رویمان باز شد. . 🍃از وصیت مادر به دختر و بگو، شاید کبوتر دلمان پرکشید سوی . اما از بازوی کبود نگو، میدانی که ختم می‌شود به گریه‌های علی. صبرِ چاه را نداریم که در مقابل دل داغدار و اشک‌های تاب بیاوریم. . 🍃نمی دانم در جبهه، چگونه عاشق شدید که شهادتتان همچون اهل بیت بود، یکی بی سر، یکی با دست‌های قلم شده، یکی و یکی با پهلوی شکسته و همچون خودت . . 🍃 در سنگرِ مناجاتت، روضه‌ی مادر را می‌خواندی که خمپاره، بازویت را کبود کرد و پهلویت را شکافت و تو بازهم به اقتدا کردی. . 🍃این پایان ندارد.... سنگ مزارت و ذکر یا زهرایی که روی آن حک شده، نشانه‌ای است برای هر که دلش گره بخورد به حضرت مادر. فاتحه‌ای برای تو بخواند و حاجت بگیرد. راستی شنیده‌ام جوانان به واسطه تو می‌شوند. شاید هم اولین قدم برای ، خوشبختی است. سفارشمان را به مادر پهلو شکسته بکن... . 🌺تولدت مبارک فرمانده.. . به مناسب سالروز تولد . ✍️نویسنده: . 📆تاریخ تولد : ۲۳ تیر ۱۳۴۳ . 📅تاریخ شهادت : ۵ اردیبهشت ۱۳۶۶. بانه. 🥀مزار : اصفهان . •┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈•         @shohadae_sho •┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈• ❤️••👆🏻
؛ بنده خیال میڪنم ، فضیلت بر ســـیدالشـــهداء بالاتر از باشد...! 🥀 ⓙⓞⓘⓝ ♡|→ @shohadae_sho 🖤🕊