eitaa logo
خوبان
634 دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
9.3هزار ویدیو
21 فایل
ارتباط با ادمین:https://eitaa.com/Khoban7
مشاهده در ایتا
دانلود
6.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تونفسی، همه کسی دورت بگردم..... اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای الی ظهور الحجه همه می آییم ✊✊✊
🥀نعمت فقط برف و باران نیست... ❤️ گاهی خدا بندگانی را بین ما قرار می‌دهد❤️ ⚪️🍃که بارش رحمت کلام شان، سپیدی محبت‌شان، 🔺استواری اندیشه شان و گرمای وجودشان، در التهاب طوفان ها ⚪️🍃و سختی زمستان‌ها دل گرمت می کند... 🔺دل گرم به نعمت پدر داشتن... 🥀 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ببینید |🥀 تفاوت عجیب ابتدا و انتهای قرن! 📌 امپراتوری‌ که خورشید هرگز در آن غروب نمی‌کرد! ♨️ وضعیت سرزمین شیر و خورشید در قرن گذشته! 📌 مباحثی از ابتدای قرن که نمی دانیم! ⁉️ صد سال پیش در جهان چه خبر بود؟! 🌹🍃 برشی از سخنرانی دامت افاضاته 🌷 مبارک باد🌷 ____________ 💠 اندیشکده راهبردی
22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🥀یکی از مهم‌ ترین فتواهای تاریخِ اسلام این چنین صادر شد 🌷فتوای تنباکو میرزای شیرازی رضوان الله علیه🌷 🌹🍃امروز استعمال تتون و تنباکو به هر شکلی 🔺در حکم محاربه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه هست.
🌷🍃شهید شیخ احمد کافی رضوان الله علیه نقل می کرد که: ⚪️🍃شبی خواب بودم که نیمه های شب صدای در خانه ام بلند شد. از پنجره طبقه دوم از مردی که آمده بود به در خانه ام پرسیدم که چه می خواهد؟ گفت که فردا چکی دارد و آبرویش در خطر است. 🔺می خواست کمکش کنم 🌹🍃لباس مناسب پوشیدم و به سمت در خانه رفتم، در حین پایین آمدن از پله ها فقط در ذهن خودم گفتم: 🔺با خودت چکار کردی حاج احمد؟ نه آسایش داری و نه خواب و خوراک همین، ⚪️🍃رفتم با روی خوش با آن مرد حرف زدم و کارش را هم راه انداختم و آمدم خوابیدم. 🔺همان شب حضرت حجه بن الحسن (عجل الله تعالی فرجه) را خواب دیدم... 🌹🍃فرمود: شیخ احمد حالا دیگر غر میزنی؛ اگر ناراحتی حواله کنیم مردم بروند سراغ شخص دیگری؟ ⚪️🍃آنجا بود که فهمیدم راه انداختن کار مردم و کار خیر، لطف و محبت و عنایتی است که خداوند متعال و حضرت حجت (عجل الله تعال فرجه) به من دارند. 🌹🍃وقتی در دعاهایت از خدا توفیق کار خیر خواسته باشی، وقتی از حجت زمان طلب کرده باشی که حوائجش بدست تو برآورده و برطرف گردد و این را خالصانه و از روی صفای باطن خواسته باشی؛ خداوند متعال هم توفیق عمل می دهد، هرجا که باشی گره ای باز میکنی 🔺ولو به جواب دادن سؤال رهگذری باشد.
🌹🍃به مناسبت چهل و چهارمین سال پیروزی انقلاب اسلامی یادی کنیم از شهید شیخ احمد کافی رضوان الله علیه، خطیب بلندآوازه دهه‌های ۴۰ و ۵۰، که سخنرانی‌های وی معمولاً بسیار پرشور بود و نقش مؤثری در پیروزی انقلاب اسلامی ایران داشت 🌸🍃روایتی خواهرانه درباره شهید شیخ «احمد کافی» رضوان الله علیه: ⚪️🍃«اصل و ریشه "کافی"ها، متعلق به یزد است. اجداد پدری ما ابتدا ساکن یزد بودند اما سال‌ها قبل، پدربزرگم، آیت‌الله حاج میرزا "احمد کافی" که از علمای بزرگ یزد بود، در یکی از سفرهای زیارتی‌اش به مشهد، همان‌جا ماند و مجاور حرم امام رضا (علیه السلام) شد. از همان موقع، مشهد شد وطن خاندان کافی.»... 📌ساواک حتی به آب‌انبار خانه‌مان هم رحم نمی‌کرد 🌹🍃داستان مان می‌رسد به فصل غم‌انگیزش؛ به فصل جدایی. از ماجرای مرگ شهادت‌گونه شیخ احمد کافی که می‌پرسم، خواهر به‌جای ۳۰ تیر سال ۵۷، برمی‌گردد به سال‌ها قبل‌تر و می‌گوید: «از وقتی سخنرانی‌های شیخ احمد بین مردم معروف شد، مزاحمت‌های ساواک هم برای او و ما شروع شد. شیخ احمد را که چند بار در همان پای منبر دستگیر کردند و بردند. چون مردم را نسبت به ماهیت حکومت پهلوی، روشن می‌کرد و باعث بیداری جوان‌ها می‌شد. یک بار هم به خاطر صحبت‌های ضد رژیم، به ایلام تبعیدش کردند اما او دست‌بردار نبود و آنجا هم شروع به فعالیت‌های فرهنگی کرد. مثل خانواده‌اش که در تهران از دست ماموران رژیم آسایش نداشتند، ما هم در مشهد مدام تن‌لرزه داشتیم. تا حاج احمد را دستگیر می‌کردند، می‌ریختند در خانه‌مان و همه‌جا را زیر و رو می‌کردند. حتی تا آب‌انبار خانه را هم می‌گشتند. 🔻🔻🔻
🔺🔺🔺که ببینند شیخ، کتاب یا اسنادی علیه رژیم در خانه پدری پنهان کرده یا نه.» 📌راننده مشکوک و سفری که ناتمام ماند ⚪️🍃«حدود یک سال از ازدواج ما می‌گذشت که پدر و مادرم به همراه خانواده شیخ احمد به حج عمره رفتند. وقتی برگشتند، اجازه مرا هم از همسرم گرفتند و من به همراه پدر و مادر به مشهد رفتیم. آن روزها نزدیک نیمه شعبان بود. هر سال در مهدیه برای نیمه شعبان جشن مفصلی گرفته می‌شد اما آن سال قرار نبود برنامه‌ای برگزار شود چون امام خمینی(ره) دستور داده‌ بود به‌عنوان اعتراض به کشته ‌شدن مردم توسط حکومت پهلوی، همه جشن‌ها لغو شود. برادرم هم قصد نداشت در مهدیه جشن بگیرد. حتی وقتی از طرف رژیم به او فشار آوردند، باز هم قبول نکرد. گفتند پس نباید در روز نیمه شعبان در تهران باشید. اینطور شد که حاج احمد تصمیم گرفت با خانواده به مشهد بیایند. به خانه پدری‌مان تلفن کرد و گفت راهی مشهد هستند. اما روز نیمه شعبان هرچه منتظر شدیم، نیامدند. ماجرا از همان تهران شروع شده‌ بود، از راننده جدید شیخ احمد. راننده قدیمی ایشان، فرد خوب و مورد اعتمادی بود اما راننده جدید، فرد مشکوکی به نظر می‌رسید. بعدها هم معلوم شد از عوامل ساواک بوده.» 🌹🍃۴۲ سال هم که گذشته‌باشد، باز هم روایت اتفاق تلخی که داغ برادری تکرارنشدنی را بر قلب خواهرش گذاشت، سخت و سنگین است. حاج خانم نفسی تازه می‌کند و در ادامه می‌گوید: «خبر دادند خودروی شیخ احمد در نزدیکی قوچان تصادف کرده... همه چیز مشکوک بود. از قوچان تا مشهد فقط ۲ ساعت راه است اما تا ما برسیم، صحنه تصادف را به هم زده‌ بودند، همه‌چیز را جمع کرده ‌بودند، راننده را فراری داده ‌بودند و پیکر برادرم را هم به مسجدی در همان نزدیکی منتقل کرده‌ بودند. خیلی زود معلوم شد تصادف، برنامه‌ریزی ‌شده بود. همسر برادرم و فرزندانش می‌گفتند در دقایق آخر قبل از تصادف، حالتی شبیه بیهوشی به آن‌ها دست داده ‌بود و از تصادف چیزی به یاد نمی‌آوردند. هدف، خود شیخ احمد بود. یک ماشین نظامی طوری به خودروی آن‌ها زده ‌بود که شخص حاج احمد کافی را از بین ببرد. با بیهوشی خانواده برادرم و باقی ماجراها، معلوم شد راننده هم با عاملان تصادف هم‌دست بوده. به همین دلیل هم فراری‌اش دادند. اول می‌گفتند در زندان است اما وقتی برادرهایم رفتند زندان تا با او صحبت کنند، موفق نشدند. هیچ‌وقت هم معلوم نشد ماجرای آن راننده چه بود.» 📌حسرت مجلس ترحیم را به دل مان گذاشتند... ⚪️🍃«شیخ احمد وصیت کرده‌بود: "اگر وسط هفته از دنیا رفتم، برای تدفینم تا روز جمعه صبر کنید تا مردم در مهدیه کنار پیکرم دعای ندبه بخوانند. بعد، در همان مهدیه دفنم کنید." این موضوع را به ماموران امنیتی رژیم گفتیم. قبول کردند پیکر شیخ احمد را به تهران بفرستند. دو برادرم و همسرم هم همراه پیکر به تهران آمدند. این اتفاق ۳ بار تکرار شد، اما آخرش هم اجازه ندادند پیکر را به مهدیه ببرند. می‌ترسیدند مردم تجمع کنند و علیه حکومت تظاهرات شود. پیکر را به مشهد برگرداندند. در صحن حرم امام رضا (علیه السلام) اجازه دفن ندادند. می‌خواستند پیکر را با خودشان ببرند اما با التماس‌های خانواده، منصرف شدند. خواجه ربیع را هم خودشان پیشنهاد کردند. 🌹🍃از همان فرودگاه ساعت ۳ نیمه‌شب پیکر را به خواجه ربیع بردند و درحالی‌که فقط به پدر و مادرم و حاج عمویم اجازه حضور دادند، پیکر را دفن کردند. درِ مقبره را هم قفل کردند و کلیدش را با خودشان بردند! حتی چند مأمور دائماً دم در خانه‌مان بودند و اجازه نمی‌دادند صدای مان در بیاید. اجازه برگزاری مراسم سوم و هفتم هم به ما داده نشد. مقبره شیخ احمد تا ۷ ماه بعد یعنی تا پیروزی انقلاب در تصرف ماموران رژیم پهلوی بود و بعد از آن بود که توانستیم سر مزار برادرم برویم.» 🌸🍃حاج خانم طیبه ضیافتی کافی(همسر شهید محمدرحیم ضیغمی و جانباز شیمیایی دفاع مقدس) آهی می‌کشد و از تکرار عجیب یک ماجرای تلخ در خانواده اینطور می‌گوید: «یک سال بعد، مرحوم پدرم و چند سال بعد، آقا مرتضی - برادرم - مهمان شیخ احمد در خواجه ربیع شدند. آقا مرتضی که در مبارزات انقلاب، فعال بود و در دوران دفاع مقدس هم در سنندج فعالیت می‌کرد، سال ۱۳۷۱ وقتی در راه مشهد بود، در یک تصادف مشکوک از دنیا رفت. بعدها معلوم شد کوموله‌ها عامل شهادت او بودند. شیخ احمد وقتی شهید شد، ۴۲سال داشت. آقا مرتضی هم موقع شهادت، ۴۱ ساله بود.»
10.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹🍃مرحوم آغاسی رحمة الله علیه: ⚪️🍃خبر آمد خبری در راه است... 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا