* استفاده از مال کسی که خمس نمی دهد
سؤال: آیا استفاده از اموال و غذای کسی که خمس نمی دهد، جایز است؟
جواب: اشکال ندارد، اما با وجود شرایط امر به معروف، باید او را به پرداخت خمس امر کند.
🥀کانال احکام مصور 🥀
🌺🌺https://eitaa.com/joinchat/3010396160C2b8cef193c🌺🌺🌺🌺🌺🌺
5.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دیگه بالغ شدی !
نشانه های بلوغ وسن تکلیف
#احکام_شرعی
@nasimerahmatelahi
🌷🍃سلام علیکم
🟢🍃ان شاءالله امشب شب شنبه
⚪️🍃نماز لیلةالدفن برای مرحومه
🌸🍃حاجیه خانم
🔺بتول بناء (ره)
🌸🍃مادرشهید
🌷🍃علی ابن الدین حمیدی(ره)
🔺از قم
🌹🍃و دیگر اموات شب اولی(یک نماز به نیت همه به امید ثواب) بخوانیم.
یاعلی مدد و التماس دعا.
https://eitaa.com/khoban72
4.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷🍃روزیکه حال تهران خوب بود
🟢🍃۲۶ خرداد سال ۱۳۹۴، ۱۷۶ غواص دفاعمقدس که با دستهای بسته شهید شده بودند (در کنار ۹۴ شهید دیگر) در میدان بهارستان تهران تشییع شدند. حضور گسترده مردم،
🔺این روز را به یکی از روزهای بهیادماندنی تهران تبدیل کرد.
⚪️🍃از میان ۵۰ هزار شهید گمنام دفاعمقدس، همچنان ۳ هزار شهید تفحص و شناسایی نشدهاند.
https://eitaa.com/khoban72
🌸🍃مادر در خواب پسر شهیدش را میبیندپسر به او میگوید: توی بهشت جام خیلی خوبه...
⁉️چی میخوای برات بفرستم؟
🌸🍃مادر میگوید:
🟢🍃چیزی نمیخوام؛ فقط جلسه قرآن که میرم، همه قرآن میخونن و من نمیتونم بخونم خجالت میکشم...
🔺میدونن من سواد ندارم، بهم میگن همون سوره توحید رو بخون!!🥀
🌷🍃پسر میگوید:
🟢🍃نماز صبحت رو که خوندی قرآن رو بردار و بخون! بعد از نماز یاد حرف پسرش میافتد!
🔺قرآن را بر میدارد و شروع میکند به خواندن...
🌷🍃خبر میپیچد!
🟢🍃پسر دیگرش، این را به عنوان کرامت شهید، محضر آیت الله نوری همدانی مطرح میکند
🔺و از ایشان میخواهد مادرش را امتحان کنند...
🌹🍃حضرت آیتالله نوری همدانی نزد مادر شهید میروند! قرآنی را به او میدهند که بخواند! به راحتی همه جای قرآن را میخواند؛
🔺اما بعضی جاها را نه!
🌸🍃می فرمایند: «قرآن خودتان رو بردارید و بخوانید!» مادر شهید شروع میکند به خواندن از روی قرآن خودش؛ بدون غلط آیت الله نوری با گریه، چادر مادر #شهید را میبوسند و میفرمایند:
🔺«جاهایی که نمیتوانستند بخوانند متن غیر از #قرآن قرار داده بودیم که امتحانشان کنیم.»
🌷شهید کاظم_نجفی_رستگار رضوان الله علیه🌷
https://eitaa.com/khoban72
🌹🍃عکس مربوط به عملیات بیت المقدس ۶ در اواخر اردیبهشت ماه ۱۳۶۷
در ارتفاعات شیخ محمد مشرف به شهر ماووت.
🌷🌷در تصویر پیکر دو رزمنده شهید دیده میشود که روی مرکب بسته شده است شاید ساعت ها طول کشید که این ابدان مطهر تا پشت جبهه رسید
🔺و این دو رزمنده که مرکب مسافران بهشت را هدایت می کنند چه حالی داشتند.
https://eitaa.com/khoban72
3.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹🍃 دانشمند شهید ما اینطوری برای پیشرفت ایران کار می کرد
🌷🍃صحبتهای شنیدنی شهید فخری زاده رضوان الله علیه
🟢🍃در خصوص کمبود امکانات و جبران آن با کار مخلصانه برای خداوند متعال
🔺و همیاری برای رسیدن به یک هدف مقدس
https://eitaa.com/khoban72
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷
🟢🍃 #سه_دقیقه_در_قیامت
3️⃣5️⃣ قسمت پنجاه و سوم👇🏻
🌷حسرت🌷
🟢🍃اين مطلب را يادآور شوم که بعد از شهادت دوستانم، بنده راهي مرزهاي شرقي شدم. مدتي را در پاسگاه هاي مرزي حضور داشتم. اما خبري از شهادت نشد! در آنجا مطالبي ديدم که خاطرات
🔺ماجراهاي سه دقيقه براي من تداعي ميشد.
🌷🌷يک روز دو پاسدار را ديدم که به مقر ما آمدند. با ديدن آنها حالم تغيير کرد! من هر دوي آنها را ديده بودم که بدون حساب و در زمره ي شهدا و با سرهاي بريده شده راهي بهشت بودند. براي اينکه مطمئن شوم به آنها گفتم: نام هر دوي شما محمد است؟ آنها تأييد کردند و منتظر بودند که من حرف خود را ادامه دهم،
🔺اما بحث را عوض کردم و چيزي نگفتم.
⚪️🍃از شرق کشور برگشتم. من در اداره مشغول به كار شدم. با حسرتي كه غير قابل باور است. يك روز در نمازخانه اداره دو جوان را ديدم كه در كنار هم نشسته بودند. جلو رفتم و سلام كردم. خيلي چهره آنها برايم آشنا بود. به نفر اول گفتم: من نميدانم شما را كجا ديدم. ولي خيلي براي من آشنا هستيد. ميتوانم فاميلي شما را بپرسم؟ نفر اول خودش را معرفي كرد. تا نام ايشان را شنيدم،
🔺رنگ از چهره ام پريد!
🔴🍃ياد خاطرات اتاق عمل و ... برايم تداعي شد. بلافاصله به دوست كناري او گفتم: نام شما هم بايد حسين آقا باشه؟ او هم تأييد كرد و منتظر شد تا من بگويم كه از كجا آنها را مي شناسم. اما من كه حال منقلبي داشتم، بلند شدم و خداحافظي كردم. خوب به ياد داشتم كه اين دو جوان پاسدار را با هم ديدم كه وارد برزخ شدند و بدون حسابرسي اعمال راهي بهشت شدند. هر دو با هم شهيد شدند
🔻🔻🔻
🔺درحاليكه در زمان شهادت مسئوليت داشتند!
🌷🌷🌷باز به ذهن خودم مراجعه كردم. چند نفر ديگر از نيروها براي من آشنا بودند. پنج نفر ديگر از بچه هاي اداره را مشاهده كردم كه الان از هم جدا و در واحدهاي مختلف مشغول هستند، اما عروج آنها را هم ديده بودم. آن پنج نفر با هم به شهادت ميرسند.
🔺چند نفري را در خارج اداره ديدم که آنها هم...
🟢🍃هرچند ماجراي سه دقيقه حضور من در آن سوي هستي و بررسي اعمال من، خيلي سخت بود و آن لحظات را فراموش نميكنم، اما خيلي از موارد را سالها پس از آن واقعه، در شرايط و زمانهاي مختلف
🔺به ياد مي آورم.
🌹🍃چند روز قبل در محل كار نشسته بودم. چاپ اول كتاب سه دقيقه در قيامت انجام شده بود. يكي از مسئولين از تهران، براي بازرسي به اداره ي ما آمد. همينكه وارد اتاق ما شد، سلام كرد و پشت ميز آمد و مشغول روبوسي شديم. مرا به اسم صدا كرد و گفت: چطوري برادر؟ من كه هنوز او را به خاطر نياورده بودم، گفتم: الحمدلله گفت: ظاهراً مرا نشناختي؟
🔺ده سال قبل، در فلان اداره براي مدت كوتاهي با شما همكار بودم.
⚪️🍃من كتاب سه دقيقه در قيامت را كه خواندم، حدس زدم كه ماجراي شما باشد، درسته؟ گفتم: بله و كمي صحبت كرديم. ايشان گفت: يکي از بستگان من با خواندن اين كتاب خيلي متحول شده و چند ميليون رد مظالم داده و به عنوان بازگشت حق الناس و بيت المال،
🔺كلي پول پرداخت كرده.
🌷🍃 بعد از صحبت هاي معمول، ايشان رفت و من مشغول فكر بودم كه او را كجا ديدم! يكباره يادم آمد! او هم جزو كساني بود كه از كنار من عبور كرد و بي حساب وارد بهشت شد. او هم شهيد ميشود. ديدن هر روزه اين دوستان بر حسرت من مي افزايد،
🔺خدايا نكند مرگ ما شهادت نباشد.
🌹🍃به قول برادر عليرضا قزوه:
💚وقتي كه غزل نيسـت شـفاي دل خسـته
🔺ديگـر چـه نشـينيم بـه پشـت در بسـته؟
💚رفتند چه دلگير و گذشـتند چه جانسوز
🔺آن سـينه زنان حرمـش دسـته بـه دسـته
💚ميگويم و ميدانم از اين كوچه تاريك
🔺راهي اسـت به سرمنزل دلهاي شكسته
💚در روز جزا جرئت برخواسـتنش نيست
🔺پايـي كـه بـه آن زخـم عبوري ننشسـته
💚قسـمت نشـود روي مـزارم بگذارنـد
🔺سـنگي كـه گل اللـه به آن نقش نبسـته
🌷🌷🌷ادامه دارد ...
https://eitaa.com/khoban72