💞 #أسرار_عاشقی 💞
🌸عشق ورزی به همسر 🧕🏻 عزیزتان🌸
🦋 عشق معجزه می کند ، اما نه در پستوی دل❤️ ،
👏 عشق را باید ابراز کرد ، باید به منزل رساند مثل برقی که تا به لامپ نرسد ، لامپ روشن💡 نمی شود .
@khorshidebineshan
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
💞 #فوت_و_فن_همسرداری 💞
🌸 هنر سخن گفتن 🌸
🦋 سخن را به شیوههای گوناگونی میتوان گفت.؛
🦋 مانند این که در هنگام صدا زدن #همسر خود، میتوانیم این چنین صدا بزنیم:
🚫"بیا" و یا اینکه
🌹 گل عزیزم یه لحظه میای پیشم؟👌
🌹عشقم یه لحظه میای پیشم ؟👌 🌹خوشبختی من میای پیشم ؟👌
🦋 کلام اول بسیار سرد ☃و بی روح و غیرمودبانه است.
🌸 👏 اما کلام دوم لطیف و عاشقانه 💞است.
🦋 با کلام اول، همسر میلی به آمدن نزد ما نخواهد داشت،😒
🌸 👈 اما با کلام دوم، شتابان به سوی شما خواهد آمد. 😍
🦋همانند بلبلی🐤 مست🙈 که
دیوانه وار به سمت گل🌹 فرود میآید.
📘 کتاب راز دلبری
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
@khorshidebineshan
💞 #فوت_و_فن_همسرداری 💞
✨محبـوب ترین جملہ نزد زنان
دوستــــ❤️ـت دارم است ✨
🤔نزد مردان چہ⁉️
⬅️محبوب ترین جملہ براے ایشان چیست⁉️
⬅️نزد مردان،معادل #دوستت_دارم چیست⁉️
🤔آیا سخنے جاندار و جملہ اے ڪلیدے👌وجود دارد ڪہ #باترے جان ایشان را #شارژ ڪند و
آنان را اوج دهد ⁉️
✍پاسخ
👈مرد #اقتدار_طلب است✨
👈عاشــ💓ــق پیشہ است ✨
👈پناهگاہ ز🧕🏻ن است✨
⬅️با عنایت بہ ساختار #روانے ،#شخصیتے،و حتے #جسمانے مر🧔🏻د بایــــد زنان این #جملہ را بگویند :
👈بہ تو افتخــ💪ــار میڪنم✨
⬅️این جملہ همان اندازہ بہ مردان #انرژے میدهد ڪہ جملہ دوستـ❤️ــت دارم بہ زنان #نیرو مے بخشد💯
👌حواستون به انرژی مثبــ➕ــتای زندگیتون باشه😍
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
@khorshidebineshan
سلام روزتان مهدوی
🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرستید تا ان شاءالله #تاتلاقیخطوطموازی* تقدیم نگاه مهربانتان شود☺️👇👇👇
🦋💐💚💐 ﷽ 💐💚💐🦋
#تا_تلاقی_خطوط_موازی
#سهم227
با وجود انکه گفته بود پدرم را در میاورد بازهم حس میکردم دوستش دارم.حس که نه...مطمئن
بودم!!
همین که تلفن را گذاشتم؛دلم به شور افتاد...اگر بلایی سر خودش میاورد؟ وای خدا...
همان طورتلو تلو به سمت اتاقمان رفتم اما در کمال ناباوری صدای سرفه های مردانه اش را از اتاق کارش شنیدم!
دست روی قلب کوبانم گذاشتم.انقدر با آن اتاق کار نداشتم به طور کل فراموش کرده بودم داخلش شوم. نمیدانستم چه کار کنم.بدترین حس دنیا را داشتم.شاید اگر حسابی کتکم میزد حالا تکلیف روشن تری داشتم ولی خدا نصیب نکند بی خبری و بلاتکلیفی را ...انقدر سرفههایش شدید شد که مهلت نداده ودر را یک آن باز کردم.
و ای کاش نمیکردم.ای کاش نمیدیدم ..شاید بگویی خود آزاری دارم که دلم میخواست
امیراحسان همیشه پرقدرت بماند حتی حالا که به ضررم است..اما نمیخواستم تصور ذهنیم از او
بهم بریزد...نابودم کرد..من را کشت و نمیدانم این یعنی عشق؟! حتماً معنی آن "عشق" بود! ! !
در را با احتیاط باز کردم.چهار طاق وسط اتاقش روی پارکت های سفت خوابیده بود.چشم هایش
خیره به سقف.در را بستم وبه آن تکیه دادم.
-امیر...
نتوانستم ادامه اش را بگویم.همانجا سُر خوردم و نشستم...آرام گفت:
-بگو امیراحسان عادت کنی.
بغض کردم
-مگه دیگه فرقیم میکنه ؟
نگرانش شدم.زیاد از حد آرام بود:
-گفتی دوستت داشت؟
چشم بستم و سرم را با درد تکیه دادم:
-......
-گفتی مواد فروختی ؟ تو همون پارکه که تو آگاهی معروفه ؟
چشم باز کردم وخیره ،اما شرمنده نگاهش کردم.پلک زد و دیدم یک الماس از چشمش اُفتاد و دوباره مات ماند
-گفتی مثلا آرش بچتون بود؟
بخدا که امشب سکته میکرد.لب هایم را گاز گرفتم.مجبور بودم کامل تعریف کنم.میخواستم همه چیز را گفته باشم...هرچند بی اهمیت.:
-....
مثل پسربچه ها شده بود.با یک خنده ی ناباور گفت:
-آخه گربه که بچه ی آدم نمیشه...راستی نرگس خوبه؟
نگران،به خودم جرأت دادم ونزدیک تر شدم.بخدا که امشب سکته میکرد...جسته و گریخته حرف زدنش آتشم میزد
-گفتی تکون میخوره ؟
این بار جسورتر جلو رفتم وکاملاً کنارش نشستم
-امیرتوروقرآن یه راهی جلو پام بذار...
نویسنده:
🌼زکیه اکبری🌼
@khorshidebineshan
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
🦋💐💚💐 ﷽ 💐💚💐🦋
#تا_تلاقی_خطوط_موازی
#سهم228
_نرگس بیاد که جا نداریم ! شیش هفت ماه دیگه میاد نه ؟
دست حلقه نشانش را که بی حال کنارش افتاده بود، دودستی گرفتم و گفتم:
-نه...جاتون میشه...
آرام دستش را بوسیدم
کمی تُن صدایش عوض شد:
-جامون..نه جاتون..جامون میشه..راستی گفتی فرمولارو یادت میداد؟ منم شیمی خوندم اون
داروسازی خونده اما...منم بلدم...
-تو رو خدا این جوری نکن..سکته میکنی..من آماده ی هر مجازاتی هستم امیراحسان..میدونم تو جونت به کارِت بستست نکن اونجوری...
-گفتی دختَرَرو کشیدید تو پارک؟ !
کنارش دراز کشیدم بدون تماس،با فاصله و ماتم زده مثل خودش مستقیم
-توقوی بودی...یه چیزی بگو...همه امیدم تویی..نمیگم پارتی بازی کنی نمیگم خلاف کنی فقط به عنوان شوهرم یه چیزی بگو.یه کاری بکن.راه قانونیش رو اصلا بگو...فقط باش...ترکم نکن بخدا من خیلی تنهام...
-آخه خواب دیده بودم.
گنگ نگاهش کردم..خواب دیدم خوشبخت میشم.
-امیر...
صدایش لرزید.چشم بست.پلکش تند و تند تکان میخورد.با بغض گفت:
-چرا خدا ؟ ...
دوباره گفت: بهار منو کُشتی...
خودم را نزدیکش کردم و با گریه گفتم
-خدانکنه...امیراحسان بخدا من دوستت دارم.بخدا با عشق اومدم جلو..امیراحسان باورم
کن..بقرآن من خیانت ...
-میدونم.
شوکه شدم.فکرش را هم نمیکردم باورم کند!! فکر نمیکردم اینطور رفتار کند..تندی نشستم و با
ترس دست روی پیشانیش گذاشتم
نویسنده:
🌼زکیه اکبری🌼
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
@khorshidebineshan
🦋💐💚💐 ﷽ 💐💚💐🦋
#تا_تلاقی_خطوط_موازی
#سهم229
حسم قابل بیان نبود.من داشتمش...برای خودم بود این ته ریش و این سینه ی پهن برای من بود.با پررویی تمام سرم را روی سینه اش گذاشتم وبا مظلومانه ترین لحن ممکن گفتم:
-بخدا میخوام جبران کنم...امیراحسان بخدا من پشیمونم...بخدا میخواستم زودتر بگم اما ترسیدم...من ازت میترسیدم...بگو چیکار کنم...تو رو خدا امیراحسان بگو...
دستش با مکث روی سرم نشست
-میدونم آبروم میره..آبروت میبره...
چشم بستم و عمیق عطرش را نفس کشیدم.دلم گواه میداد مهربان است اما کوتاه نخواهد آمد.
-من چیکار میتونم بکنم...بد کردی بهار...به من به نرگس...
پیراهنش را چنگ زدم و گوش دادم:
-خرابم بهار..خراب...
سربلند کردم و دیدم بوضوح گریه میکند. گوله گوله اشک میریخت:
-چوب دوسر طلایی..."آخه من با تو چیکار کنم"؟
از فریادش دلم ترکید.
..با نرگس چیکار کنم
بهار؟ بی مادر بزرگش کنم؟! میشه ؟!
و طنین کلمه ی بی مادر" در ذهن و فکر و روحم پیچید او که گفت. بگویم"جامون" میشه ؟! ناامید کنارش دراز کشیدم
هنوز نمیدانستم مسئله ساده بود و من بیهوده سخت میگرفتم،یا آرامش قبل طوفان بود؟ هیچ
نمیگفت.حتی ذکر هم نمیگفت.من هم رویم را بیشتر از این زیاد نکردم و ساکت شدم.اگر آن
زلزله ی داخل پذیرایی را فاکتور بگیریم؛بسیار آرام برخورد کرده بود!
صدای آیفون آمد.قلبم مثل گنجشک میتپید،از جایش یک سانت هم تکان نخورد.به سرعت به
پذیرایی رفتم وتصویر امیرحسام لرزه بر وجودم انداخت.دویدم دراتاق وبا نگرانی وشرمندگی
شدید گفتم:
-ام..امیر..حسامه ! چ...چیکار کنم ؟
جُم نخورد.از ترس انکه زبانم لال سکته نکند تقریباً جیغ زدم:
نویسنده:
🌼زکیه اکبری🌼
@khorshidebineshan
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 #استوری
📝خیلیا ترسیدن و آرزو کردن که تو #آخرالزمان نباشن ...
#پیشنهادمیشه
➖➖➖➖➖➖➖
امـــــامـ زمـــانـــے شــــو
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
@khorshidebineshan
✳️منتظران ظهور
🔴نظر امام رضا علیه السلام در مورد ازدواجِ موقتِ مردان متاهل!
🌟امام رضا عليه السلام مى فرمايد: عاشقانه در تمام موارد كار كنيد. برخورد زن و شوهر در خانه اگر عاشقانه نباشد ما اصلا آن زندگى را قبول نداريم.
💥مردى خدمت حضرت رضا عليه السلام رسيد راجع به ازدواج موقت از حضرت سؤال كرد.
گفت: شرايط ازدواج موقت چيست؟
🌹 حضرت فرمود: زن دارى؟ عرض كرد: بله.
فرمود: اين سؤال به تو ربطى ندارد.
❎چون مرد اگر تایید بشود میرود يك زيباتر از زن خود پيدا مى كند بعد دلگرم به او مى شود.
⛔️بعد زن سى ساله خود كه شش تا بچه را بزرگ كرده،رها میکند و تمام ارزش هاى خانه را زير پا مى گذارد مى رود دنبال شهوت!
🔆خيلى چيزها را ائمه عليهم السلام قبول ندارند و ما قبول داريم،خيلى چيزها را آنها قبول دارند ما قبول نداريم!
⁉️چرا مى گويد: نگاه كردن شعبه اى از زنا است و هر نگاه كردنى تيرى از تيرهاى مسموم شيطان است كه به چشمت خورده؟
🚫 چون مقدمه زناست، چون مقدمه هجوم به ناموس يك مملكت است، چون مقدمه خراب كردن يك خانواده است، چون مقدمه متلاشى كردن يك كانون گرم خانه مسلمان است..
📙برگرفته از کتاب صبر از ديدگاه اسلام، نوشته استاد حسین انصاریان
➖➖➖➖➖➖➖
امـــــامـ زمـــانـــے شــــو
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
@khorshidebineshan