بزرگـی میگفت :
•|به هیات که میروید
زبان حالتان با امام حسین این شعر باشد.
[با دستِ تهی
آمـدنم عیبی نیست
حیف است که با
دستِ تهی بر گردم]
✅ @kheymegahevelayat
🔸روزمان را با #قرآن آغاز کنیم...
● آمرين به معروف و ناهيان از منكر، در رديف انبيا الهی
سوره آلعمران (3) : آيه 21
● إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ يَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ (21)
● براستى كسانى كه به آيات خداوند كفر مى ورزند و پيامبران را به ناحق مى كشند و كسانى از مردم را كه فرمان به عدالت مى دهند مى كشند، پس آنان را به عذابى دردناك بشارت ده.
🔸پيامها:
1- در شرايطى، اظهار حقّ لازم است اگر چه به قيمت شهادت انبيا و اوليا باشد.
2- گاهى طاغوتها براى كشتن فرزانگان با تبليغات و شايعات و توجيهات، كار خود را حقّ جلوه مى دهند. «بِغَيْرِ حَقٍّ»
3- نام كسانى كه به عدالت دعوت مى كنند و آمرين به معروف و ناهيان از منكر، در رديف انبيا برده شده است. لذا كيفر قاتلان آنان نيز همچون قاتلان پيامبران است. «فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ»
✅ @kheymegahevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
●میگن روضه دلمُردگیه
●میگن گریه افسُردگیه
●نمیدونن خبر ندارن
●حسین آغاز زندگیه...
🔺بشنوید و لذت ببرید از این شور دلربایی خونده حمید آقای علیمی...
#در_لشکر_حسینیم ...
👤 ادمین: فاتح اسرائیل
✅ @kheymegahevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 پرچم ایران بر فراز فریگیت نظامی فرانسوی!
#اقتدار
👤 ادمین: فاتح اسرائیل
✅ @kheymegahevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بازدید فرمانده کل سپاه از جزیره استراتژیک فارسی در خلیج فارس
✅ @kheymegahevelayat
امشب ساعت 22 قسمت 104 و 105 و 106 #مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم از #کانال_خیمه_گاه_ولایت_در_تلگرام_و_ایتا_و_سروش منتشر میشود.
✅ خیمه گاه ولایت در اِیتا👇
🔵 http://eitaa.com/kheymegahevelayat
✅ خیمه گاه ولایت در تلگرام👇
🔴 https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1
✅ خیمه گاه ولایت در سروش👇
🔵 http://sapp.ir/kheymegahevelayat
✅ خیمه گاه ولایت در اینستاگرام 👇
🔴 https://www.instagram.com/kheymegahevelayat/
✅ خیمه گاه ولایت در توییتر 👇
🔵 https://twitter.com/kh_Velayat
خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_صد_و_سه وقتی در اتاق باز شد دیدم عاصف وارد شد، کنار در ا
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_صد_و_چهار
بعد از مراسم تودیع و معارفه ای که برگزار شد و جایگزین دکترعزتی اعلام شد، باید بودید و حال و روز این آدم و نگاه میکردید.. اوضاع عزتی به شدت به هم ریخته بود، اما سعی میکرد خودش رو حفظ کنه. بعد از مراسم با عصا داشت میرفت که من یه گوشه ای ایستاده بودم. برای اینکه منو نبینه روم و برگردوندم و توی دلم به چپ و راست شدنش میخندیدم. سالن کم کم خالی شد. منم بعد از مراسم، سازمان انرژی اتمی رو ترک کردم.
در مسیر بازگشت بودم که خانوم 3200 بیسیم زد:
_آقا عاکف؟ میشنوید صدای من و؟
+بله میشنوم. بفرمایید.
_من سر موقعیت قبلی موندم، اما حدید رفته دنبال یکی ازسوژه ها.
+رفته دنبال مرده؟
*«منظور از مرده ملک جاسم بود»
گفت:
_بله.
+پس بمون سر موقعیت خودت و مراقب دختره باش.
_دریافت شد.
وقتی رسیدم خونه امن، حدید «علی» بیسیم زد خبر داد ملک جاسم رفته داخل یه خونه ای...
دو روز بعد / ساعت 12 شب...
خیلی عجیب بود. دو روزی میشد که ملک جاسم به اون خونه ای که با فائزه ملکی باهم بودن برنگشته بود. از حدید آمارش و گرفتم که گفت ملک جاسم داخل همون خونه ای هست که آمارش و بهتون دادم. اما الان دو روزه که بیرون نیومده. آمار خونه رو بچه ها از طریق سیستم در آوردن و دیدن جزء خونه هایی هست که خیلی وقته مستاجر نداره و خالی از سَکَنِه هست.
به بهزاد زنگ زدم تا آمار خونه ای که از زیر زمین اون تونل حفاری شد و من و عاصف اونجا پاتک خوردیم بررسی کنند علت چنین کاری چی بوده و توسط چه کسانی بوده.
راستش ما اول خیال میکردیم خونه ها برای یک نفر هست که بچه ها گفتند اینطور نیست.. مالک تموم خونه ها رو آوردن و ازشون بازجویی شد...
نتیجه:
یک نفر ناشناس پولی رو به حساب 5 نفر که صاحب اون خونه ها بودند ریخته و ازشون خواسته در قبال تونلی که از زیر خونشون رد میشه سکوت کنند.. در زیر زمین اون خونه پس از بررسی همکارانم در بخش ضدجاسوسی وسائل رادیویی و امنیتی و مخابراتی کشف شد. به همین مقدار بسنده میکنم و دیگه ادامه نمیدم.
اون از خونه ای که تونل داشت...
اما این خونه ی جدیدی که ملک جاسم داخلش تنها بود وَ دو روز میشد که رفته بود و برنگشته بود پیش فائزه، نیاز بود یه اقدامی میکردیم. باید اول آمار فائزه ملکی رو میگرفتیم، بعدش هم بدون درگیری آمار ملک جاسم رو. ریسک این حرکت خیلی بالا بود.. چون ممکن بود نزدیک شدن به فائزه و ملک جاسم باعث بشه مشابه اتفاقی که برای من و عاصف پیش اومد برای نیروهای دیگه پیش بیاد. از طرفی در این پرونده باگ داشتیم و هنوز کشف نشده بود.. هرکاری میکردم نمیشد کشفش کنم.. به تک تک بچه های 4412 شک داشتم. حتی به عاصف. یادتونه میگفتم عاصف شب ها کجا میخوابید؟ یادتونه گفتم میره داخل حسینیه اداره میخوابه؟ یادتونه گفتم حالا بعدا بهتون میگم موضوعش چی بود؟ حالا یه سوال... به نظرتون باگی که ایجاد شده بود عاملش عاصف بوده؟ حالا بعدا متوجه میشید. ولی روش فکر کنید.
علیرغم اینکه در اين پرونده حفره امنیتی داشتیم اما من تصمیمم و گرفته بودم... باید ریسک میکردم... بیسیم زدم به 3200.
+ 3200 صدای من و داری؟
_بله آقا عاکف.
+خانوم 3200 ازت میخوام بری داخل خونه مورد نظر تا یه سر و گوشی آب بدی ببینی چه خبره! فقط مواظب خودت باش.
_اگر درگیری پیش اومد...
+مجازی.. اما حق نداری حذفش کنی.. چون نیازش دارم. تاکید میکنم، حق نداری حذفش کنی. مفهوم بود؟
_بله مفهوم بود. چشم.
+میتونی کارت و شروع کنی. تمام.
به عاصف گفتم: «زنگ بزن طبقه پایین به میثم بگو دوربین منطقه رو فعال کنه بفرسته روی مانیتور من.» عاصف هماهنگ کرد و میثم تصویرو فرستادن روی مانیتورم. بزارید بگم چی میدیدم اما اجازه بدید قبلش درمورد 3200 به صورت مختصر توضیحاتی رو عرض کنم. همین اولش بگم که بعضی جاهارو سربسته میگم و رد میشم.. اجازه ندارم بیشتر توضیح بدم، امیدوارم خودتون متوجه بشید.
« برای کارهای اطلاعاتی در ایران خانوم هایی میتونن وارد مراکز اطلاعاتی بشن وَ نیروی اونجا محسوب بشن که همسرشون از نیروهای امنیتی وَ اطلاعاتی باشه. خانوم هایی که میخوان وارد این کار بشن باید از بَدوِ ورود مجرد باشند وَ بنابردلایلی که اجازه ندارم بگم، اين خانوم ها یا نباید ازدواج کنند و تا آخر عمرشون باید مجرد باشند، یا اینکه اگر هم میخوان ازدواج کنند باید با یکی از افراد همون سازمانی که تحت امرش هستند ازدواج کنند، یعنی همسرشون باید از همون سازمان اطلاعاتی باشه. 3200 همسرش از شهدای اداره ی ما بود.. یعنی اول شوهرش وارد سیستم شد، بعد 3200 بخاطر توانایی و روحیه ی امنیتی به واسطه شوهرش وارد نهاد ما شد. همسر 3200 از شهدای اداره خودمون بود که در سال 1392 در پاکستان به شهادت رسید. خاطرم هست که روی دوتا پرونده در اواسط سال 90 با اون شهید همکاری داشتیم. 3200 از همسرش یه پسر داره که الان 15 سالشه.»
خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_صد_و_چهار بعد از مراسم تودیع و معارفه ای که برگزار شد و
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_صد_و_پنج
درمورد خانوم 3200 باید بگم:
«خانومی هست با قدی حدودا 170 و وزن 60... خانوم 3200 دوره های اطلاعاتی و امنیتی خودش رو اوایل دهه 80 در ایران وَ لبنان گذرونده بود.. دیگه بیشتر از این اجازه ندارم توضیح بدم. فقط میتونم بگم انصافا زنی زرنگ و یک چریک امنیتی بود.»
بگذریم...
اما بریم سراغ مشاهدات از دوربین امنیتی نصب شده در اون خیابون:
« بعد از اینکه میثم تصاویر دوربین امنیتی که در اون خیابون نصب بود برای من فرستاد، دیدم که 3200 عین یه آدمی که انگار 30 سالی میشه کارش قفل و کلید سازی هست درب خونه رو عین آب خوردن باز کرد و رفت داخل. وقتی وارد شد دیگه از لنز دوربین امنیتی ما خارج شد. من دیگه چیزی ندیدم... اما باید کوچه رو زیر نظر میگرفتیم تا همه چیزتحت کنترل باشه. پنج دقیقه ای گذشت اما از طرف 3200 خبری نیومد که چی میبینه و چه وضعیتی داره.. از طرفی به صلاح نبود که من برم روی خطش. چون قسمت حساس عملیات بودیم.. خیلی براش دلشوره داشتم که نکنه اون بلاهایی که سر من و عاصف اومد سر اونم بیاد.
پنج دقیقه بی خبری تبدیل شد به 10 دقیقه.. شد یک ربع... اما بازم خبری نشد. هم من وَ هم عاصف نگران همکارمون شدیم.. عاصف تسبیح دستش بود و صلوات میفرستاد که نکنه برای 3200 اتفاق مشابه ما افتاده باشه.
یک ربع بی خبری شد بیست دقیقه.
دیگه دل توی دلم نبود... دیدم خیلی طول کشید تصمیم گرفتم بیسیم بزنم، اما به خودم گفتم عجله نکن عاکف.. باید بازم صبر کنی... طبق معمول بلند شدم دستم رو گذاشتم داخل جیبم، قدم زدم و مشغول قرائت آیت الکرسی شدم. توسل کردم به حضرت صاحب الزمان... داخل اتاقم میچرخیدم و زیر لب برای 3200 ذکر میگفتم. همینطور که مشغول قدم زدن بودم یه هویی صدای بیسیم در اومد... فورا برگشتم سمت میز کارم بی سیم و گرفتم...
3200 بود... گفت:
_آقا عاکف صدای من و دارید؟
گفتم:
+تو که جون به لبمون کردی خانوم 3200، بگو ببینم چی شده.
_نگران نباشید چیزی نیست.
+پس چرا انقدر طول کشید؟
_ مزاحم داشتم.
+خب بعدش..
_یه سگ داخل حیاط بود که باید ساکت مینشستم ... بخاطر اینکه صداش در نیاد و پارس نکنه مجبور شدم با شوکر از پا درش بیارم.
+آفرین.. کار خوبی کردی... خب الآن وضعیت چطوره؟ چی میبینی؟
_الآن داخل حیاطم .. اینجا خیلی بزرگه.. ممکنه در تیر رس باشم... درخت های زیادی داره... دارم آروم آروم میرم سمت پله ها. ولی اینجا خیلی بوی بدی میاد. بوی فاضلاب نمیتونه باشه.. احساس میکنم بوی نامطبوعی که وجود داره عادی نیست.
تپش قلب گرفتم... واااای.. نکنه همون چیزی که به ذهنم رسیده بود باشه. خدای من.... صدام و بردم بالا بهش گفتم:
+3200 مواظب باش. تاکید میکنم مواظب باش.. ممکنه دام باشه. همه چیزو خوب چک کن.
_آقاعاکف رسیدم نزدیک پله ها...
+چی میبینی؟
*یه نکته ای رو همینجا خدمت شما مخاطبان محترم #خیمه_گاه_ولایت عرض کنم.. اونم اینکه خانوم 3200 دستش بیسیم نبود، بلکه داخل گوشش یه گوشی ریز بود که من اگر پشت بیسیم فریاد هم میزدم فقط خودش میشنید و صدای من در مکان مورد نظر پیچیده نمیشد.. اینارو گفتم تا بعدا براتون سوال نشه که چطور سوژه ها صدای ما رو در اون ساعت از شب وقتی حرف میزدیم نمیشنیدن... 3200 به شدت آروم حرف میزد.*
وقتی گفتم چی میبینی، گفت:
_درب ورودی هال_پذیرایی کمی باز هست...اما به داخل خونه اشراف ندارم.. خیلی تاریکه.. بازم تکرار میکنم، هرچی نزدیک تر میشم بوی بد بیشتر میشه. دیگه واقعا تحملش داره سخت میشه. ممکنه تهوع کنم. با صدای تهوع من...
حرفش و قطع کردم گفتم:
+مسلحی؟
_آماده شلیک هستم.
+نرو سمت در! ممکنه فائزه بفهمه.. یا برات دام پهن کرده باشه !
_یه پنجره هست.. میتونم برم پشتش قرار بگیرم.. اجازه میدید؟
+لطفا مواظب باش یه وقت گاف ندی 3200 !! برو بالا... مواظب باش..
شاید چیزی حدود 30 ثانیه گذشت، اومد روی خطم گفت:
_آقاعاکف من پشت پنجره هستم.
+مشاهدات عینی رو تشریح کن.
پنج ثانیه/ده ثانیه...جوابی نیومد.
تکرار کردم:
+3200 مگه با تونیستم.. گفتم مشاهدات عینی رو تشریح کن.. قدم از قدم بر نمیداری مگر با مشورت من... نرو جلو.. صدای من و داری؟
پانزده ثانیه...اما جوابی نیومد.
+3200 صدای من و داری؟
_چندلحظه صبر کنید قربان.
کفرم داشت بالا می اومد.. اعصابم به هم ریخت.. یعنی اگر 3200 زن نبود، از همون پشت بیسیم دوتا حرف کلفت بارش میکردم...
یه هویی گفت:
_آقاعاکف..
+کشتی ما رو.. بگو ببینم چی میبینی.
_چندلحظه صبر کنید.. تاریکه... باید چراغ قوه بزنم...
+نزن... اصلا اینکارو نکن.. ممکنه از پشت شیشه هدف قرار بگیری.
یه هویی با هیجان و عجله گفت:
_ جنازه.. صدای من و دارید؟ جنازه میبینم.
+چییییی ؟؟؟؟؟!!!!!!! چی گفتی؟؟ دوباره تکرار کن..
عاصف بلند شد از روی صندلی گفت: « این چی میگه؟ گرفته ما رو؟ »
خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_صد_و_پنج درمورد خانوم 3200 باید بگم: «خانومی هست با قد
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_صد_و_شش
به عاصف گفتم:
+عاصف ، شک ندارم فائزه رو حذفش کردن. گنجینة الاسرار این پرونده رو حذف کردن.. ای لعنت بر این شانس. اه.
_آخه چرا؟
چیزی نگفتم... همزمان حدید اومد روی خطم:
_عاکف عاکف/ حدید؟
+چیه حدید؟ فورا بگو ببینم چیشده؟
_سوژه مورد نظر از خونه اومده بیرون. یه تاکسی فرودگاه هم رسیده روبروی خونش.. سوژه داره سوار ماشین میشه..دوتا چمدان هم به همراه داره.
خشکم زد. یه لحظه سرم تیر کشید... باید تصمیم درست میگرفتم. فورا رفتم روی خط 3200:
+3200 صدای من و داری؟
_بله آقا عاکف.
+فورا خونه رو ترک کن. از پنجره فاصله بگیر. تکرار میکنم فورا بیا داخل حیاط و خیلی حرفه ای خونه رو ترک کن.
_چشم.. ولی من میتونم برم داخل اتاق بالای سر اون جنازه.
صدام و بردم بالا گفتم:
+تو این کار و نمیکنی.. فهمیدی چی گفتم؟ این یک دستور هست.. سمت اون در نمیری.. فورا خونه رو ترک کن... شیرفم شد؟
چشم.
+اومدی بیرون از منطقه مورد نظر فاصله بگیر.
_چشم.
بلافاصله بیسیم زدم به حدید:
+حدید اعلام وضعیت کن؟
_ در حال حاضر پشت خودروی مورد نظر حامل سوژه قرار دارم و مشغول رهگیری هستم.
+موفق باشی.. با رعایت تمام جوانب امنیتی به رهگیری ادامه بده.
_چشم حاجی.
بیسیم زدم به سعید 3:
+سعید 3 کجایی آقاجان؟
_ من طبق دستور شما برای کمک و پشتیبانی از 3200 وارد منطقه مورد نظرتون شدم.
رفتم نشستم پشت میزم.. چشمام و بستم تمرکز کردم.. ملک جاسم خیلی برای من مهم بود.. باید یه تصمیم حساب شده میگرفتم.. یا باید دستگیر میشد یا...
توسل کردم به حضرت امام هادی علیه السلام.. به دلم افتاده بود به اون حضرت متوسل بشم. نمیدونم چرا از دوران بچگیم به امام هادی «دهمین امام شیعیان و پدربزرگ امام زمان علیه السلام» علاقمند بودم.
دیدم عاصف داره نگام میکنه. معلوم بود منتظر تصمیم و اقدامات لازم من بود...
جمله ای کوتاه گفتم: « آماده شو باید بریم. »
بیسیم زدم به 3200:
+3200 ... عاکفم. داری صدای من و؟
_بله آقا عاکف.
+اومدی بیرون؟
_بله اومدم.
+خداروشکر. حواستون به خونه باشه.
_دریافت شد.
+یه سوال دارم. میدونم تاریک بود.. اما فقط میخوام بدونم که آیا دور و برت دوربین هم دیدی یا نه؟ چشمت به این چیزا نخورد؟
_یه دونه دوربین دیدم، اونم نزدیک همون دیواری قرار داشت که فائزه ملکی کنارش افتاده بود.
+ممنونم.. تمام.
*نکته: تحلیل من از اون مکان و دوربین/ از اتفاق داخل اون خونه بخصوص قتل فائزه / ماجرای پس از قتل وَ رویت نشدن ملک جاسم طی دو روز / تحليل من از اتفاقات یک هفته قبل از قتل فائزه یعنی زدنِ منو عاصف و...
تحلیلم بر این اساس بود که بعد از قتل فائزه ملکی، ملک جاسم میدونست افسران امنیتی سرویس اطلاعاتی ایران اون خونه رو کشف میکنن. با اون باگی هم که در این پرونده وجود داشت، ملک جاسم نامرد به قطع و یقین میدونست که ما وارد اون خونه میشیم.
برای همین میخواست همزمان، هم آثار قتل فائزه رو از بین ببره وَ هم اینکه تیم ما رو دود کنه بفرسته هوا.
چون قبلا مشابه چنین اتفاقی در بعضی از پرونده ها وجود داشت... به همین دلیل چنین احتمالی خارج از ذهن نبود که پس از قتل فائزه، ملک جاسم داخل اون خونه دوربین کار گذاشته باشه وَ یا بمب تایمری وَ دست سازِ کنترل از راه دور برای از بین بردن ما وَ نزدیک نشدن ما بهش قرار داده باشه.
به همین دلیل در کمتر از صدم ثانیه تصمیم گرفته بودم به 3200 بگم وارد اتاق نشه، تا بخاطر نصب اون دوربین، ملک جاسم با ابزار فنی که در اختیار داشت از حضور ما مطلع نشه.
✅ هرگونه کپی و استفاده فقط با ذکر منبع و لینک #کانال_خیمه_گاه_ولایت_در_ایتا و نام صاحب اثر #عاکف_سلیمانی مجاز است
✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
🔸روزمان را با #قرآن آغاز کنیم...
● در جنگ نظامی و در جنگ سیاسی و در جنگ اقتصادی، در هر جایی که صحنهی زورآزمایی است، در مقابل دشمن باید ایستاد.
سوره الأحزاب (33) : آيه 15
● وَ لَقَدْ كانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا يُوَلُّونَ الْأَدْبارَ وَ كانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلاً (15)
● در حالى كه آنان پيش از اين با خداوند پيمان بسته بودند كه (به دشمن) پشت نكنند و پيمان الهى بازخواست شدنى است.
🔸امام خامنه ای در دیدار پنجاه هزار فرمانده بسیج سراسر کشور ۱۳۹۲/۰۸/۲۹
● این عهدی که میگوید مؤمنین با خدا بستهاند و بعضی از مؤمنین به این عهد بهنیکی وفا کردند و پای این عهدشان ثابتقدم ماندند، همان است که چند آیه قبل در همین سورهی مبارکه میفرماید که
● «و لَقَد کانوا عهَدُوا اللهَ مِن قَبلُ لا یُوَلّونَ الاَدبار»؛
● با خدای متعال عهد کرده بودند که از مقابل دشمن فرار نکنند، به دشمن پشت نکنند. رها کردن مواضع و عقبنشینىِ منهزمانه در مواجههی با دشمن، از جملهی چیزهایی است که قرآن تأکید میکند که نباید انجام بگیرد؛ در جنگ نظامی و در جنگ سیاسی و در جنگ اقتصادی، در هر جایی که صحنهی زور آزمایی است، در مقابل دشمن باید ایستاد؛ باید عزم شما بر عزم دشمن پیروز بشود، باید ارادهی شما بر ارادهی دشمن غالب بشود؛ و میشود و این ممکن است. در عرصهی هر گونه جهاد و کارزاری، پشت کردن به دشمن و هزیمت کردن، از نظر اسلام و قرآن ممنوع است...
✅ @kheymegahevelayat