🌷این وصیتنامه را بنده مکرّر خوانده ام!🌷
🌹🍃امام خامنه ای حفظه الله:
🟢🍃یک جوانِ پُرشورِ مؤمنِ ازجانگذشتهی سبزواری، شهید ناصر باغانی، وصیّتنامه دارد. او یک جوانِ در سنین حدود بیست سال است. جا دارد که انسان آن وصیّتنامهاش را ده بار بخواند، بیست بار بخواند!
🔺بنده مکرّر خواندهام.
📝 گزیدهای از وصیتنامه شهید ۱۹ ساله، ناصرالدین باغانی رضوان الله علیه
🌷اینجانب ناصرالدین باغانی بندهی حقیر در درگاه خداوندم. چند جملهای را به رسم وصیت مینگارم:
💚🍃سخنم را دربارهی عشق آغاز میکنم.
ما را به جرم عشق موأخذه میکنند. گویا نمیدانند که عشق گناه نیست!
⁉️امّا کدام عشق؟
🟢🍃خداوندا، معبودا، عاشقا، مرا که آفریدی عشق به پستان مادر را به من یاد دادی، امّا بزرگتر شدم و دیگر عشق اولیه مرا ارضاء نمیکرد، پس عشق به پدر ومادر را در من به ودیعت نهادی. مدتی گذشت، دیگر عشق را آموخته بودم
🔺امّا به چه چیز عشق ورزیدن را نه!
⚪️🍃به دنیا عشق ورزیدم به مال و منال دنیا عشق ورزیدم. به مدرسه عشق ورزیدم. به دانشگاه عشق ورزیدم، امّا همهی اینها بعدِ مدت کمی جای خود را به عشق حقیقی و اصیل داد یعنی عشق به تو. (یَومَ لا یَنْفَعُ مال وَلا بَنُون ) فهمیدم که وقتی شرایط عوض شود یَفِرّالْمرءَ مِنْ اَخیهِ و صاحِبَتهِ و بَنیهِ و اُمّهِ وَاَبیهِ،
🔺پس به عشق تو دل بستم.
🔴🍃بعد از چندی که با تو معاشقه کردم یکباره به خود آمدم و دیدم که من کوچکتر از آن هستم که عاشق تو شوم و تو بزرگتر از آن هستی
🔺که معشوق من قرار گیری.
🔻🔻🔻
❤️🍃فهمیدم در این مدت که فکر میکردم عاشق تو هستم اشتباه میکردهام، این تو بودی که عاشق من بودهای
🔺و من را میکشاندهای!
🟢🍃اگر من عاشق تو بودم باید یکسره به دنبال تو میآمدم. ولیکن وقتی توجه میکنم میبینم که گاهی اوقات در دام شیطان افتادهام ولی باز مستقیم آمدهام؛ حال میفهمم که این تو بودهای که به دنبال بندهات بودهای، و هرگاه او صید شیطان شده، تو دام شیطان را پاره کردهای و هر شب به انتظار او نشستهای
🔺تا بلکه یک شب او را ببینی.
⚪️🍃حالا میفهمم که تو عاشق صادق بندهات هستی، بنده را چه، که عاشق تو بشود؛
🔺عنقا شکار کرکس نشود دام باز گیر.
💚🍃آری تو عاشق من بودی و هر شب مرا بیدار میکردی و به انتظار یک صدا از جانب معشوق مینشستی. اما من بدبخت ناز میکردم و شب خلوت را از دست میدادم و میخوابیدم! اما تو دست بر نداشتی و آنقدر به این کار ادامه دادی تا بالاخره منِ گریز پای را به چنگ آوردی
🔺و من فکر میکردم که با پای خود آمدهام
⚪️🍃وه چه خیال باطنی! این کمند عشق تو بود که به گردن من افتاده بود. مرا که به چنگ آوردی به صحنهی جهادم آوردی، تا به دور از هر گونه هیاهو با من نرد عشق ببازی. من در کار تو حیران بودم
🔺و از کرم تو تعجب میکردم.
🔴🍃آخر تو بزرگ بودی و من کوچک؛ تو کریم بودی و من لئیم؛ تو جمیل بودی و من قبیح؛ تو مولا بودی و من شرمنده
🔺از این همه احسان تو بودم...
⁉️امّا شهادت چیست؟
🟢🍃آن هنگام که رزمندهای مجاهد، بسوی دشمن حق میرود و ملائک به تماشای رزم او مینشینند و شیطان ناله بر میآورد و پای به فرار میگذارد و ناگهان غنچهای میشکفد،
🔺آن هنگام را جز شهادت چه نام میتوانیم داد؟
⚪️🍃شهادت خلوت عاشق و معشوق است .شهادت تفسیر بردار نیست. ای آنانی که در زندان تن اسیرید، به تفسیر شهادت ننشینید که از درک قصۀ شهادت عاجزید.
🔺فقط شهید میتواند شهادت را درک کند.
🌷🍃شهید کسی نیست که ناگهان به خون بغلتد و نام شهید به خود گیرد. شهید در این دنیا قبل از این که به خون بتپد، شهید است. و شما همچنان که شهیدان را در این دنیا نمیتوانید بشناسید و بفهمید، بعد از وصلشان نیز نمیتوانید درکشان کنید. شهید را شهید درک میکند. اگر شهید باشید شهید را میشناسید
🔺و گرنه آئینۀ زنگار گرفته، چیزی را منکعس نمیکند که نمیکند.
🌹🍃برخیزید و فکری به حال خود بکنید که شهید به وصال رسیده است و غصه ندارد. شهیدان به حال شما غصه میخورند، و از این در عجبند و حیرت میکنند
🔺که چرا به فکر خود نیستید!
🔴🍃به خود آیید و زندان تن را بشکنید. قفس را بشکنید و تا سر کوی یار پرواز کنید و بدانید که برای پرواز ساخته شدهاید نه برای ماندن در قفس!
🔺این منزل ویران را رها کنید و به ملک سلیمان در آیید.
📗پنجاه سال عبادت. اثر گروه شهید هادی
https://eitaa.com/khoban72
🌷سلام علیکم🌷
🟢🍃ان شاءالله امشب شب ۲شنبه
🔺نماز لیلةالدفن برای مرحومه
🌸🍃حاجیه خانم روحیه عبداللهی(ره)
🌷🌷مادر شهیدان داور و علیرضا گلمحمدی(ره)
🔺از شهرستان میانه
و
🌸🍃حاجیه خانم زینب احمدی طیفکانی(ره)
🌷🍃مادرشهید محمد دژله(ره)
🔺از بندرعباس
و
🌸🍃حاجیه خانم گلی جان ده کیانی(ره)
🌷🍃مادرشهید احمدعلی کیانی
🔺از مسجدسلیمان
و
🟢🍃دیگراموات شب اولی(یک نماز به نیت همه به امید ثواب) بخوانیم.
🌷🍃یاعلی مدد و التماس دعا.
https://eitaa.com/khoban72
11.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷🌷🌷سرنوشت شهید علم الهدی ودوستانش
🔺تا شهید شدن بیرحمانه در هویزه
https://eitaa.com/khoban72
🌹🍃به قول شهید مرتضیآوینی رضوان الله علیه
🌷🕊__ما نه از رفتن آنها،
🟢🍃که از ماندن خویش دلتنگیم....!💔
https://eitaa.com/khoban72
12.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷روایتگری احمدیان🌷
🟢🍃ماجرای این شهید را مسئولین باید بشنوند.
🌷روایتی از شهیدی که حتی چای شیرین به پدرش نداد چون شکر اندازه بچههای گردان نبود.
🔺پدرش گفت شهید خواهی شد!
https://eitaa.com/khoban72
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷
🟢🍃 #سه_دقیقه_در_قیامت
5️⃣5️⃣ قسمت پنجاه و پنجم👇🏻
⬅️ تجربه ای جديد
🔺ادامه...
🟢🍃گفتم: بله بفرماييد، در خدمتم گفت: خدا رو شكر، خيلي جستجو كردم. از مطالب كتاب و از مسيري كه آن روز آمديد، حدس زدم كه شما اينجا كار ميكنيد. از همکاران تان پيگيري کردم،
🔺الان هم يكي دو ساعته توي خيابان ايستاده و منتظر شما هستم.
⚪️🍃گفتم: با من چه كار داريد؟ گفت: اين كتاب، روال زندگي ام را به هم ريخت. خيلي مرا در موضوع معاد به فكر فرو برد. اينكه يك روزي اين دوران جواني من هم تمام خواهد شد و من هم پير ميشوم و خواهم رفت.
🔺جواب خداوند را چه بدهم؟!
🔴🍃درسته که مسائل ديني رو رعايت نمي كردم، اما در يك خانواده معتقد بزرگ شده ام. يك هفته بعد از خواندن اين كتاب، خيلي در تنهايي خودم فكر كردم. تصميم جدي گرفتم كه توبه كامل كنم. من نمي توانم گناهانم را بگويم، اما واقعاً تصميم گرفتم
🔺كه تمام كارهاي گذشته ام را ترك كنم.
📌درست همان روز كه تصميم گرفتم، تصادف وحشتناكي صورت گرفت و من مرگ را به چشم خود ديدم! من كاملا مشاهده كردم كه روح از بدنم خارج شد، اما مثل شما، ملك الموت مهربان و بهشت و زيبايي ها را نديدم! دو ملك مرا گرفتند تا به سوي عذاب ببرند، هيچكس با من مهربان نبود. من آتش را ديدم.
🔺حتي دست بندي به من زدند كه شعله ور بود.
⚪️🍃اما يكباره داد زدم: من كه امروز توبه كردم. من واقعاً نيت كردم كه کارهاي گذشته را تكرار نكنم. يكي از دو مأموري كه در كنارم بود گفت: بله، از شما قبول مي كنيم، شما واقعاً توبه كردي و خدا توبه پذير است.
🔺تمام كارهاي زشت شما پاك شده
🔻🔻🔻
📌اما حق الناس را چه ميكني؟ گفتم: من با تمام بديها خيلي مراقب بودم كه حق كسي را در زندگي ام وارد نكنم. حتي در محل كار، بيشتر مي ماندم تا مشكلي نباشد. تمام بيماران از من راضي هستند و..️آن فرشته گفت: بله، درست ميگويي، اما هزار و صد نفر از مردان هستند كه به آنها در زمينه
🔺حق الناس بدهكار هستي!
🔴🍃وقتي تعجب مرا ديد، ادامه داد: خداوند به شما قد و قامت و چهره اي زيبا عطا كرد، اما در مدت زندگي، شما چه كردي؟! ️با لباس هاي تنگ و نامناسب️ آرايش و موهاي رنگ شده ️و بدون حجاب صحيح از خانه بيرون ميآمدي،
🔺اين تعداد از مردان، با ديدن شما دچار مشكلات مختلف شدند.
📌بسياري از آنها همسران شان به زيبايي شما نبودند و زمينه اختلاف بين زن و شوهرها شدي. برخي از مردان جوان كه همكار يا بيمار شما بودند، با ديدن زيبايي شما به گناه افتادند و ... گفتم:
🔺خب آنها چشمان شان را حفظ مي كردند و نگاه نمي كردند.
💢به من جواب داد: شما اگر پوشش و حريم ها و حجاب را رعايت مي كردي و آنها به شما نگاه مي كردند، ديگر گناهي براي شما نبود. چون خداوند به هر دو گروه زن و مرد در قرآن دستور داده
🔺كه چشمان تان را حفظ كنيد.
♨️اما اكنون به دليل عدم رعايت دستور خداوند در زمينه حجاب، در گناه آنها شريك هستي ️تو باعث اين مشكلات شدي و اين کار، از بين بردن حق مردم در داشتن زندگي آرام است. تو آرامش زندگي آنها را گرفتي
🔺و اين حق الناس است.
📌پس به واسطه حق الناس اين هزار و صد نفر، در گرفتاري و عذاب خواهي بود تا تك تك آنها به برزخ بيايند و بتواني از آنها رضايت بگيري، اين خانم ادامه داد: هيچ دفاعي نمي توانستم از خودم انجام دهم هرچه گفتند
🔺قبول كردم
🔥بعد مرا به سمت محل عذاب بردند. من آنچه كه از آتش و عذاب جهنم توصيف شده را كامل مشاهده كردم. درست در زماني كه قرار بود وارد آتش شوم، يكباره ياد كتاب شما و توسل به حضرت زهرا (س) افتادم. همانجا فرياد زدم و گفتم: خدايا به حق مادرم حضرت زهرا(س)
🔺به من فرصت جبران بده.
🌸🍃تا اين جمله را گفتم، گويي به داخل بدنم پرتاب شدم! با بازگشت علائم حياتي، مرا به بيمارستان منتقل كردند و اكنون بعد از چند ماه بهبودي كامل پيدا كردم. اما فقط يك نشانه از آن چند لحظه بر روي بدنم باقي مانده. دستبندي از آتش بر دستان من زده بودند، وقتي من به هوش آمدم،
🔺مچ دستانم ميسوخت، هنوز اين مشكل من برطرف نشده!
🔥دستان من با حلقه اي از آتش سوخته و هنوز جاي تاول هاي آن روي مچ من باقي است! فكر ميكنم خدا ميخواست كه من آن لحظات را فراموش نكنم. من به توبه ام وفادار ماندم. گناهان گذشته ام را ترك كردم. نمازها را شروع كردم و حتي نمازهاي قضا را ميخوانم. ولي آنچه مرا در به در به دنبال شما كشانده، اين است كه مرا ياري كنيد. من چطور اين هزار و صد نفر را پيدا كنم؟
🔺چطور از آنها حلاليت بطلبم؟
🌸🍃اين خانم حرفهاي آخرش را با بغض و گريه تكرار كرد. من هم هيچ راه حلي به ذهنم نرسيد.
🔺جز اينكه يكي از علماي رباني را به ايشان معرفي كنم.
🌷🌷🌷ادامه دارد...
https://eitaa.com/khoban72