#بی_ادب ۴ وقتی که عروسی کردیم خیلی فوری باردار شدم و خدا بهمون یه پسر داد فاصله سنی من با پسرم ۱۷ سال بود و خیلی خوشحال بودم که فاصله سنیم با بچه‌ام کمه بعدها متوجه شدم که یه جاری دیگه هم دارم و با خانواده شوهرمون قطع رابطه کرده بعضی از مهمونی‌ها می‌دیدمش تا اینکه عید شد، جاریم میشد دختر عمه شوهرم و ازدواجشون فامیلی بود وقتی رفتیم خونه عموی شوهرم متوجه شدم که جاریم با مادرش و زن داداشش اومدن اونجا همدیگرو دیدیم و شروع کردیم به حرف زدن پسرم جلوی جمع به من گفت نازی من خیلی خوشحال شدم دومین باری بود که داشت اسم منو می‌گفت یه دفعه زن داداش جاریم گفت ما وقتی که خدا دخترمونو بهمون داد دوست نداشتیم به اسم صدامون کنه از همون اولم جلوش به همدیگه مامان و بابا گفتیم وقتی هم بزرگ شد بهمون مامان و بابا می‌گفت یه دفعه توپیدم بهش و گفتم به نظر تو من با فاصله سنی ۱۷ سال از بچه‌ام به من میگه مامان؟ خودمم فهمیدم و قبول دارم لحنم خیلی بد بود زن داداش جاریم دیگه جوابمو نداد لبخند زد و صاف نشست جاریم برگشت گفت پسرت خیلی بانمکه از وقتی که اومدی اصلاً حال و هوای این خونه رو عوض کرده ادامه دارد کپی حرام

🎥 استوری ولادت حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) 🔸 #حضرت_معصومه (سلام‌الله‌علیها) 🔸 #ولادت_حضرت_معصومه (سلام‌الله‌علیها)

🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ #اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷

✨﷽✨ #یک_داستان_یک_پند ✍ مراسم تشیع جنازه یکی از آشنایان در یک روز سرد پاییزی در گورستان بودم. نوه متوفی اصلا گریه نمی‌کرد و محزون هم نبود. سال‌ها این موضوع برای من جای سوال بود با این‌که او سنگ‌دل هم نبود. بعدها از او علت را جویا شدم، گفت: پدر بزرگ من هر چند انسان بدی نبود ولی روزی یاد دارم، عید نوروز بود و به نوه‌های خود عیدی می‌داد و ما کودک بودیم، ما نوه دختری او بودیم و او به نوه های پسری‌اش 1000 تومنی عیدی داد ولی به ما 200 تومنی داد و در پیش آن‌ها گفت: پدربزرگ اصلی شما فلانی است و بروید و از او شما 1000 تومنی عیدی بگیرید. این حرکت او برای همیشه یاد من ماند و من تا زنده‌ام او را پدربزرگ و خودم را نوه او هرگز نمی‌دانم. برای نفوذ در دل‌ها شاید صد کار نیک کم باشد ولی برای ایجاد نفرت ابدی، یک حرکت احمقانه کافی است. و بدانیم کودکان هرچند در مقابل محبت ما توان تشکر ندارند و خجالت می‌کشند و در برابر تندی و بی‌احترامی ما، از ترس ما توان عکس‌العمل ندارند و سکوت می‌کنند، ولی آن‌ها تمام رفتار ما را می‌فهمند و محبت‌ها و بدی‌های ما را می‌بینند و می‌دانند و برای همیشه در ذهن خود حفظ می‌کنند و زمانی که بزرگ شدند، تلافی می‌کنند. #اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج🌹 🔱⚜🔱⚜⚜🔱⚜🔱 @khoshbakhtiii 🔱⚜🔱⚜⚜🔱⚜🔱

#بی_ادب ۵ رو بهش گفتم خب مشخصه که یه بچه کوچیک وقتی بره یه جایی حال و هوای اون خونه عوض میشه اینکه دیگه گفتن نداره جاریمم دیگه جوابمو نداد و بهم محل نذاشت زن عموی شوهرم بهم گفت نازنین جان اگر بخوای آب جوش سرد شده هست بریزم توی فلاکس برای پسرت خواستی شیر درست کنی کیفمو به سمتش گرفتم و گفتم نگاه کن توی کیف من هرچی که هست مال پسرمه خودمم آب جوش دارم اونم سکوت کرد و مشغول حرف زدن با بقیه شد دیگه هر کاری کردم کسی محلم نذاشت اون شب وقتی مهمونی تموم شد شوهرم بهم گفت رفتارت با بقیه خیلی بد بود من واقعاً خجالت کشیدم تو اون جمع همه از تو بزرگتر بودن حرف بدی هم بهت نزدن که اونجوری بهشون توپیدی و باهاشون بدرفتاری کردی بیچاره‌ها فقط می‌خواستن یه جوری باهات سر حرفو باز کنن احساس کردم شوهرم داره طرف اونا رو می‌گیره منم باهاش قهر کردم دو سه روزی گذشت و رفتیم خونه همون زن داداش جاریم برای مهمونی ازم بهترین پذیرایی رو کرد ولی یک کلمه هم باهام حرف نزد خودشو سرگرم بچه‌ها و حرف زدن با شوهرامون کرد ولی با من حرف نزد خیلی بهم برخورد به محض اینکه از خونشون اومدیم بیرون زنگ زدم جاریم و بهش گلایه کردم که چرا زن داداشت با من حرف نمی‌زنه ادامه دارد کپی حرام