💫📗کتاب #عارفانه
🔺زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
0️⃣3️⃣ قسمت سی ام
📌یا اینکه یکی دیگر از بچهها سوسک را توی دست می گرفت و با دیگران دست می داد و سوسک را در دست طرف رها می کرد و...
💫🟢چقدر مردم به خاطر کارهای بچه ها به احمدآقا گله می کردند، اما او با صبر و تحمل با بچه ها صحبت می کرد.
♨️درست در همان زمان که احمدآقا از مسائل معنوی می گفت: برخی از بچهها به فکر شیطنتهای دوران بچگی خودشان بودند. می رفتند مُهرهای مسجد را میگذاشتند روی بخاری!
⭕️مهرها حسابی داغ می شد، بعد نگاه می کردند که مثلا فلانی در حال نماز است. به محض اینکه می خواست به سجده برود می رفتند مُهرش را عوض می کردند و....
📌یا اینکه به یاد دارم برخی بچه ها با خودشان ترقه می آوردند، وقتی حواس خادم پرت بود می انداختند توی بخاری و سریع می رفتند بیرون!
💫🌹احمدآقا در چنین محیطی مشغول تربیت بود.
💫🟢بچهها و سختی کار را تحمل می کرد و الحمدلله نتیجه گرفت. به جرئت می گویم آن تعداد شاگرد ایشان همگی به درجات بالای علم و معرفت رسیدند.
⬅️ ادامه دارد ...
🔻با کسب اجازه از ناشر کتاب
🥀( انتشارات شهید هادی )
🥀نمایش صوتی
🌙📗کتاب " پایی که جا ماند" بر اساس خاطرات سید ناصر حسینی پور
🔺از زندان های مخفی عراق
#پایی_که_جا_ماند
#سید_ناصر_حسینی_پور
#دفاع_مقدس
#نمایش
Part24.mp3
9.75M
🌙📗نمایش صوتیکتاب
🔺#پایی_که_جا_ماند_
9️⃣ قسمت نهم
🌙🌹بر اساس خاطرات سید ناصر حسینی پور
🔺از زندان های مخفی عراق
#دفاع_مقدس
🌷زندگی نامه شهید حمید شهریاری رضوان الله علیه🌷
🌹🍃حمید شهریاری در یازدهم بهمن سال 1345ش در نظام آباد تهران در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود، پدرش محمد(اصالتا مهدی شهری) کارمند شهرداری، و مادرش بتول پورتهرانی بود.
🟢🍃وی تحصیلات دوره ابتدایی را در دبستان فضیلت گذراند، سپس وارد دوره راهنمایی گردید، که همزمان بود با اوج گیری انقلاب اسلامی با وجود سن کم،
🔺خود را در کنار مردم و همراه آنان قرار داد.
⚪️🍃و پس از پیروزی انقلاب اسلامی و صدور فرمان امام خمینی مبنی بر تشکیل ارتش بیست میلیونی در نیروی مقاومت بسیج ثبت نام نموده و آموزش لازم نظامی را فرا گرفت و مدتی در بسیج مسجد احمدیه و مسجد خلیل الله و پس از آن در بسیج مسجد جامع نارمک
🔺به کارهای نظامی و تبلیغاتی و عقیدتی مشغول گردید.
🔴🍃او در کنارخدمت به انقلاب ، برای تامین معاش در سازمان خدمات موتوری شهرداری تهران مشغول کار شد که از آبان 1362 به عنوان مامور سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رفت.
🟢🍃حمید عزیز بعد از مدتها انتظار خالصانه بسوی جبهه های عشق شتافت، آنچنان خالصانه این مسیر را برگزید که شب قبل از عزیمت به جبهه در عالم خواب سید و مولائی را دید که به او گفته بود به کجا می روی که شهیدمان گفته بود به سوی جبهه می روم و آن سید به او فرموده بود که راهت را خوب پیدا کرده ای و بدان که نهایت این راه که می روی شهادت است
🔺و تو شهید می شوی.
🔻🔻🔻
⚪️🍃او اولین بار در بهمن ماه سال 62 روانه جبهه غرب گردید و مدت 45 روز در منطقه پشتیبانی اسلام آباد غرب بود، اما در نامه ای که برای خانواده خود نوشته بود از اینکه در خط مقدم نبوده ابراز شکایت و دلتنگی می نمود و خود را راضی نمی دید
🔺چرا که هنوز هجرتش کامل نشده بود و مقصد و مقصود جلوتر بود
🔴🍃لذا بار دیگر که به جبهه روانه گردید و این بار خود را به خالصترین افراد و عاشقترین عشاق رسانید او وارد گردان تخریب لشگر حضرت محمد رسول الله(ص) شد
🔺آنجا که کسی جز خدا چیزی را نمی دید.
🟢🍃او پس از طی آموزش های تخصصی بعنوان یک تخریب چی در جبهه فعالیت های خود را آغاز نمود و از آن پس بطور مداوم در جبهه ها بود یک بار در عملیات حماسه ساز و پیروز بدر از ناحیه دست مجروح گردید و بار دیگر در حالی که برای احداث حسینیه گردان تخریب فعالیت می نمود
🔺از ناحیه سر جراحت برداشت
⚪️🍃تا اینکه عملیات غرور آفرین و حماسه ساز والفجر 8 آغاز گردید. خدا می داند که در لحظه شروع عملیات، حمید عزیز چگونه به معشوقش التجاء نمود و خداوند بیش از این او را منتظر نگذاشت
🔺و وصال را نزدیک نمود.
🔴🍃در فردای عملیات در پاتکی که مزدوران بعثی انجام دادند در حالی که مردانه در مقابل این دیو صفتان ایستاده بود ترکش خمپاره ای به چشم پاک و مطهرش اصابت نمود و با تلاش هم سنگرانش به پشت جبهه و از آنجا به بیمارستان خانواده تهران منتقل شد که مدت 5 شبانه روز در بخش (سی، سی، یو) در حالت بیهوشی بسر می برد
🔺و پس از آن که بهوش آمد با اصرار زیاد پرستار به منزل اطلاع دادند.
🌹🍃از تاریخ 28 بهمن ماه تا 8 اسفند در بیمارستان خانواده بستری بود که در این مدت بدون اینکه از درد و ناراحتی کوچکترین شکایتی کند، تنها با خدایش راز و نیاز می کرد و تنها فکرش نماز اول وقت بود زمانی که چشمش خونریزی شدید کرد، به گونه ای که تمام محاسنش به خون خضاب شد، لحظه ای بعد که اقامه نماز ظهر کرده بود و بعد از آن خونریزی شدید
🔺 تنها به فکر مُهر نماز خود بود که آن مُهر، خونی نشده باشد.
🌷🍃روز بروز حالش وخیم تر گردید و سرانجام در صبح روز پانزدهم اسفند سال 1364ش دیگر دوری معشوق را طاقت نیاورد و در سن 19 سالگی خود را به وصال یار رساند و جام شهادت را سرکشید
🔺و جسم مطهرش در قطعه 53 ردیف 102 شماره 8 بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبتون به نور خدا روشن
🌙 شب بخیر ⭐️
༺🦋 @mstikers
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🕊🌷🌸🕊🌷
🌷🕊به نام آن که خلّاق جهان است
🕊🌸امید بی پناه و بی کسان است
🌷🕊به نام آن که یاد آوردن او
🕊🌸تسلی بخش، قلب عاشقان است.
╚🌸🕊🌷════ೋ❀⛥࿐