فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 عامل اصلی طلاق👆
🔻روایت حجت الاسلام عباسی ولدی از علت طلاق زودرس در برخی ازدواجها
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
01 استاد ملکی سده - ازدواج پر خطر.mp3
4.86M
📩 سوال کاربر:
📌دختری 17 ساله هستم که با آقایی آشنا شدم برای ازدواج، ایشون 9 سال از من بزرگتره و دو بچه 4 ساله 6 ساله داره و به خاطر بداخلاقی خانمش جدا شده. البته مطمینم خانوادم مخالفت میکنند و در جریان هم نیستن. لطفا راهنماییم کنید
🔊 پاسخ مشاور(استاد ملکی) را در صوت بالا بشنوید👆
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
✍️ #داستان_دنباله_دار
🍃#کودتای_دل (قسمت 8 )
اما فرعون باز زمزمه دارد: «همین کابوس بود، همین کابوس که آن زمان مرا اسیر کرد و تعبیرش تلخ بود؛ تلخ تلخ، آن قدر تلخ که برای رفع آن دستور دادم تمام کودکان آن سرزمین را بکشند و کشتند و شب ها ناله آنان را می شنیدم که از نیل به گوش می رسید؛ گویا اجساد آن همه کودک را به نیل سپرده بودند…، اما من خدای سرزمین پهناور مصر و خدای بنی اسرائیل، مصلحت دیدم تا از تولد آن فرزند شوم، جلوگیری کنم؛ آخر با آمدنش قرار بود خدایی ام را از دست بدهم و این برایم سخت و غیر قابل تحمل بود.
صدایی طنین می شود: «موسی آمده! اجازه می دهی؟» رو بر می گرداند؛ آسیه است که نگاهش به اوست و فرعون با حسرت، نگاه می کند، اما آسیه نگاه از او می گیرد و فرعون همچنان با حسرت نگاه می کند، اما بی حاصل؛ چون او نظرگاهش به بیرون تالار است که عزیزتر از جانش آنجاست، یعنی موسی.
فرعون باز نگاه به نیل می دهد و با خود زمزمه می کند: «آه آسیه! تو هم مقصری، اگر خدایی که موسی ازآن سخن می گوید و نا پیداست فقط اژدها به موسی داده بود؛ باز هم می توانستم امید داشته باشم و از زندگیم؛ از خدایی ام و از سروری ام بر مردم این سرزمین لذت ببرم و شاید موسایی نبود…. اما خدای او به موسی فقط اژدها نداده؛ به او تو را داده است که تمام عشق من هستی و آن روز که نیل سبدی با خود آورد؛ این عشق تو بود که حافظ آن از راه رسیده شد؛ همان غریبه که از آب او را گرفتیم و تو اسیرش شدی و من نتوانستم او را از هستی ساقط کنم، با این که منجمان گفته بودند که خطر به من نزدیک شده و در چند قدمی من است، اما افسوس که…».
- سرورم! موسی آمده….
این بار صدای آسیه از التماس است در نظر فرعون و او بر می خیزد و رو به آسیه می آید و از نزدیک ترین موضع به چشمان آسیه می نگرد: در چشمان او که آبی آسمانی است؛ دیگر از عشق خود اثری نمی یابد؛ می کاود، اما در خیالش؛ جز عشق موسی؛ عشق یک مادر به فرزند، چیزی نمی یابد. معترض بانگ می زند: «مگر من در حقش پدری نکردم؟ من هم همچون تو او را دوست داشتم و هر زمان که در این قصر صدای خنده های کودکانه اش می پیچید و هر وقت که تو را مشغول بازی با او می دیدم؛ من نیز از خوشحالی تو خوشحال می شدم آسیه، اما افسوس که او حال که بزرگ و تنومند شده؛ با خود اژدهایی آورده تا خدایی مرا نیست و نابود کند؛ به عشق تو سوگند که نخواهم گذاشت و او و تمام بنی اسرائیل را …».
ناگهان نگاهش در نقطه ای می ماند؛ جایی که نه خیلی دور؛ در فاصله ای اندک از او و آسیه: موسی است در تیر رس نگاهش که نزدیک و نزدیک تر می آید تا می رسد به او.
- سلام بر فرعون!
تعظیم نمی کند همچون همیشه و خشم در فرعون شعله ور می شود.
- اما من رخصت ندادم بیایی؟
موسی نگاهی از سر مهر به آسیه می کند و آنگاه رو به فرعون: «به همسر مهربان شما و دایه عزیزتر از جانم گفتم که من برای امر مهمی آمده ام و رخصت نیز از خدایی گرفته ام که آفریننده جهانیان است، یکتاست و …».
تاب نمی آورد فرعون و بانگ می زند: «بس کن موسی، بس کن! باز آمدی تا از آن خدای ناپیدایت بگویی…».
رو از آسیه و موسی می گیرد و به نیل نظر می کند و ادامه می دهد: «تو برای آرامش ما ارزشی قائل نیستی…. گاه و بی گاه می آیی و اژدها نشانمان می دهی یا از خدایت می گویی و خدایی ما را هیچ می پنداری؛ اما فراموش می کنی که من و همسرم تو را از این رود جاری نجات دادیم…».
و با دستش به نیل اشاره می کند و همنوا با آهنگ جریانش دستش را به حرکت در می آورد، اما به یکباره دستش را تند به سوی موسی اشاره می کند و خطاب به او بانگ می زند: «و در این قصر در کنار من و همسرم رشد کردی…. فراموشت شده؟»
- به عظمت آن خدای یکتا که آفریننده جهانیان است سوگند می خورم که فراموشم نشده و زحمات شما در نظرم جلوه گر است، اما بدانید که لطف همان خدای بی همتاست که من در رود نیل به سلامت و به سوی شما آمدم و در میان شما رشد یافتم و حال نگران شمایم و برای آخرین بار آمده ام تا از شما بخواهم از شکنجه و آزار این قوم دست بردارید و ایمان بیاورید به خداوند بخشنده و مهربانی که شریک ندارد….
تند و سریع فرعون در خشمی شعله ور رو به موسی پیش می رود و نگاه در نگاهش گره می زند و معترض می گوید: «دیگر تاب گستاخی های تو را ندارم…. از مقابل دیدگانم دور شو! برو! از سرای من برو!»
با دستش اشاره می کند به سمت در خروجی تالار و فریاد می زند: «از اینجا برو! نمی خواهم تو را ببینم…. برو!» موسی نگاهی از سر مهر برای آخرین بار به آسیه می افکند و آنگاه دور می شود.
🍃ادامه دارد ان شاء اللَّه🍃
💢 جادوگر خانواده باش!
💠 از بهترین کلمات و عبارات زیبا برای صدا کردن دیگران استفاده کنید.
🔶 هر رفتاری به مرور، جزو شخصیت انسان میشود؛ کلماتی که برای صدا کردن دیگران به کار میبرید، بر روح و روان فرد مقابل تاثیر میگذارد.
🔹 کلمات جادو میکنند؛ اعضای خانوادهتان را با عناوین خوب و سرشار از احساس صدا بزنید و از جادوی کلمات غافل نشوید.
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
✅ چگونه با تندخویی و پرخاشگری همسرم کنار بیایم؟
💠 بسیاری از خانم ها گلایه می کنند که همسرشان خیلی زود از کوره در رفته و ممکن است ناسزا بگوید.
در پاسخ به این مسأله بهتر است ابتدا به تفاوت بین خشم و پرخاشگری بپردازیم:
🔻خشم در واقع یک احساس ذاتی است و هرکسی ممکن است آن را تجربه کند، در صورتی که پرخاشگری نوعی رفتار اکتسابی است که می تواند از محیط پیرامونی آموخته شود.
🔻پرخاشگری به دو صورت کلامی و فیزیکی دیده می شود. فرد پرخاشگر معمولاً به خاطر ناکامی هایش به دنبال سلطه بر دیگران است.
❗بنابراین واکنش اطرافیان تأثیر مستقیمی در استمرار یا خاموشی رفتارهای او خواهد داشت.
اگر چه پرخاشگری در مردان بیشتر جنبه فیزیکی و در زنان جنبه کلامی دارد. ولی شیوع آن در بین مردان بیشتر است.
👈 در هر صورت استفاده از راهکارهای زیر در مهار رفتارهای پرخاشگرانه همسر بی تأثیر نخواهد بود:
1⃣⬅ به رفتارهای پرخاشگرانه همسرتان پاداش ندهید؛ ممکن است همسر شما با بلند کردن صدایش به دنبال مرعوب کردن شما باشد. بنابراین بهتر است به جای برخوردهای منفعلانه، هوشمندانه رفتار کنید.
استفاده از جملاتی نظیر« حق با شماست» قدری باعث آرامش او می شود. سپس می بایست در یک فرصت مناسب با لحنی نرم و مؤدبانه نظر خود را در قالب یک پیشنهاد مطرح کنید.
2⃣⬅ صحبت های همسرتان را قطع نکنید.
سعی کنید شنونده خوبی باشید و اجازه دهید هیجاناتش را با صحبت کردن تخلیه کند. این کار باعث می شود خیلی زود آرام بگیرد.
3⃣⬅ هرگز او را با دیگران مقایسه نکنید و همواره با او محترمانه رفتار کنید.
4⃣⬅ به جای قهر کردن و واکنش های هیجانی بهتر است احساسات خود را به صورت شفاف و به دور از طعنه وکنایه و یا شکایت، در قالب چند جمله کوتاه بیان کنید.
5⃣⬅ از غر زدن بپرهیزید؛ ابراز نارضایتی با طعنه و کنایه های نیش دار فقط آتش خشم او را شعله ورتر می کند.
6⃣⬅ مقابله به مثل نکنید؛ مطمئن باشید با بلند کردن صدایتان اوضاع از این هم که هست وخیم تر می شود.
7⃣⬅رفتارهای مثبت او را شناسایی و تقویت کنید؛ هر فردی، هرچند هم که تندخو باشد، بالاخره در ساعاتی از روز آرام است و رفتارهای مثبتی از او سر می زند.
بنابر این با تمرکز بر ویژگی های مثبت او و تحسین آن ها موجبات تقویت این رفتارها را فراهم آورید.
8⃣⬅اگر همسرتان با افراد پرخاشگر مراوده دارد، او را تشویق کنید که ارتباطش را کمتر کند.
9⃣⬅در یک فضای صمیمی و مناسب، صادقانه از همسرتان بخواهید خواسته هایش را با شما درمیان بگذارد و تا جایی که امکان دارد تلاش کنید خواسته هایش مرتفع شود و یا آنگونه باشید که او می پسندد. یکی از مهم ترین علل خشم و پرخاشگری فرد ناکامی او در رسیدن خواسته هایش است.
🔟⬅به همسرتان بگویید که رفتارهای او تأثیر منفی زیادی بر سلامت روح و جسم شما و خودش دارد.
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
#سیاست_های_همسرداری
❣به خلوت کردن همسرتون احترام بزارید
🌷 زن ها باید به این موضوع توجه کنند و بدانند در مواقعی که مرد حرفی درباره مطلبی نمی زند به این معنی است که هنوز پاسخ آن را پیدا نکرده
ولی درباره اش مشغول فکر است و منظورش اصلا بی اهمیتی و کمی علاقه به زن نیست
🌷 ولی آقایان باید بدانندکه همین سکوت و حرف نزدنشان به تنهایی برای زن ایجاد نا امنی کرده و زن در تخیلات خود عواقب بدی را پیش بینی می کند
🌷 زنان باید بدانند که هر وقت مردی کم حرف و به لاک خود فرو می رود زیر فشار روحی است و مساله ای دارد بادر خود فرو رفتن دنبال راه حل است
هرگز در این حالت به درون لاک ذهنی مرد سرک نکشد و سکوت او را بر هم نزند.
🌷 زن نباید با آن روشی که خودش آرام می شود در صدد آرامش مرد برآید
مرد هم همینطور
این اشتباه بزرگی است
🌷 مرد سکوت می خواهد
پس سکوت را به او هدیه دهید
🌷 زن دلجویی،توجه و صحبت کردن می خواهد .پس کنارش باشید و توجه را به او هدیه دهید
🌷زن و مرد باید بدانند با روش های متفاوتی از یکدیگر دلجویی کرده و از هم حمایت و پشتیبانی کنند.
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
❤️ #کافه_همسران
🌸 #برکات_پذیرش_اشتباه
🔆 قبول کردن اشتباه یکی از روشهای پایداری بنیان خانواده است. با گوش دادن به صحبتهای همسرتان، میتوانید او را آرام کنید و با قبول کردن اشتباه خود و گفتنِ جملهی " ببخشید "، یک بار دیگر عشق را به زندگیتان هدیه کنید.
🔆 معنای پذیرش اشتباه این است که شما میخواهید رابطهی گرم خانوادهتان ادامه داشته باشد.
🔆 و از طرفی نشان میدهد که در برابر مشکلات، فرد منطقی و بدون تعصب هستید.
🔆 علاوه بر اینکه کوتاه آمدن و پا گذاشتن روی هوای نفس، سکوی پرش به سمت محبوبیت و عزّت است.
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
هدایت شده از کانال ܟܿࡐܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸امشب
💫از خدایی که از همیشه
🌸نزدیکتر است برایتان
🌸عاشقانهترین
💫لحظات را میطلبم
🌸زیباترین لبخندها
💫را روی لبهایتان و
🌸آرام ترین لحظات را
💫برای هر روز و هر شبتان
شبتون در آغوش امن خدا💫✨
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
4_6035121416787986563.mp3
1.13M
⚡️زرنگ ترین انسان ها...
🎙حجت الاسلام عالی
✅ کتاب هایی که میتواند کمک کند در به یاد داشتن آخرت و دنیای بعد از مرگ:
📗 کتاب منازل آخره از شیخ عباس قمی
📚کتاب هایی در زمینه تجربیات بازگشت از مرگ و نقل مشاهداتی که از آن دنیا داشته اند:
-کتاب سه دقیقه در قیامت
-کتاب شنود
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
هدایت شده از کانال ܢܚ݅ܫܝ ܫܠࡐܨ
🌤💓سلام صبح
🌤💓 دوشنبه تون بخیر
🌤💓لبخند بزن به
🌤💓روزگاری که ازنو
🌤💓شروع شده
🌤💓صبح یادآور زیباییهاست
🌤💓یادآور زندگی نو
🌤💓شروعی نو،نگاهی نو
🌤💓و امیدی نو
قربانی نشوید.mp3
3.22M
💥 قربانی نشوید❗️
💠 تفکر «سوختن و ساختن»
اینکه میشنویم بعضی از خانمهایی که متحمل خشونت و پرخاشگری همسرانشون هستند، میگویند: "چارهای جز تحمل نداریم!" یا "ما مجبوریم بخاطر بچه هامون این خشونت رو تحمل کنیم" در واقع خودشون رو قربانی دیگران می کنند، این تفکر کاملا غلطی است!
👈 اما راه حل اینگونه خانم ها چیه و باید چکار کنید ؟
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
میشود از امروز قانون تازهای در زندگی بنا بگذاریم؟
همواره بکوشیم قدری بیشتر از نیاز،
مهربان باشیم.
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
💥 نگرانی تان را تبديل به خشم نكنيد❗️
💠 مثلا همسرتان دير به خانه برگشته و به تلفنهای شما پاسخ نداده يا دير آمدن خود را اطلاع نداده است. شما نگران هستيد، اما با ديدن او نگرانی شما تبديل به خشم و عصبانيت می شود.
👈 اشتباه: به محض ديدن او بدون هيچ كلمه ايی پرخاشگری می كنيد: سلام كردنت بخوره تو سر من، يه زنگ نميتونستی بزنی؟
✔️ درست: جمله خود را با كلمه "وقتی كه" شروع كنيد. سپس احساس خود را بيان كنيد و در آخر دليل خود را بگوييد.
👈 "وقتي تو دير ميايی و جواب تلفنتو نميدی احساس نگرانی می كنم؛ چون فكر می كنم برات اتفاق بدی افتاده كه جواب نميدی..."
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
✍️ #داستان_دنباله_دار
🍃#کودتای_دل (قسمت 9 )
اما خشم و تنفری که در فرعون جان گرفته؛ همچنان باقی است و در همان حال به آسیه نظر می کند و می خواهد شماتت کند که ناگهان چشمان بارانی او، فرعون را باز می دارد و خاموش می ماند به نظاره دور شدن موسی.
روایت چهارم: میلاد حضرت مهدی بقیه الله
شب نزدیک است و نسیم کم جانی از سوی نخل ها رو به حکیمه می وزد و چهره اش را می نوازد.
حکیمه در مدخل ورودی سامراست که از دور هیاهویی به گوشش می رسد؛ به سوی هیاهو کشیده می شود؛ سربازان خلیفه بر در خانه ای گرد آمده اند. نزدیک و نزدیک تر می رود تا صدایشان را به خوبی می شنود:
به ما خبر رسیده که کودکی در این خانه است…. به تازگی تولد یافته…. پسر است؟
صدا نیست، بانگ است؛ بانگی غضب آلود و ترسناک، از آن مردی که دستاری سرخ بر سر دارد و بر آستانه در، صاحب خانه را خطاب کرده است و خشمگین نگاهش می کند.
صاحب خانه اما با دست و پایی لرزان و صدایی مرتعش پاسخ می دهد: «آ… آری….ی خدا به ما …. ا…. کودکی …. ی …»
سخن صاحب خانه تمام نشده است که شیون نوزادی از خانه به خارج از خانه سرازیر می شود. همان مرد که دستاری سرخ و حکومتی بر سر دارد، بی درنگ مشتی بر سینه صاحب خانه می زند و او را کناری می افکند؛ آنگاه خود و همراهانش به خانه مرد می ریزند.
شیون نوزاد اندکی بعد خاموش می شود و ناگهان شیون جان سوز زنی از خانه اوج می گیرد و به حکیمه می رسد. حکیمه به هیجان در می آید و کنجاو تر از قبل، باز هم نزدیک تر می رود.
حکیمه با خود زمزمه می کند: «جامه هاشان نشان می داد که سربازان حکومت عباسی اند…»
زمزمه اش پایان نیافته که سربازان از خانه بیرون می آیند.
قاب نگاه حکیمه را ناگهان سر نیزه های خونین سربازان پر می کند. دیگر تاب نمی آورد و گام هایش از پس یکدیگر او را از آن فاجعه دور می کنند.
خانه ابو محمد دور نیست؛ می رسد و چند کوبه بر در می کوبد، هنوز سرخی خون سر نیزه ها در عمق نگاه او جان دارند و آزارش می دهند که در گشوده می شود؛ نرگس خاتون برایش در گشوده است با لبخندی که همچون همیشه بر چهره دارد، به حکیمه سلام می دهد: «سلام عمه جان…»
چهره حکیمه راز داری نمی کند؛ و نرگس خاتون نیز سراسیمه می پرسد: «خیر باشد عمه جان، چه شده؟»
نگرانی بر چهره نرگس خاتون نیز نمایان می شود، نگاه در نگاه یکدیگر، خاموش و منتظر تا این که ابو محمد نیز می رسد و سکوت بین آنها را پایان می دهد: «بانو! کیست؟»
وقتی به هر دوی آنها می رسد؛ پاسخ پرسشش را می یابد.
سلام عمه جان! خوش آمدید، چرا اینجا مانده اید؟ بفرمایید … بفرمایید داخل…».
سیمای برادر زاده که مهربان و آشناست؛ از التهاب حکیمه می کاهد و او مجال یافته در فاصله بین در خانه تا اتاق آنچه دیده را بازگو می کند و از پس اندکی سکوت، می گوید: «بی قرار بودم، گفتم به شما سر بزنم … شب پیش، خوابی دیدم» و از خوابش می گوید؛ خوابی که شب قبل دیده بود و او را همین خواب، بی خواب و خوراک کرده بود و همان حس غریبی که از همان شب قبل در او جان گرفته و لحظه ای رهایش نکرده است و حال در کنار امام زمانش آرامش به سراغش می آید.
داخل می شوند؛ نخست حکیمه که با اصرار برادر زاده، مقدم بر آن دو وارد می شود. می نشینند و حکیمه به چهره برادر زاده می نگرد؛ به نظرش؛ با همیشه متفاوت است، خانه نیز در نظرش نورانی تر است. تاب ندارد برای پرسش، اما هیچ نمی گوید تا ابو محمد به سخن در می آید: «امشب میهمان خانه ای هستی که در آن، آن موعود خواهد آمد…. تولد فرزندم!»
بی قراری و بی تابی حکیمه از حد می گذرد؛ نگاهی به نرگس خاتون و نگاهی به برادر زاده، نگاه کاوشگرانه ای نیز به اطراف، اما کسی جز آن سه ، نیست.
ابو محمد! هر فرزندی مادر می خواهد… نرگس خاتون که باردار نیست؟!
و به عروس برادرش می نگرد و او نیز با سر اشاره می کند و سخن حکیمه را تایید.
- شتاب نکنید! امشب همان شب موعود است.
و سپس از عمه و همسرش اجازه می گیرد و به اتاقی دیگر می رود.
هر دو؛ حکیمه و نرگس خاتون با یکدیگر در حیرت و شگفت زده، سخن می گویند:
من به سخنان برادر زاده ام؛ امام زمانم، ذره ای تردید ندارم، اما نرگس خاتون! چگونه ممکن است؟!
- من نیز به سخنان مولایم ایمان دارم، اما نمی دانم … درکش برایم سخت است!
نان و خرما می خورند و حکیمه برای ابو محمد نیز می برد که در حال سجده و عبادت است، منتظر می ماند تا از سجده سر بر دارد و اجازه بگیرد برای رفتن.
ابو محمد سر از سجده بر می دارد و بدون آن که عمه سخنی گفته باشد رو به او: «شما امشب اینجا میهمانید عمه جان، بمانید و به یاری شما نیاز خواهیم داشت».
هیچ نمی گوید و می ماند و مشغول عبادت در کنار امام زمانش.
🍃ادامه دارد ان شاء اللَّه🍃
هدایت شده از کانال ܟܿࡐܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸امشب
💫از خدایی که از همیشه
🌸نزدیکتر است برایتان
🌸عاشقانهترین
💫لحظات را میطلبم
🌸زیباترین لبخندها
💫را روی لبهایتان و
🌸آرام ترین لحظات را
💫برای هر روز و هر شبتان
شبتون در آغوش امن خدا💫✨
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
هدایت شده از کانال ܫࡎـــܝ ࡈ߭ߊߺـــܣࡐܝ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁💫آخرین سه شنبه پاییز
💕💫و آذرماهتون عالی و بینظیر
🍎💫و پراز سلامتی و دلخوشی
🍁💫امـروزتون شاد
💕💫لحظه هاتون قشنگ
🍎💫زندگیتون پر برکت
🍁💫عاقبتتون ختم بخیر
💕💫دستاتون سرشار از نعمت
🍎💫و روزگارتون پراز موفقیت باشه
🍎 یلداتون شاد و مبارک🍎
"یلدا" و جامش ؛
جام عشق است
یلدا پیامش؛
نام عشق است....
عجب طولانی است؛
در محضر یار
زمین و آسمان ؛
در دام عشق است...
🎊یلداتون مبارک🎊
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
❤هرچه نیاز دارید،از شوهرتان بخواهید
❣مردها دوست دارند موردنیاز همسرشان باشند و از اینکه نیاز های همسرشان را برطرف کنند،احساس غرور_و_قدرت میکنند.
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt