mosabegheye ghorane nategh_1.mp3
6.39M
فایل صوتی منبع مسابقه قرآن ناطق
سلام روزتان مهدوی
🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرستید تا ان شاءالله #تاتلاقیخطوطموازی* تقدیم نگاه مهربانتان شود☺️👇👇👇
🦋💐💚💐 ﷽ 💐💚💐🦋
#تا_تلاقی_خطوط_موازی
#سهم164
پشتم ایستاد و کمر و شانه ام را آهسته ماساژ داد...
خم شد وجایی در محدوده ی گوش و زیر
موهایم را بوسید:
-هیچی نمیشه این حرفارو نزن عزیزم.واسه چی بمیری؟ خدا مهربونه..بهمون رحم میکنه مطمئنم
رحم میکنه.
بعد حالت تلنگر دوضربه ی آرام به پشتم زد وگفت:
-دیگه نشنوما...
وقتی دید هنوز گریه میکنم؛قلقلکم داد! میدانست قلقلکی هستم! اما از اوانتظار نداشتم!
جیغ کشیدم و با التماس دست های محکمش را جدا کردم اما زور او کجا ومن کجا؟
آخر هم ازدست آویز تمام خانم های باردار استفاده کردم والکی گفتم:
-آخ بچه...
به سرعت رهایم کرد وبا استرس گفت:
-وای حواسم نبود...بهار؟
الکی اخم کردم و خمیده از روی صندلی بلند شدم وآه و ناله کنان به سمت شیر آب رفتم
-آی..امیر...یه لیوان بده...آخ...
فوری لیوان را به دستم داد وبا نگرانی گفت:
-قند میندازی توش؟
شیر را باز کردم و لیوان را پر از آب سرد.
-قند...نمیدونم...آخ...بریزم... نریزم...
ولیوان را رویش پاشیدم وخبیثانه قهقهه زدم و ادامه دادم
-آخه بریزم نوچ میشی...میخوای بریزم؟
آنچنان شوکه شد که پشیمان شدم.
همینطور که آب از سرو رویش میچکید؛تهدیدگر گفت:
-یعنی پشیمونت میکنم
وخیز برداشت.
با وحشت دویدم وخودم را در اتاق انداختم و اول صبحی مثل دیوانه ها خانه را روی سرمان
گذاشتیم.
نویسنده:
🌼زکیه اکبری🌼
@khorshidebineshan
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
🦋💐💚💐 ﷽ 💐💚💐🦋
#تا_تلاقی_خطوط_موازی
#سهم165
در را هول میداد ومن آنقدر جدی گرفته بودم که از استرس رو به موت بودم.با التماس گفتم:بخدا این دفعه راست میگم بخیه دستم داره باز میشه نکن.
مشخص بود میتواند در را باز کند
میترسید بد هول دهد بدبخت شویم.
یک فشار آنی آورد وداخل شد.با هیجان نگاهش میکردم و او مثل موش آب کشیده شده بود:
-خودت بگو مجازاتت رو...
-مجازات نباشه اصلا
-نه دیگه نشد.من قانونمندم باید هر کیو که خطا میکنه به سزای اعمالش برسونم.حالا بگو.
-اذیت نکن دیوونه..تو هم خیس کن.
انگشتش را نمایشی کُنج لبش گذاشت و گفت:
-هوم...بدفکری نیست منتها من سی وسه سالمه..مناسب سن من نیست این مسخره بازیا.
-پس چی؟؟!!
مرموز خندید وگفت:
-نمیدونم خودت چی فکر میکنی؟!
**
-نسیم پس من میام دنبالت خُب؟ ماشین دارم راحت تره...
و درهمان حال یک دست به گوشی،بادست دیگرم رُژ میزدم
-باشه آماده میشم.عجله نکنی.
-نه عزیزم مرسی.یه خبرخوبم دارم واست حالا میام میگم.
-چی چیه؟ الآن بگو..
لب هایم را بهم مالیدم وگفتم:
-هوم..نمیشه الآن حضوری میگم.بای.
-باشه پس الان که فکر میکنم عجله کنی بهتره!
هردوخندیدیم ومن چادر تازه ای که مادرامیراحسان برایم دوخته بود را سر کردم
نگهبان سابق من را دید و با خوشحالی ایستاد:
-سلام خانوم سرگُرد احوالتون؟
هنوز از او خجالت میکشیدم.حقیقتاً خیلی رفتار زشتی با اوداشتم
-سلام...ممنونم.خوبین شما؟
-خداشاهده فهمیدم زنده اید انقده خوشحال شدم انقده خوشحال شدم به جون بچم.
دستم را روی دهانم گذاشتم و خانمانه خندیدم.امیراحسان ترکم داده بود که طبق تأثیرم از حوریه در خارج از خانه مثل شتر نخندم!
-ممنونم.با اجازتون من برم.
سوار ماشینم شدم.همانطور نو مانده بود.
مقابل خانهمان پارک کردم تا نسیم بیاید.سوار شد وروبوسی کردیم.
راه افتادم وگفتم:
-وقت گرفتی دیگه؟ آدرسو بگو.
-آره . برو حالا مستقیم...خوش بحالت منکه رانندگی یادم رفت.
خیلی خجالت کشیدم.
-نه بابا چه فرقی داره خودت نمیای ماشینو بگیری منکه جائی نمیرم.
-نه...ماشین خود آدم یه صفای دیگه داره.وگرنه پراید فرید هست.خودم دلم نیست بشینم.
بعدتلخ خندید وادامه داد
-هه! منو باش هنوز عروسی هم نگرفتم هوس ماشین دارم..نمیخوام اعصابت رو بهم بریزم؛اما فرید دیگه ناراحتم میکنه.
با ناراحتی گوش میدادم که صدایش گریان شد
-بهار،اولا بوسم میکرد ذوق میکردم اما الان درد داره بوساش میفهمی چی میخوام بگم؟
سرتکان دادم
-دوستش دارما بخدا جونم میره براش اما نمیتونم بهش تکیه کنم.که چی زندگیمون همش بشه قربون صدقه و بوس...جرأت ندارم تو خونه بگم...بابا اینا حالا میخوان بگن خودت خواستی.
ازداشبرد دستمال برداشت واشک هایش را پاک کرد
نویسنده:
🌼زکیه اکبری🌼
@khorshidebineshan
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
🦋💐💚💐 ﷽ 💐💚💐🦋
#تا_تلاقی_خطوط_موازی
#سهم166
_خبر خوبم در مورد شما بود...امیراحسان میگه میتونه وام بگیره واستون.
بینی اش را بالا کشیدوگفت:
-یعنی چقدر؟!
-نپرسیدم..گفت در حدی که عروسی بگیرید و یه خونه رهن کنید.
انقدر معصومانه ذوق کرد که دلم لرزید:
-راست میگی؟ جان نسیم؟
-آره.میخوای بگو فرید بهش زنگ بزنه بیشتر صحبت کنن.
باز به گریه اُفتاد:
-خدایا شکرت...بهار بخدا همیشه کمک بودی تو زندگی...دختر خونه هم بودی سرکار میرفتی.حالا هم خیرت میرسه.
-دیوونه انگار داره با غریبه حرف میزنه.خنگ.
غش غش خندید وگفت:
-انشالله خوشبخت بشید.بخدا تکید گل سرسبد فامیل..خیلی وقت بود میخواستم بگم فرصت
نشد.خار توچشم اطرافیانید.امیراحسان یدونست...تو هم ماهی..
-بسه خفه شو...
بعد هر دو ترکیدیم و تا خود مطب چرت و پرت گفتیم و من بازهم فراموش کردم زندگیم مثل یک حُباب است
از مطب که خارج شدیم امیراحسان زنگ زد.ریموت را زدم وجواب دادم:
-جانم؟
-اول زود بگو؛پشت فرمونی؟
-نه.دارم تازه میشینم.
-خب..سلام..خوبی چی شد؟
با خنده به نسیم نگاه کردم وگفتم:
-خوبم.چیزخاصی نشد.توصیه اینا کرد .خب خداروشکر.
به نسیم گفتی؟ بگو فرید بهم زنگ بزنه.
-باشه گفتم
نسیم اشاره کرد گوشی را به او بدهم
امیراحسان جان چند لحظه گوشی...
نسیم:
-الو؟ آقا احسان؟
....-
-سلام...ممنونم.
لپ های نسیم گل انداخته بود
بخدا به بهار الان میگفتم خیلی بزرگوارید.
....-
-نه باشه وام باشه پول اداره باشه چه فرقی داره ضامن شمائید.
در دل گفتم خبر نداری که پول خودش است!
...-
-خواستم فقط تشکر کرده باشمو بگم همیشه دعا گوتون هستم.
واسه قسطاشم اصلاً نگران نباشید هم خودش کار میکنه هم خودم دارم میرم سر کار سرموقع میدیم.
....-
-نه متوجهم..کلاً نمیدونم چطور بگم خیلی. بزرگوارید.. درسته...
.....-
-چشم ..نه ... میدونم .. ممنونم. دعامیکنم درکنار بهار وبچه هاتون خوشبخت باشید.خیلی خیلی
بزرگوارید.خداحافظ...چشم میگم بزنه.خداحافظ.
با چشم های روشن شده نگاهم کرد وگفت:
-دختر تو چطوری باهاش زیر یه سقف زندگی میکنی؟! خیلی جدّیه! نگاه عرقمو!؟
راست میگفت،پیشانیش پر از قطره بود
-عادت کردم.اولاش سخت بود الان خوبم...بعدشم اصلا فکر میکنی که خشنه.خیلی دلش بزرگه.
-نه نه خشن منظورم نیست.جدیه،پر جذبست.
-آهان...نه واقعاً گاهی یه کارایی میکنه که نشون میده اونقدرام سخت نیست.خودت که اونروز
اومدی دیدی؟
-میدونم..مثل همین کارش..ضمانت اون همه پول!
کدام ضمانت؟ !مرد قوی من تمام پس اندازش را معامله میکند...
نسیم را رساندم و خودم خانه برگشتم.سرکوچه که رسیدم.
ماشین را به پارکینگ بردم و داخل مجتمع نشدم.
به شدت هوس آلوچه داشتم.
در را باز کردم وبرای نگهبان دست تکان دادم و او
متوجه شد فعلاً کار دارم وقفل را نزد.
گوشیم زنگ خورد و جواب دادم:
-جانم امیراحسان؟
با استرس گفت
نویسنده:
🌼زکیه اکبری🌼
@khorshidebineshan
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
🍃🌺🍃🥀🌴🌾🌺
#نکته
با همسرتان به عنوان مهمترین شخصیّت دنیا رفتار کنید و به شخصیتش #احترام بگذارید. هیچ وقت حتی وقتی تنهایید او را له نکنید .
@khorshidebineshan
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
🍃🌺🍃🥀🌴🌾🌺
#تک_فرزندی
یکی از معایب بزرگ تک فرزندی، وقتگیر بودن آن است. بر خلاف تصور برخی که گمان میکنند بچههای زیاد وقت بیشتری را از والدین میگیرند، وجود بچههای زیاد موجب میشود والدین وقت کمتری را برای بازی با بچهها بگذارند. بهترین کسانی که وقت بچهها را پر میکنند، خود بچهها هستند؛ البته تعداد زیاد بچهها در صورتی میتواند در وقت والدین صرفهجویی کند که فاصلۀ سنی آنها زیاد نباشد. فاصلۀ سنی زیاد موجب میشود، درک بچهها از موقعیت سنی یکدیگر کم شده و نتوانند همبازی هم باشند.
📚 منبع: کتاب منِ دیگرِ ما
#استاد_عباسی_ولدی
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
@khorshidebineshan
💞 #فوت_و_فن_همسرداری 💞
🍒 راه و رسم عاشقی 🍒
☀️از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سّلم روایت شده است که ایشان فرمودند:
👈🧔🏻 هر مردی که به همسرش بگوید "دوست♥️ت دارم " #محبت او از دل همسرش 👱🏻♀هیچ گاه بیرون نخواهد رفت.
🌊انسان تشنه ی🤤 سخنان #دلفریب عاشقانه❣ است. به ویژه در زمانهای ⏳حساس، بحرانی، دلگیر، در شکست ها ، ناامیدیها و در #طوفانهای_سهمگین روزگار.
🔮در چنین مواقعی یک کلمه #محبت_آمیز یا جمله ای عاشقانه❤️😘،
بهترین و پرارزش ترین #هدیه ای🎁
است که میتوان به همسر خویش تقدیم نمود. 🎀
✍ همان گونه که #آتش 🔥 نمرود به مدد الهی برای خلیل الرحمان گلستان💐 شد، کلام #عاشقانه ❤️ نیز همانند نسیم قدسی، آتش سوزان وجود همسر عزیز ما را تبدیل به #گلستانی سبز و خرم😍😘 میسازد و
🌟 زشتیها و #کدورتهای آن را میزداید.
📒 کتاب راز دلبری
📒 کافی، ج۵، کتاب النکاح، ص ۵۶۹، ح۵۹.
@khorshidebineshan
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
7.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 #ببینید | توجیه گناه کبیره #قوم_لوط در قالب دروس دانشگاهی ایران!!!
🗓 به بهانه ۲۹ آوریل #روز_جهانی روانشناس، روانپزشک و مشاور
🎥 #کلبه_کرامت ١۴۴
استاد #حسن_عباسی
📌 دریغ از موضعگیری استادان و دانشجویان به ظاهر متدین!! بتشکنی، جسارت میخواهد.
#کاپلان_و_سادوک
#روانشناسی_مقوم_حرام_زادگی
#همجنس_بازی_گناه_قوم_سدوم
@khorshidebineshan
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان