ـ☘️🌺☘️🌺☘️
ـ🌺☘️🌺☘️
ـ☘️🌺☘️ ﷽
ـ🌺☘️
ـ☘️ #نفقه_زن_پولدار
⁉️آیا شوهر میتونه به خانمی که درآمد کافی داره و نیازمند پول شوهر نیست، نفقه نده؟
📚 همه مراجع: نه پسرم، نمیشه. آقای شوهر باید در هر شرایطی، خرجی و نفقه همسرش بپردازه؛ اونم بهاندازه کافی که در شأن خانم باشه.
⭕️ نکته: «نفقه» به مخارج ضروری زندگی، مثل خوراک، پوشاک، مسکن و... گفته میشه.
🔺 امام، تحریرالوسیلة، ج۲، النفقات۱۹؛ صافی، هدايةالعباد، ج۲، م۱۹؛ وحید، منهاجالصالحین، ج۳، م۱۴۱۸؛ سیستانی، م۴۳۳؛ بقیه مراجع: استفتا از دفتر.
🥀ارث_و_عقد_موقت
⁉️در ازدواج موقت، زن و شوهر از همدیگه ارث میبرن؟
📚 همه مراجع: نه.
🔺 توضیحالمسائل مراجع، م۲۴۲۵؛ وحید، رساله، م۲۴۸۹؛ نوری، رساله، م۲۴۲۱؛ استفتا از دفتر رهبری و بهجت.
🥀 حکم پوشاندن کف و روي پا
⁉️آیا پوشاندن روی پا و پشت آن بر بانوان واجب است؟
✅ مچ پا و بالاتر از آن، بايد پوشانده شود. هم چنين احتياط (واجب) آن است که کف و روي پا را نيز بپوشانند.
👤ایت الله مکارم
ــــــــــــــــــــــــــــــ
✍️✍️✍️نکته حائز اهمیت ↑
💐چون همه مراجع فرمودند : واجب است که روی پا پوشانده شود
⚪️بنابراین ، طبق نظر مرجع شما (ایت الله مکارم) ، که احتیاط واجب دادند ، رجوع به هر مرجعی که داشته باشید :
باید روی پا در مقابل نامحرم پوشانده شود و طبق نظر ایت الله مکارم هم احتیاط واجب ، بر پوشاندن هست .
💯 بنابراین ، همه ی بانوان گرامی باید کل پای خود را از نامحرم بپوشانند .
💠حکم ماندن زن و مرد نامحرم در مکان خلوت:
🌻اگر مرد و زن نامحرم در محل خلوتی باشند كه كسی در آنجا نباشد و ديگری هم نتواند وارد شود چنانچه بترسند كه به حرام بيفتند بايد از آنجا بيرون بروند و ماندن آنها در آن مکان حرام است.
📚امام خامنهای/احکام روابط/مسئله ۲۲۲
┏━✨🌹✨🌸✨━┓
🍀@tasvir12🌸
┗━✨🌸✨🌹✨━┛
🥀 پيروان_حق_و_باطل
🌹امیرالمؤمنین علی علیه السلام:
⚪️حقٌّ وَ بَاطِلٌ وَ لِكُلٍّ أَهْلٌ، فَلَئِنْ أَمِرَ الْبَاطِلُ لَقَدِيماً فَعَلَ وَ لَئِنْ قَلَّ الْحَقُّ [لَرُبَّمَا] فَلَرُبَّمَا وَ لَعَلَّ
🌓حقّ و باطل هميشه در پيكارند، و براى هر كدام طرفدارانى است، اگر باطل پيروز شود، جاى شگفتى نيست، از دير باز چنين بوده، و اگر طرفداران حق اندكند، چه بسا روزى فراوان گردند و پيروز شوند.
🖊اشاره به اين است که نه کثرت طرفداران باطل بايد انسان را به وحشت بيندازد و نه کمى طرفداران حق او را مأيوس کند; چرا که غالباً در طول تاريخ حاميان باطل فزونى داشته اند و بسيار شده که گروه اندک طرفداران حق بر انبوه حاميان باطل پيروز شده اند.
🌷نهج_البلاغه خطبه_16
📗کتاب «سکوت شکسته»
🌹براساس خاطرات حاج محمود پاک نژاد فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشکر ۱۷علی ابن ابیطالب(علیه السلام) در دفاع مقدس
📝به قلم: سیدهادی سعادتمند 22 🔽
🌷🌷قسمت بیست و دوم
🌹غم از دست دادن بچههای گردان روی سینهام سنگینی میکرد. هیچ وقت نتوانستم فراموش کنم، صحنهای که آتش تیربار، ستون گردان را داخل میدان مین زمینگیر کرده بود. دوستانم نه راه پس رفتن داشتند، نه راه پیش رفتن. زمین را چنگ میزدند تا جان پناه درست کنند. آن حوادث لحظهای از ذهنم خارج نمیشد.
⚪️سؤالهایی که داشتم، این بود که «چرا معبر جلوی تیربار سر درآورده بود؟ مسیر معبر درست انتخاب نشده بود؟ یا چرا معبر لو رفته بود؟ چرا دشمن هوشیار شده بود و تیربار را مقابل معبر ما قرار داده بود؟»
این ها سؤالهایی بود که باید از نیروی اطلاعات ـ شناسایی میپرسیدم، اما روز بعد بین شهدا پیدایش کردم.
🌹روزها میگذشت، اما صحنهای که آن شب دیده بودم را ممکن نبود بتوانم فراموش کنم. خرمشهر با خونهای زیادی که برای آزادیاش بر زمین ریخت، خونین شهر شد و در روز سوم خرداد ۱۳۶۱ به دامن وطن برگشت.
ن⚪️یروهایی که مثل من، اعزام اولی بودند، در منطقه زیاد بود. وقتی مرخصی دادند، همه به شهرهای خودمان برگشتیم. فکر میکردیم با این پیروزی تکلیف جنگ معلوم شده و به زودی جنگ تمام میشود.
🌹داداش محمد هنوز برنگشته بود. پدرم میگفت:«وقتی شما نیستید، دستم به کار نمیرود». مدتی کنار دست پدر ماندم. مدتی نگذشت، که با پخش مارش پیروزی عملیات رمضان از رادیو، دوباره شور و هوای رفتن به جبهه پیدا کردم. بابا متوجه شد که نمیتوانم طاقت بیاورم. لشکر ۱۷ درخواست نیروی اعزام مجدد کرده بود. به بسیج مراجعه کردم و به منطقه پدافندی پاسگاه زید اعزام شدم.
⚪️ حدود یک ماه در خط پدافند بودم. وقتی نیروهای گشتی ـ شناسایی میآمدند و از خط میگذشتند که برای شناسایی بروند، با حسرت به آنها نگاه میکردم. میخواستم به طریقی با آنها ارتباط برقرار کنم، اما بچههای اطلاعات کمحرف بودند و پرکار، فرصتی برای ارتباط برقرار کردن پیش نمیآمد؛ تا این که یک روز گفتند فرمانده گردان با من کار دارد! من یک نیروی ساده بودم و برایم خیلی عجیب بود. وقتی به سنگر گردان رفتم، او گفت:« فرمانده لشکر خواسته چند نفر رو معرفی کنیم برای رفتن به آموزش. وسایل شخصیات رو جمع کن. باید بری مقر لشکر.»
🌹اولین بار بود که آقامهدی زینالدین، فرمانده لشکر را از نزدیک میدیدم. چند نفری که انتخاب شده بودیم تا برای آموزش برویم، حلقه زده بودیم داخل سنگر فرماندهی. فرمانده لشکر هم بین ما نشسته بود. اسم ما را پرسید. کمی گپ و گفت با ما داشت. متوجه نگاههای غیر مستقیم او شدم. پیدا بود که در حال بررسی ما بود. سراپا گوش بودیم تا حرف اصلی را بزند.
⚪️ کمی مکث کرد و بعد گفت:« جنگ را ما شروع نکردیم. این که چه زمانی تمام میشود و چطور تمام میشود هم تنها دست ما نیست. ما به عنوان یک رزمنده باید وظیفه خودمون رو درست انجام بدیم. این که وظیفه خودتون دونستید که اسلحه دست بگیرید و از دین، وطن و ناموستان دفاع کنید، کار خدا پسندانه ای کردهاید؛ اما برای این که کار را به درستی انجام بدید، باید آموزش ببینید.
🌹 آقامهدی مکثی کرد و برای این که ببیند چقدر متوجه حرف هایش میشویم، نگاهش از روی صورت تکتک ما گذشت و ادامه داد:
«قرار شده یه دوره تخصصی ببینید که مفیدتر باشید. من به فرماندهان گردان گفتم کسانی رو برای رفتن به آموزش معرفی کنند که هم توان جسمی و هم توان ذهنی بالایی داشته باشند. کسی هست که فکر کنه مرد این میدان نیست؟»
⚪️ نفس توی سینههای ما حبس شده بود. فرمانده لشکر، ساده و خاکی و خیلی خودمانی و صمیمی حرف میزد، اما در صدای نرم و لحن آرامش استحکام عجیبی بود.
🌹پانزده نفر بودیم که از خط فرستاده شدیم به ستاد لشکر، پادگان انرژی اتمی. در آن جا برای ما حکم صادر شد و با یک ماشین به قرارگاه خاتمالانبیاء فرستاده شدیم. در آن زمان مسئول آموزش قرارگاه، شخصی بود به نام« مرتضی صفاری» بود. ایشان هم بعد از این که ما را ارزیابی کرد، توضیح مفصلی داد.
⚪️گفت:« این آموزش ویژه زیر نظر تیپ نوهد( نیروی ویژه هوابرد) ارتش برگزار خواهد شد و قرار است تحت تعلیم کلاه سبزها قرار بگیرید.» گفت:« هدف آموزش، بالا بردن توانایی شما برای شناسایی و عملیات نفوذ است. تأکید میکنم، خودتون رو با شرایط پادگان آموزشی سازگار کنید!»
🌹ما را با یک مینیبوس به سمت دهلران بردند. پادگان آموزشی در جایی بین مهران و دهلران بود. با گذشتن از جاده خاکی به دژبانی رسیدیم. اطراف پادگان پوشیده از ارتفاعات و تپه بود. در فاصله ۲ کیلومتری از دژبانی در مرکز پادگان، تعدادی سنگر اجتماعی بود. ساختمان ستاد و تعدادی چادر هم بود. که محل استراحت نیروهای آموزشی بود.
🌷ادامه دارد...