9.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⛔️ معاملات حرام
❓کدوم معاملات حرامه؟
❓حالا که خرید و فروش عین نجاست حرامه، فروش خون چه حکمی داره؟
❓معامله چیزهایی که وسایل حرامه، گناهه؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 استوری
🌹استاد عالی دامت افاضاته
⚪️ تسلیم امر خداوند متعال... بسیار زیبا ببینید
🌹نهج البلاغه 🌹
💥منْ نَکَبَ عَنْهَا جَارَ عَنِ الْحَقِّ، خَبَطَ فِي التِّيهِ، وَغَيَّرَ اللهُ نِعْمَتَهُ، وَأَحَلَّ بِهِ نِقْمَتَهُ
🌓كسى كه از دين سرباز زند، از حق روى گردان شده، و در وادى حيرت سرگردان خواهد گشت، كه خدا وند تبارک و تعالی نعمت خود را از او گرفته، و بلاهايش را بر او نازل مى كند.
📘#نامه_31
📗کتاب «سکوت شکسته »
🌹بر اساس خاطرات حاج محمود پاک نژاد فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشکر ۱۷ علی ابن ابیطالب(علیه السلام) در دفاع مقدس
📝به قلم: سیدهادی سعادتمند ۷ 🔽
🌹 فصل اول
⚪️ « مهران ، مهریه فاو»
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷قسمت هفتم
♦️عملی کردن این تصمیم انداختن تیری در تاریکی به نظر میآمد. وقتی داشتم از سنگر فرماندهی بیرون میآمدم ، این فکر به ذهنم خطور کرد تا از حاج احمد فتوحی اجازه بگیرم و دو تا از نیروهای گردان را با خود ببرم. میخواستم در صورتی که مسیری مناسب برای بردن گردانها پیدا نکردیم، ایدهای را که برای عملیات نفوذ داشتم با آن ها در میان بگذارم. قرار شد دو فرمانده گروهانی را که قبلاً برای بررسی این مسیر رفته بودند با خود ببرم؛ اصغر براتی و سید جواد موسوی آماده حرکت بودند. ملامحمدی راه افتاد و ما هم پشت سرش حرکت کردیم.
⚪️ با گذشتن ازخط پدافندی، سرازیر شدیم سمت پایین و در مسیر صخرهها قرار گرفتیم. در جهت غرب با «آب کند یا آب شست»های متعددی روبرو شدیم. آب کندها هر چه از صخره فاصله میگرفتند، عریض تر و عمیق تر میشدند.
ملامحمدی حدود یک کیلومتر از صخرهها فاصله گرفت. وقتی ازش پرسیدم که چرا فاصله میگیرد، گفت شبهای قبل هم از این مسیر میرفت. تعجب کردم. چون او نیروی چابک وجسوری بود.
♦️کمی که جلوتر رفتیم، او سنگرهای تیربار دشمن را که بالای صخرهها مستقر بودند، نشانم داد؛ یعنی میخواست بگوید علت فاصله گرفتن از صخره، این سنگرها هستند.
⚪️ از آن جا که با نقشه منطقه آشنا بودم. خواستم تا جایی که ممکن است به صخره نزدیک شود و تاکید کردم از همین مسیری برود که میگویم. نزدیک شدن به صخرهها باعث.شد راه کوتاه تر شود. دلیلش این بود که ملامحمدی با فاصله گرفتن از صخره، با آب کندها مواجه میشد که عریض تر و عمیق تر بود و گذشتن از آنها زمان بیشتری میطلبید و در ادامه انرژی بیشتری از ما میگرفت.
♦️ملامحمدی در مسیر صخرهها حرکت کرد و ما را تا نزدیک موانع دشمن برد. در صورت گذشتن از میدان مین به جاده آب زیادی میرسیدیم؛ زمان کوتاه شده بود و به نظر میرسید تا همین جای کار، ملامحمدی خوب عمل کرده. سید جواد موسوی و اصغر براتی میگفتند: «این مسیر خیلی بهتر است.» از نظر آنها مسیر تایید شده بود.
⚪️ در راه بازگشت، متوجه شیاری بین دو دیواره شدم که تا قبل از آن، چه در نقشه و چه در کالک ندیده بودم؛ حتی هنگامی که به سمت بالا رفتیم واز کنار این شیار گذشتیم هم آن را ندیده بودیم؛ دو دیواره صخرهای به شکلی کنار هم قرار گرفته بودند که فاصله بین آنها در عکسهای هوایی هم قابل تشخیص نبود.
♦️به عقب برگشتیم. روز بعد به دیدگاه رفتم و با دوربین، از مقابل نگاه کردم، از این فاصله قابل دیدن نبود و چون ملامحمدی، چه در رفت، و چه در برگشت، از دیواره صخرهها فاصله میگرفت، متوجه آن شیار نشده بود.
⚪️ تمام طول روز، بارها مسیر رفت و برگشت جاده آب زیادی و سنگرهایی را که در لبه صخرهها قرار داشت در ذهنم مرور کردم. موضوع را با گروه کالک و نقشه معاونت اطلاعات در میان گذاشتم و روی کاغذ رسم شد. بارها مسیر را بررسی کردم؛ زمان برگشت ما کمتر از یک ساعت شد و این یعنی «امید»؛ زمان که نقش مهمی در کسب نتیجه دارد، کوتاه تر شده بود.
اما این معبر ما را در کنج قرار میداد و رضایتم را جلب نمیکرد. چرا که هم از روی صخرهها و هم از روی جاده در تیررس بود و هدف قرار میگرفت. این مسیری نبود که بیشتر از یک تیم بتواند از آن عبور کند.
♦️باید برای بالا رفتن از دیواره صخرهای دنبال راهی مناسب تر میگشتم. روز بعد، تمام تمرکزم متوجه این محور بود و شیاری که دیده بودم؛ اما وارد آن شیار نشده بودم. مدام در فکر بودم و لحظهای نتوانستم بخوابم. به شدت خسته بودم، اما باید تکلیف آن شیار روشن میشد. باید داخلش میشدم و برای سوالهایم جواب پیدا میکردم. شب که شد، همراه با ملامحمدی، دونفری برای کشف وضعیت آن شیار حرکت کردیم.
⚪️در مسیر شب قبل قرار گرفتیم و تا پای میدان مین پیش رفتیم، اما هیچ اثری از شیار پیدا نکردیم. در تمام طول مسیر، نگاهم به دیواره صخرهها بود.شیار را ندیدیم. شک کردم که نکند آن را در خواب دیدم. دست روی شانه ملامحمدی گذاشتم، ایستاد سرم را کنار گوشش بردم و با تردید پرسیدم: «تو دیشب شیار رو دیدی؟». او تأیید کرد که دیده است. مطمئن شدم که خواب ندیدهام. باید مسیری را که تا آب زیادی آمده بودیم برمیگشتیم. امیدوار بودم که در برگشت، شیار را پیدا میکنیم.
♦️سایه صخره ها باعث شده بود دیواره ای که از کنارش میگذشتیم یک پارچه سیاه باشد. قدم به قدم دیواره صخرهها را دست کشیدم. اگر دستم به تکه سنگی گیر میکرد، سعی میکردم از آن بالابروم. تکه سنگ از جای خود خارج میشد. سر میخوردم و با آن به پائین پرت میشدم. سکوت محض شکسته میشد و نگهبان ها حساس و تیربارهای روی صخره فعال میشدند. بارها این حرکت تکرار شد و من به نفس نفس افتاده بودم. هرچه میگشتم اثری از شیاری که دیشب دیده بودیم، پیدا نبود. عاقبت با حالتی غریب به ملامحمدی گفتم:
«دعایی، توسلی، یک کاری بکن؛»
⚪️ وقتی دهانه شیار پیدا شد، به عرق ریزی افتاده بودم، از بس پنجه هایم را به صخرهها کشیده بودم، زخمی شده بودند.
♦️داخل شیار شدیم که در محاصره صخرههای بلند قرار گرفته بود. دهانه ورودی شیار کمتر از پنج متر عرض داشت. از پایین میتوانستیم لوله تیربار نگهبان دشمن را ببینم که روی صخره مستقر بود. با گذشتن از پیچ، با احتیاط به سمت انتهای شیار پیش رفتیم. میانه شیار بیضی شکل بود. کمتر از دویست متر هم طول شیار بود و عرض آن، جایی که خیلی پهن میشد، کمتر از پنجاه متر بود.
⚪️ شب قبل نخوابیده بودم و تمام روز به مسیر آب زیادی و شیار فکر کرده بودم. قدمهایی که برمیداشتم خسته بود. به انتهای شیار که رسیدیم، به ملامحمدی گفتم:«من کمی میخوابم، تو برو ببین مسیری برای بالارفتن پیدا میکنی؟» ادامه دارد...
🌷قول شفاعت ...
🌹حضرت آیت الله خامنه ای حفظه الله در 18 آبان 1385 طی سفری که به استان سمنان داشنند، ضمن دیدار با خانواده های شهدا و ایثارگران سخنانی ایراد نمودند. در بخشی از این سخنرانی یادی کردند از سه شهید:
🌷🌷🌷 آن سه نوجوانى که از مهدى شهر با هم پیمان مى بندند که هر کدام شهید شدند، آن دو نفر دیگر را در روز قیامت پیش خداوند متعال شفاعت کنند؛ سه تا نوجوان و هر سه شهید مى شوند؛ نام این ها را شماها مى دانید؛ داستان این ها را شماها مى دانید. این ها جزو ماجراهاى فراموش نشدنىِ تاریخ است. این ها چیزهایى نیست که از خاطره یک ملت برود
🌸اسامی این 3 شهید که از بسیجیان مهدی شهر(سنگسر سابق) می باشند عبارت است از: علي سراج، مجتبي سعيدي و احمد مختاري
⚪️ از این سه شهید، دست خطی به جا مانده است که به این قرار است:
🌹متن پیمان نامه:
🌷🌷🌷«اينجانبان علي سراج، مجتبي سعيدي و احمد مختاري پيمان مي بنديم بر اين كه هر كدام از ما 3 تن به درجه رفيع شهادت نائل آمد دو نفر ديگر را در روز قيامت شفاعت نموده و در محضر خداوند متعال ازخدا بخواهد که از گناهان دو تن ديگر بگذرد و در نزد خداوند متعال دو تن ديگر را شفاعت نمايد.
⚪️ خدايا چنان كن سرانجام كار
تو خشنود باشي و ما رستگار 9-6-1364
#یازینب
#جهادتبیین
#درآرزوی_شهادت
#یاد_شهدا_وامام_شهدا_باذکر_صلوات