eitaa logo
خوبان
648 دنبال‌کننده
10.2هزار عکس
8.6هزار ویدیو
21 فایل
ارتباط با ادمین:https://eitaa.com/Khoban7
مشاهده در ایتا
دانلود
‼️استفاده از فیش غذای باطل شده در غذاخوری دانشگاه 🔷 س ۶۸۰۱: اگر اعتبار فیشهای غذا که به دانشجویان دانشگاه‌ها داده می‌شود، در صورت عدم دریافت غذا در روز معیّن، بدون برگرداندن پول آن باطل شود، آیا جایز است فیشهای باطل را به جای فیشهای معتبر برای دریافت غذا ارائه بدهیم؟ و غذایی که به این طریق گرفته میشود چه حکمی دارد؟ ✅ ج: استفاده از فیشهایی که از اعتبار ساقط شده‌اند برای دریافت غذا جایز نیست و غذایی که با آنها گرفته میشود غصب است و تصرّف در آن حرام و موجب ضمان قیمت آن است. 🆔 @resale_ahkam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠خرید و فروش شی ء نجس 💬اگر ظرف یا وسیله ای توسط حیوان نجس شده باشد و آن را بفروشیم، آیا باید آن را اعلام کنیم یا خیر؟ 💠 🍀🍀احکام مصور 🍀🍀 🌼🌼 https://eitaa.com/joinchat/3010396160C2b8cef193c🌼🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🌷🕊🌷🕊🌷 💫🌹شهید حسین ابراهیمی 💫🌷نام پدر: علی جان 💫🟢 تاریخ تولد: 18-3-1336ش 💫⚪️ محل تولد: مهدیشهر 💫🔴 تاریخ شهادت: 26-5-1361ش 💫🌷 محل مجروحیت: پاسگاه زید 💫❤️ مکان شهادت: بیمارستان قائم مشهد 💫🌷مزار: بهشت زهرا تهران - قطعه 26 ردیف 62 شماره 21🌷💫
💫🌷زندگی نامه شهید حسین ابراهیمی🌷💫 💫🟢در نوزدهم دی ماه سال 1336در شهرستان مهدی شهر استان سمنان در یک خانواده مذهبی-انقلابی دیده به جهان گشود، او تحت تعالیم خانواده درس عشق و ارادت به اهل بیت (علیهم السلام) را آموخت. 💫⚪️باشوق فراوان در جهت آشنایی با مکتب اسلام کتب مذهبی به ویژه آثار شهید مطهری (رضوان الله علیه) را مطالعه می کرد، او به موازات پرورش فکری و روحی خود به پرورش جسمی خویش نیز پرداخت و در رشته ی کشتی پیشرفت قابل ملاحظه ای داشت. 💫🔴شهید ابراهیمی از ارادتمندان اهل بیت (علیهم السلام) و از پیروان صدیق رهبر کبیر انقلاب بود، از پیش از پیروزی انقلاب با لبیک به فرمان امام(رضوان الله علیه) با خرید دستگاه تکثیر اقدام به انتشار اعلامیه های امام می نمود. 💫🌹شهید ابراهیمی برای خدمت به مردم سازمان آتش نشانی را مناسب دید، لذا یازدهم مهر 1357 وارد آتش نشانی تهران شد، و با تلاش وافر به کمک و امداد مردم و حفظ جان و مال آنها از آسیب های به وجود آمده از حوادث و حریق ها پرداخت. 💫🟢از اقدامات بارز و ماندگار شهید که به عنوان باقی الصالحات همواره مورد نظر همکاران می باشد ،تأسیس صندوق قرض الحسنه حضرت مهدی(عجل الله فرجه) می باشد. 💫⚪️شهید ابراهیمی طالب شهادت و همیشه در آرزوی رسیدن به این فیض عظیم بود، او با لبیک به فرمان امام خویش در سِلک جهادگران جهاد سازندگی به جبهه حق علیه باطل اعزام شد. 🔻🔻🔻
💫🌷سرانجام در مرداد سال1361 در عملیات رمضان در منطقه پاسگاه زید مورد اصابت تیر دشمن کافرکیش قرار گرفته و به شدت مجروح می گردد. جسم مجروحش به بیمارستان مشهد مقدس انتقال ولی به لحاظ شدت جراحت در تاریخ 23/5/61 دعوت حق را لبیک و به خیل شهدای راه حق و عدالت پیوست 🔺و پیکر مطهرش در قطعه 26 گلزار شهدای بهشت زهرا آرام گرفت. 💫🌷"روحش شاد ، یاد و خاطره اش گرامی و راهش پر رهرو باد" 🔻عکس منطقه عملیاتی جنوب برادران ابراهیمی 💫🌷🌷🌷1- حاج محمد ابراهیمی 2- (وسط) شهید حسین ابراهیمی 3- حاج ناصر ابراهیمی
💫🌷خواب شهیدی که تعبیر شد 💫🌹بعد از سیکل هرچه خانواده اصرار کردند راضی به ادامه تحصیل نشد، ولی خانواده راضی به ترک تحصیل وی نبودند، تا اینکه یک شب بحث بالا گرفت و حسین آقا شام نخورده خوابید، نیمه های شب از خواب پرید مادر لیوان آبی برایش آورد و پرسید حسین جان چه شده؟ 💫🟢گفت: مادر خواب دیدم کنار چشمه آب ایستاده ام تشنه و ناراحتم، ناگهان آقایی را با لباس سبز و نورانی دیدم که به من اشاره می کند بیا رفتم کنارش دستم را گرفت گفتم: آقا تشنه ام گفت: صبر کن ناراحت نباش، با من بیا مانند پرواز و ایستاده با او به حرکت در آمدم، ناگهان خود را در حرم امام رضا(علیه السلام) دیدم آقا مرا با خود به داخل ضریح برد، بسته ای به من داد که من آن را روی قلبم گذاشتم و ناگهان خود را کنار چشمه آب دیدم، وقتی دستم را داخل آب کردم از خواب پریدم. 💫⚪️بعد از آن دیگر خانواده به او برای درس خواندن اصراری نکردند، این خواب را حسین جان پنج سال قبل از شهادت دیده بود، وقتی در بهشت زهرا جنازه اش را دیدم غباری روی ریش و صورتش مالیده شده بود و مهری از تربت آقا امام رضا (علیه السلام) روی سینه اش بود. 💫🔴حسین در بیمارستان مشهد به شهادت رسیده بود و جنازه زیبایش که مانند حاجی در احرام بود، بعد از غسل و کفن از مشهد به تهران آورده شده بود خدایا این مهر و غبار چه بود؟ 💫🌷وقتی برگشتم به خانه مادرم از برادرم سؤال کرد؟ برادرم گفت: بعد از غسل و کفن حسین را برای طواف ضریح به حرم امام رضا(علیه السلام) بردیم ،وقتی خادم صورت زیبای حسین رادید گفت: صبر کنید و آن خادم غبار حرم را بر سر و صورت او مالید و مهری روی سینه اش گذاشت. 🔻🔻🔻
💫🌸در همین هنگام ناله مادرم بلند شد، حسین این خواب را پنج سال قبل از شهادت دیده است. و در حقیقت این اتفاقات تعبیر رؤیا و خواب حسین بوده است. خود حسین از تشنگی در کنار آقا گفته بود. مادرم گریه می کرد و دلهای ما صد پاره میشد. 💫❤️شهدا همگی از عجایب زمان ما هستند ، باشد که خداوند متعال او را با امام رضا علیه السلام و امام حسین علیه السلام محشور نماید. 💫🌸برگی از خاطرات خواهر شهید حسین ابراهیمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀نمایش صوتی 🌙📗کتاب " پایی که جا ماند" بر اساس خاطرات سید ناصر حسینی پور 🔺از زندان های مخفی عراق
Part23.mp3
9.25M
🌙📗نمایش‌ صوتی‌کتاب 🔺 8️⃣ قسمت هشتم 🌙🌹بر اساس خاطرات سید ناصر حسینی پور 🔺از زندان های مخفی عراق
💫📗کتاب 🔺زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری 9️⃣2️⃣ قسمت بیست و نهم 💫🌷🌷🌷راوی : جمعی از شاگردان شهید 💫🟢«من یقین دارم اینکه خدا به احمدآقا این قدر لطف کرد به خاطر تحمل و صبوری که در راه تربیت بچه های مسجد از خود نشان داد» 🔺این جمله را یکی از بزرگان محل می گفت‌... 💫⚪️مدارا با بچه ها در سنین نوجوانی، همراهی با آن ها و عدم تنبیه، از اصول اولیه تربیت است. 🔺احمدآقا از شانزده سالگی قدم به وادی تربیت نهاد. 💫🔴اما درباره‌ی بچه های مسجد باید گفت که نوجوان‌های مسجد امین الدوله با دیگر محله ها و مساجد فرق داشتند. آنها بسیار اهل شیطنت و‌... بودند‌، شاید بتوان گفت: هیچ کدام از نوجوانان و جوانان آنجا مثل احمدآقا اهل سکوت و معنویت نبودند. 🔺نوع شیطنت آنها هم عجیب بود. 💫🌷در مسجد خادمی داشتیم به نام میرزا ابوالقاسم رضایی که بسیار انسان وارسته و ساده ای بود. او بینایی چشمش ضعیف بود، برای همین بارها دیده بودم که احمدآقا در نظافت مسجد کمکش می کرد 🔺اما بچه ها تا می توانستند او را اذیت می کردند! 💫⚪️یک بار بچه ها رفته بودند به سراغ انباری مسجد. دیدند در آنجا یک تابوت وجود دارد. یکی از همان بچه های مسجد گفت: من می خوابم توی تابوت و یک پارچه می اندازم روی بدنم. شما بروید خادم مسجد را بیاورید 🔺و بگویید انباری مسجد « جن و روح» داره! 💫🔴بچه ها رفتند سراغ خادم مسجد و او را به انباری آوردند. حسابی هم او را ترساندند که مواظب باش اینجا... وقتی میرزا ابوالقاسم با بچه ها به جلوی انباری رسید، آن پسر که داخل تابوت بود شروع کرد به تکان دادن پارچه! 🔺اولین نفری که فرار کرد خادم مسجد بود. ⬅️ ادامه دارد...