✨رسول الله (ص)✨
ﻟﺒـ😊ـﺨﻨﺪ ﻫﺎے ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﺑﻪ ﻫﻢ،
ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺑﺎ یڪدیگر ﻭ ﯾﺎ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺧﺪﺍﺣﺎفظے ﺻﺪﻗﻪ ﺍست و ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﻧﻔﺎﻕ فے ﺳﺒﯿﻞ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺭﺯﺵ ﺩﺍﺭﺩ..
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
✅همسرداری
🔴شوهرتان را بابت کارهایی که انجام میدهد تحسین کنید
🔴به طور مثال اگر او اتومبیل را تعمیر میکند به او بگویید چقدر خوش اقبالید که همسری را دارید که از استعداد و تواناییهای مکانیکی تا این حد بالا برخوردار است.
🔴اگر او با بچهها بازی میکند، به او بگویید بچهها چقدر خوشبختند که پدری چون تو دارند.
🔴اگر او اهل ورزش است به او بگویید چقدر عالی است که مردی با هیکل متناسب دارید و به ورزش کردن اهمیت میدهد.
🔴اگر او شما را در رفاه گذاشته است به او بگویید در رؤیاهایتان هم نمیگنجید شیوۀ زندگی را که او برایتان فراهم آورده است داشته باشید
🔴اینم چند نمونه تحسین (☝️🏻)
ببینم بازم بهانه دارید که نتونستین همسرتون رو تحسین کنید.
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
🌸
❤️ #کافه_همسران
📌پیامکی مشکوک درگوشی همسر
🔵 قبل از هر اقدامی از صحت این که همسر شما مخاطب این پیامک بوده مطمئن شوید.
👈 با فرض درست بودن ذهنیت شما درباره همسرتان احساساتی بودن محتوای این پیامک می تواند گویای یک نکته مهم باشد به این معنی که جای خالی عواطف در رابطه شما و همسرتان احساس می شود.
🔵 چاره این است که به دنبال بازسازی روابط عاطفی خود با همسرتان باشید
تلاش هایی که تاکنون داشته اید، کافی نبوده و باید بیشتر به همسرتان توجه کنید.
🔵از علنی شدن این رابطه بادعوا ومرافه بپرهیزید. زیرا خیلی مردها پس از پی بردن رابطه توسط همسرشان مصرتر خواهند شد.
👈بجای قهر ودعوا وشکایت
باتحمل فشار روانی به خود وزندگی تان فکر کنید وعرصه رابرای میهمان ناخوانده باز نکنید..
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
هدایت شده از کانال ܟܿࡐܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
پنج قدم تا خوشبختی :
قلبت را مملوء از مهربانی کن
ذهنت را از نگرانی رها کن
ساده زندگی کن
بیشتر ببخش
کمتر توقع داشته باش
شبتان بخیر
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗فرشته ای برای نجات💗
قسمت83
--حا......حالتون خوبه آقای رادمنش؟
خیلی جدی جواب دادم
--بله.
سرشو انداخت پایین و سکوت کرد.
کلافه از رو صندلی بلند شدم و شروع کردم دور اتاق راه رفتن.
این کار از عصبانیتم کم کرد.
مجدد برگشتم نشستم رو صندلی و سعی کردم با آرامش حرف بزنم
--خانم وصال.
سوالی نگاهم کرد.
--میشه دیگه حرفی از کار کردنتون نزنید؟
لبخند تلخی زد
--منظورتون چیه؟
--منظور من اینه مگه من به شما نگفتم که قول دادم مراقبتون باشم؟
--بله گفتین.
--و این رو هم گفتم میتونید مثل یه برادر بزرگتر که همه جوره هوای خواهرش رو داره به من تکیه کنید؟
صورتش گل انداخت و با خجالت گفت
--بله گفتین اما...
حرفشو قطع کردم و گفتم
--اما چی؟
خانم وصال من قول دادم.
از قدیم گفتن قول، قول مردونه!
--همه ی حرفاتون درست.
اما آقای رادمنش خواهش میکنم شرایط من رو درک کنید.
قبلاً اکه کسی تو محل بهم تهمت یا حرفی میزد خب حق داشت.
اما الان.....
مکث کرد و ادامه داد
--الان اوضاع فرق میکنه! دیگه نه من اون دختریم که قبلاً بوده و نه قراره باشم!
پس خواهش میکنم
خواستم حرفی بزنم که تاکیدوار و با صدای بلند تری گفت
خواهش میکنم به من مهلت بدین تا ببینم باید چیکار کنم
سکوت کردم و به میز روبه روم خیره شدم.
چند ثانیه بعد سرمو بلند کردم
-- میشه همین امشب فکراتون رو بکنید؟
--بله سعیمو میکنم.
--پس من فعلا از اتاق میرم تا راحت بتونید فکراتون رو بکنید......
رفتم تو اتاق یاسر داشت با تلفن حرف میزد
--بله بله متوجم. چشم حتماً اتفاقاً همین الان اومد. باشه چشم. سلام برسونید. خدانگهدار.
تلفنو گرفت به سمت من.
--الو؟
--الو سلام حامد خوبی مامان؟
--خوبم. شما خوبید؟
--ماهم خوبیم. حامد حان میخواستی بری مرکز چرا نگفتی آخه دلم هزار راه رفت.
--شرمنده مامان ضروری بود.
--باشه مامان. خیالم راحت شد.برو به کارت برس مزاحمت نباشم.
--چشم. خداحافظ.
تماسو قطع کردم و نشستن رو صندلی روبه روی یاسر.
چشمک زد و گفت
--ماشاالله لباست به تنت نشسته پسر!
خندیدم
--نظر لطفته.
--نچ! نظر لطفم نیست تو نمیفهمی من چی میگم.
سوالی نگاهش کردم
--چی میگی؟
--آخه پسر خوب هرکی تا الان جای تو بود دختره رو یه دل نه صد دل عاشق خودش کرده بود.
نمیدونم چرا تو انقدر فِسی؟
مثل بمب خنده منفجر شدم و با حالت مسخره متفکر گفتم
--راست میگیا چیکار کنم به نظرت؟
--هر هر خندیدم.
دارم جدی حرف میزنم باهات.
نتیجه چی شد؟
خندم محو شد و جاش رو به نگرانی داد
--نمیدونم یاسر. اتفاقاً مسئله ی خونه ی باغ رو هم مطرح کردم ولی گفت باید فکر کنه.
با تشر گفتم
--واسه خود جناب عالی راحته که بخوای به یه نفر پیشنهاد محرم شدن بدی؟
--خیلی خب. الان هنوز تو اتاقته؟
نفسمو صدادار بیرون دادم
--آره.
--حالا انقدر ننه من غریبم بازی در نیار پاشو برو تو اتاقت گفتم واستون شام بیارن.
--چی میگی تو یاسر!آخه اینجا؟ دوتایی؟
--یه جوری میگی انگار چیشده.
بعد از ظهر رو یادش رفته نفمید چجوری لباس پوشید و رفت سرقرار.
به صورتم خیره شد و دوتایی زدیم زیر خنده.
--یاسر خیلـــــی بی معرفتی!
میدونی ازش عذر خواهیم کردم!
خندش بیشتر شد و با صدای بلندی گفت
--جدیـــــــی؟!
ضربه ای به در اتاق خورد.
یاسر خندشو جمع کرد و خیلی جدی گفت
--بفرمایید.
سرباز اومد تو و احترام گذاشت
--جناب سرگرد شامی که گفتین حاضره.
--باشه دستت درد نکنه هر موقع وقتش شد بهت میگم ببری.
چشمی گفت و رفت بیرون.
با سر به من اشاره کرد
--برو بیرون.
--واسه چی؟
--خب مگه نشنیدی گفت شامتون آمادس.
--یاسر جدی گفتی؟
--اره دیگه برو تا بگم شامو بیارن.
پیش خودم گفتم فقط همینو کم داشتم غذا خوردن دوتایی با شهرزاد توی اداره ی پلیس.........
🍁حلما🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
May 11
ته،ته،ته همه ناامیدی ها
نداشتن ها،
نخواستن ها،
نبودن ها،
بن بست هاونرسیدنها،
تو!خداراداری
که آغوشش رابرایت
بازکرده است
ناامیدی چرا؟
خداراصدابزن اوهمیشه
درکنارتوست
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
خداوندا...
امروز آمده ام تا تمام خوب و بد وجودم را به دستان گرم و لطیف تو بسپارم ای خداوند، کمکم کن تا از رفتارهایی که در شخصیت من دیگر جایی ندارد رهایی یابم و همواره در فیض و محبت تو روزی سرشار از عشق و دلدادگی به تو نصیبم گردد .
ای خداوند...
امروز به من توانایی بده تا هرآنچه پسندیده و در خواست و اراده توست انجام دهم و کمک و یاری ام کن تا از غرور و خودمحوری خود را رها سازم .
ای خداوند...
امروز وجودم دلبسته وجود توست، روح لطیفم فقط در لطف زیبای خداییت به آ رامش می رسد، پس مرا در ناهمواری ها و ناملایمان حافظ و نگهدار باش.
آمین آمین آمین
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
✅هفت راز برای رسیدن به آرامش
🌸راز اول:
🍃با خدا ارتباط برقرار کنید
🌸راز دوم:
🍃مثبت فکر کنید
🌸راز سوم:
🍃قضاوت خود را به تاخیر بیندازید
🌸راز چهارم:
🍃برآرامش درونی تمرکز کنید
🌸راز پنجم:
🍃از آن چه هستید راضی باشید
🌸راز ششم:
🍃به دستورات اخلاقی احترام بگذارید.
🌸راز هفتم:
🍃دید جدیدی پیدا کنید.
🌸الهی زندگی همتون پراز آرامش باشه
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt