خرمافروش
رنگ روی دختران را با ضربهی شمشیر تمیز نکنید...! اگر لاتی بیسروپا یک سیلی بهتان بزند، باید سریع س
چرا مادرمان حضرت زهرا سلاماللهعلیها، در آن چهل شبی که به در خانه مهاجر و انصار رفتند، آنان را از ربا، زنا، بیحجابی و ... نهی نکردند؟
مگر نهی از منکر واجب نیست؟
چرا ایشان تنها برای ياری امیرالمؤمنین علیهالسلام از مردم کمک میخواستند؟
پاسخ یک جمله است: «اولویت آن روز جامعه اسلامی»
ظالمانهترین سیاست مستکبران عالَم برای استعمار ملتها، سرگرمکردن آنهاست با امور حاشیهای و غیراصلی!!
ایجاد و مدیریت اختلافات درونی، کارتلهای مواد مخدر، موسیقی، سینما، پورن، فوتبال، گروههای تروریستی و ...، همه و همه با هدف اصلی وقتکُشی، انحراف اذهان و در نهایت استعمار ملتها توسط نظام سلطه صورت میگیرد...
در این استعمار فرانو، «شعار اللهاکبر داعش» همان نقشی را ایفا میکند که «فیلمهای پورن» بازی میکنند!!
مخصوصاً در شرایط کنونی، مسائل اصلی و غیراصلی هر روز و هر ساعت متغیّر هستند...
امروز(و نه دیروز)، کدام مسئله، اصلی و کدام فرعی است؟
از رهبر و ولیّ جامعه بازپرس:
«جهاد تبیین» یک فریضهی قطعی و یک فریضهی فوری است. مقاممعظمرهبری
سکولارها که هیچ!
خیلی فعالیتهای بچهمذهبیهای جهادیِ دغدغهمند نیز، حتی از معنای لغوی «تبیین» بهدور است😒
برای مثال:
آیا مسئولین(حتی خیانتکارهایشان)، از قوانین حجاب مطلع نیستند؟
پس وادارکردن آنان به اجرای قوانین حجاب، نامش هر چه هست، «تبیین و روشنگری» نیست!!!
اما چه کنیم که کارهای رادیکالی، بسیار راحتتر از جهاد تبیین هستند و دیدهشدنش بیشتر...
امروز، مسئلهی اصلی کدام است؟
تبیین: روشنکردن مردم. بیان آن چه نمیدانند...
@khormaforush | تند و شیرین
خرمافروش
رنگ روی دختران را با ضربهی شمشیر تمیز نکنید...! اگر لاتی بیسروپا یک سیلی بهتان بزند، باید سریع س
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر جا دختر چادری دیدی، دختر بدحجاب هم دیدی،
برو سراغ بدحجاب...
سردار شهید عزیز را با چشم یک مکتب، یک راه، یک مدرسهی درسآموز نگاه کنیم. مقام معظم رهبری۹۸/۱۰/۲۷
@khormaforush | تند و شیرین
خرمافروش
رنگ روی دختران را با ضربهی شمشیر تمیز نکنید...! اگر لاتی بیسروپا یک سیلی بهتان بزند، باید سریع س
وقتی اهل #جهاد_تبیین بودی،
خدا برخی اوقات، پیش از شیرینیهای آخرت و بهشت، از این شیرینیهای دنیایی هم بهتان میچشاند:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سوار اتوبوس شدم و دیدم یک دختر خانم خوشصورت و خوشگل نشسته و شالش روی شونههاشه، آروم رفتم کنارش نشستم
بعد از چند دقیقه گفتم: «دختر خشگلم شالت افتاده پایینها!!!»
دختر خیلی سرد گفت: «میدونم»
- گفتم: «خب نمیخوای درستش کنی؟»
- فوراً گفت: «نه»
- گفتم: «خب موهاتو، گردنتو، نامحرم داره میبینه، نگاه کن اون پسرای جوون چشماشونو ازت برنمیدارن. دارن از نگاه کردن به تو لذت میبرن، هم تو هم اونا دارین گناه میکنین فدات شم! هنوز نزدیک حرم امام رضاییم ها!!!»
دختر برگشت به من نگاه کرد هر لحظه منتظر بودم شروع کنه به فحاشی و دعوا، اما یهو زد زیر گریه سرشو گذاشت رو شونم
و با گریه گفت: «آخه شما چی میدونید از زندگی من؟! صبح تاشب دو شیفت مثل سگ کار میکنم نمیتونم زندگی کنم پدر و مادرم هر دو مریضن، پدرم نمیتونه کار کنه و خرج خونه و درمان اونا افتاده گردن من بدبخت! نه خواهر دارم نه برادر، دیگه نمیتونم، بریدم، ۲۱ سالمه ولی مثل ۵۰ ساله ها شدم!...»
به دختر گفتم: «عزیزم تو سختیهای زندگی به خدا توکل کن، برو پیش امام رضا علیهالسلام، بگو به خاطر تو حجابمو درست میکنم، تو هم این خواستهی منو برآورده کن»
دختر گفت: «به خدا روم نمیشه، چند ساله حرم نرفتم»
همون لحظه یک خانم مانتویی متشخص و موجّه سوار اتوبوس شد و روبروی ما نشست.
دختر گفت: «همون اطراف حرم دو جا فروشندگی میکنم ولی آخر ماه کلاً پنج شش میلیون بیشتر دستمو نمیگیره واقعاً خسته شدم»
- گفتم: «با امام رضا معامله میکنی یانه؟»
با چشمای پر از اشک گفت: «آره، همینجا جلوی شما به امام رضا علیهالسلام قول میدم حجابمو درست کنم ایشونم به زندگیم سامان بده، الانم میشه شما شالمو برام ببندین؟»
منم مشغول بستن شال شدم که یک دختر خانم محجبه همسن خودش اومد جلو و یک گیره ی خوشگل بهش داد و گفت: «اینم هدیهی من به شما به خاطر محجبه شدنت»
شالو که بستم، گفت: «میشه یک عکس ازم بگیری ببینم چطور شدم؟»
ازش عکس گرفتم
همونطور که نگاه میکرد اون خانم مانتویی گفت: «دختر گلم اسمت چیه؟»
دختر گفت: «عاطفه»
خانم مانتویی گفت: «عاطفه جان من پزشکم و منشی مطبم حامله است و دیگه نمیخواد بیاد سرکار. دنبال یک منشی خوبی مثل خودت میگردم بامن کار میکنی؟»
دختر همونطور که چشماش پر از ذوق و خوشحالی بود گفت: «ولی من که بلد نیستم»
- خانم گفت: «اشکال نداره یاد میگیری حقوقتم از ۸ تومان شروع میشه کار که یاد گرفتی تا ۱۰ تومان هم زیاد میشه قبول؟»
دختر همونطور که بی اختیار میخندید گفت: «قبول»
برگشت سمت من و محکم بغلم کرد و گفت: «خدایا شکرت، امام رضا دمت گرم»
همه خانمهای داخل اتوبوس درحال تماشای اون بودن و خوشحال.
من یک کیسه پلاستیکی دستم بود دادم بهش
- گفت: «این چیه؟»
- گفتم: «این غذای امام رضاست، من خادمم و این ناهار امروزم بود. هرهفته میبرم با پسرم و آقامون میخوریم این هفته روزی شما بود»
دوباره زد زیر گریه ولی از خوشحالی بود نمیدونست چی بگه فقط تشکر میکرد
رسیدم به مقصد و باید پیاده میشدم،
به سرعت گوشیش رو بیرون آورد و گفت: «میشه یک سلفی باهم بگیریم؟»
سریع عکس گرفتیم و شماره منو گرفت و پیاده شدم...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خاطره زیبایِ یکی از خادمان حرم امام رضا علیهالسلام در تاریخ ۹ آذر ۱۴۰۱
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت
جایی ننوشته است گنهکار نیاید💔
@khormaforush | تند و شیرین
خرمافروش
چرا مادرمان حضرت زهرا سلاماللهعلیها، در آن چهل شبی که به در خانه مهاجر و انصار رفتند، آنان را از ر
صدام حمله کرده و جنگ آغاز شده بود
ارتش بعث به طور وحشیانهای در حال نسلکشی و فتح سرزمینی بودند
شرایط بسیار بحرانی شده بود...
تا جایی که امام خمینی بارها از مردم درخواست کردند تا به مقابله دشمن بشتابند!
عمدهی امکانات نظامی کشور، معطلِ فرماندهیِ خیانتبار بنیصدر و برخی مسئولین مانده بود...
در این میان،
- محمد جهانآرا با گروهی به مشهد رفته و به دلیل خیانت مسئولین، در حرم امام رضا علیهالسلام تحصن کردند!
- سید محمدحسین علمالهدی با جمعی از دانشجویان به قم رفته و در حرم حضرت معصومه سلاماللهعلیها بست نشسته و خواهان اجرای قوانین جنگ در کشور شدند!
- مصطفی چمران نیز با افراد خود در امامزاده چیذر تهران تحصن کرده و برکناری مسئولین خاطی از امر امام امت را خواستار شدند!!
با برنامه ریزی و مدیریت انقلابی احمد متوسلیان، صدها نفر نیروی «پاک و مهذّب»، «دغدغهمند»، «آموزشدیده»، «مقید به ولایتفقیه» و «شجاع» در جایجای ایران تحصن کرده و خواستار مقابلهی عاجل بنیصدر با صدام، اصلاح قوانین دفاع در مجلس و محاکمهی مسئولین خیانتکار شدند!
و شهرهای بیدفاع، یکی پس از دیگری سقوط میکرد و رژیم وحشی بعث، جان و مال و ناموس مردممان را به تاراج میبرد...
دو هفته بعد،
زمانی که دختر احمد متوسلیان به همراه هزاران دختر تهرانی دیگر به اسارت ارتش بعث درآمده بودند،
متحصنین در حرمها به «شهادت» رسیدند در حالی که حتی فرصت نکرده بودند پلاکاردهای «حمایت از امام» و «مجازات مسئولین خیانتکار» را زمین گذارده و سلاح به دست گیرند!!!
پ.ن: شباهت اسامی با اشخاص حقیقی، تصادفی میباشد!
@khormaforush | تند و شیرین
هُتِكَ وَاللهِ حِجَابُ اللَّهِ
به خدا حجاب خدا دریده شد...
🖤
@khormaforush | تند و شیرین
35.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دنیام فاطمه...💔
نماهنگ زیبای فاطمی
جذاب برای کودک و نوجوان
🖤
@khormaforush | تند و شیرین
14011006.mp3
5.49M
ای تربت گمگشتهات بیتالحزان انبیاء...
عشق یعنی انقلاب فاطمه
از کبودی چشم خواب فاطمه...
عشق یعنی عشق ناب فاطمه
بیتالاحزان خراب فاطمه...
عشق یعنی انتظار منتظر
سینه ای مجروح از مسمار در...
🎶مداحی به یاد ماندنی و نوستالوژیک فاطمیه
حاج محمود کریمی / دهه 70
🖤
@khormaforush | تند و شیرین
فردا صبح،
روز ظهور بقیةالله، قائمالمنتظر و منجی عالم بشریت خواهد بود
اگر امشب، شیعیانِ او دست از دنبالهروی و پیروی از آمریکا، اذناب و رسانههایش بردارند...
آری
نجات مردم رنجکشیده و ستمدیدهی عالم، در گرو ما شیعیان است
که به عهد خود پایبند شویم...!!
قال الامام المهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف:
«لَوْ أَنَّ أَشْیاعَنا وَفَّقَهُمُ اللهُ لِطاعَتِهِ عَلَى اجْتِماع مِنَ الْقُلُوبِ فِى الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الُیمْنُ بِلِقائِنا...»
@khormaforush | تند و شیرین
خرمافروش
چرا مجموعهی نیروهای مسلح، از جهات مختلف و بر اساس تمام معیارها، موفقترین بخش جمهوری اسلامی ایران ا
مستندی بود با زیرنویس فارسی
یکی از فرماندهان ارشد عراق میگفت:
«بیشمار تجهیزات داشتیم و بیشمار جوانانی برای جنگیدن... اما اگر سازماندهی و مدیریت حاج قاسم نبود، ما هیچگاه بر داعش پیروز نمیشدیم!»
کجایی حاج قاسم، حاج کاظم، حاج علی، حاج مهدی، حاج احمد، حاج محمد یا حاج حسین...نامت چیست؟
کجایی ای آنکه قرار است نیروهای انقلابی را در فضای مجازی، سازماندهی و مدیریت کنی؟!!!
به پا خیز ای مرد غیور
بیا که فشار زانوی دیو هفتسر مجازی بر حنجر فرهنگ، اقتصاد و سیاستمان، بس نفسگیر شده است...
بیشمار بودجه و امکانات داریم و بیشمار منطق و دلیل و سند...
بیشمار انگیزه داریم و بیشمار زن و مرد و پیر و جوانِ آمادهبهجهاد...
اما
سازماندهی و مدیریت تو را کم داریم
ای حاج قاسم، حاج کاظم، حاج علی، حاج مهدی، حاج احمد، حاج محمد یا حاج حسین...
نامت چیست؟
کجایی؟
@khormaforush | تند و شیرین
ده روز مونده بود
اما چشمهاشون برق میزد و شور و شوقی راه افتاده بود...
قبل از مراسم، حتی برای نوشتن اسامی در لیست از هم سبقت میگرفتن... انگار نه انگار که قرار بر قرعهکشی بود نه صف ایستگاه صلواتی!
منطقهی ما 5 نفر سهمیه داشت و 420 نفر در یک مسجد ثبتنام کرده بودن. یعنی 84 برابر سهمیه!
چارهای نداشتیم جز قرعهکشی
حالا هم که دعوا شده بود
415 نفر به نتیجه اعتراض داشتن و اصرار که قرعه رو از نو بکشید...
چه دعوای شیرینی!
تازه امسال هم که ظرفیت خیلی خیلی کمتره و دلیلش هم اینه که خبری از ماساژدرمانی😅 نیست و قراره خیلی مؤدب ماسک بزنیم و با فاصله از هم بشینیم و تکون نخوریم!!
یکی از بچهها هم قبل از اجرای مراسم، داد میزد:
«برنده قرعهکشی با اختلاف بسیار زیاد اینجانب هستم»😜
هر سال، در سوز و سرمای 19دیماهِ قم، دهها هزار نفر سر و دست میشکونن فقط برای «شاید از دور دیدنش»...
در خیابون کناری هم
چند ده نفر؛ با بوق ممتد ماشینشون و چند اسپری رنگ میخواستن او رو سرنگون کنن
کسانی که برای دریافت 100هزار تومان از عربهای شیرده حجاز، لاستیک و سطل زباله آتیش میزدن
و تجمعاتشون با وزیدن یک نسیم خنک پاییزی به تعویق میفتاد...😏
@khormaforush | تند و شیرین
جگرم بیقرار و درماندهست
در رگم، شور خون فرماندهست
آن شب جمعه روضه احیا شد
تن فرمانده، ارباً اربا شد
شیشهی عطر شد، سرش گم شد
خون مرد آبروی مردم شد
مالک ما دلیل راه علیست
دست او پرچم سپاه علیست
رفته مالک که زندهتر گردد
وقت رجعت دوباره برگردد
این شهادت، غیورمان کرده است
بیقرار ظهورمان کرده است...
@khormaforush | تند و شیرین