. 🌱
#سلام_امام_زمانم 💚
باران به اعتبار تو الماس میشود
یاس از شمیم دلکش تو یاس میشود
ازغربت تو بس که دراین روزگارپست
نام تو گاه حربه خناس میشود
کوری چشم هرکه نخواهدخدا گواهست
بوی خوش ظهور تو احساس میشود
🌤اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
. 🌱
#السلام_علے_العشـق ❤️
تشنگان عشق رابا مُشٺ آبے جان بده
ڪربلا دورسٺ،ماراباسرابے جان بده
زندگے یعنے سلام سادهاے سمٺ شما
ایها الارباب ماراباجوابے جان بده
#اللهم_ارزقنا_کربلا 💔 😭
#صبحم_به_نام_شما
کانال ܟܿࡐܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
نیم ساعت او را کشتی گرفت و اسب شد و سواری داد و ناز دخترش را کشید. نیم ساعت بعد هم همراهشان بستنی خو
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
زنان عنکبوتے 🕷
48 قسمت
امیر از چند نفر از نیروهای بخش های دیگر هم کمک گرفت.
روی میز، آدرس زنانی که سوژه اصلی بودند به همراه مشخصات ظاهری و اخلاقی و رفتاری، مکان زندگی، ساعت های دقیق رفت و آمد و مکان های ترددشان، خانواده ها، رفقا، ارتباطها...
همه آماده بود و تک تک افراد روی سوژه هایشان توجیه شدند!
گرفتن نامه ها و حکم های متعدد، توجيه سرتیم ها، تیم ها، بازپرس ها... آماده سازی فضای بازداشگاه و تیم همراه،... چند روزی زمان برد تا شروع کار.
مه سیما مجرد بود، فتانه همراه همسرش زندگی می کرد، فرناز، صدف، ساره ، سیما، صبا و رویا هم که مطلقه بودند و در خانه هایی مجردی زندگی می کردند.
غالبا تا نیمه شب از خانه بیرون و در رستوران و کافه و باغ و پارتی بودند. وسيله دفاعی مثل شوکرو... هم داشتند.
بهترین زمان شروع عملیات رصد شده بود که آرش سراسیمه آمد:
- آقا امیرا سرهمه برگشت سمت در و آرش،
سینا لب زد:
- یا خدا! بسم الله !
امیر پا کشید سمت در و روبه روی آرش ایستاد. حرف آرش را که شنید، سکوت کرد و با مکث برگشت رو به بچه ها!
نگاهی روی صورت همه گرداند
- تا نگفتم کسی از اتاق بیرون نره! خانم ها هم!
و رفت. آرش در را بست و همراه امیر تا اتاق سیستم در سکوت قدم زد. امیر نشست پشت سیستم و به آرش گفت:
- توتمام این سه روز رو اینجا بودی؟
- بله آقا! من و سید کامل بودیم. سید اصلا از پای سیستم ها تکون نخورده .
امیر چشم انداخت در صورت سید که مات صفحه لبش را جمع کرده بود.
پرسید:
- نظرت؟
- من میگم از حضور ما مطلع نشده چون هیچ ردپایی جا نذاشتیم. اما آرش میگه چون خونشو عوض کرده و داره میره ترکیه پس نمیشه اعتماد کرد.
آرش گفت:
- باید عملیات رو جلوبندازیم. نمیشه ریسک کرد.
سید مصرانه چانه بالا داد و در چشمان آرش خیره شد:
- هیچکدوم از حالات این زنه شبیه آدمی نیست که فهمیده لو رفته پس نباید خودمون کار رو خراب کنیم.
من باهاش میرم تا ترکیه، به نظرم یه خبری شده که حتی برای ما هم خوبه !
امیر بعد از سکوتی طولانی رو به سید گفت:
- برو صبر می کنیم تا برگردی.
سید گفت:
با اجازتون به صورتی عوض کنم. نمی خوام تیم امنیت پرواز هم بدونه.
بلیط رو هم کنار فتانه می خوام.
امیر سری به موافقت تکان داد و رفت. سید با تیپ اسپورت و صورت شش تیغه شبیه یک جوان اروپایی بود تا ایرانی!
این توجه فتانه را وقتی کنار سید نشست جلب کرد. وقتی هم که مکالمه سید با زبان انگلیسی برای پروژ اقتصادی را شنید بیشتر جذب شد.
همین هم باعث شد تا تلاش کند کمی توجه سید را جلب کند. از روز قبل فتانه حتی موبایل و خطش را هم عوض کرده بود. سید محلی به پالس های او نداد و سرش را گرم کارش نشان داد.
رمز موبایل فتانه را در همین اثنا یاد گرفت و او که خوابید توانست به موبایلش ورود کند و سیستم عامل خودشان را فعال سازی کند.
فتانه در خواب کمی هم خروپف داشت که باعث شد سید با خیال راحت از عمق خواب او کارش را پیش ببرد.
وقتی فتانه بیدار شد موبایلش زیرپا افتاده بود و خاموش بود.
کانال ܟܿࡐܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷 48 قسمت امیر از چند نفر از نیروهای بخش های دیگر هم کمک گرفت. روی میز،
امیر به بچه ها خبر داد فتانه برای سفری سه روزه بلیط رفت و برگشت ترکیه گرفته است.
یک توقف بی جا و دلهره آور برای جمع ایجاد شد.باید صبر می کردند. مهمترین مهره فتانه بود.سه روز عملیات عقب افتادن یعنی امکان هر تغییری در کار و محل زندگی سوژه ها! با وسواس تمام موردها زیر چتر اطلاعاتی گرفته شدند.
گزارش های سید کارگشایی در پرونده موسیقی و خبرنگارها را داشت.
مارمولکی بود این فتانه و... در تمام جاهایی که می شد از جسم او کار بکشند، به میان آورده بودند تا بر علیه مملکتش خیانت کند...
مکالمه ها نشان می داد که سه روزه است مسافرتش اما روز دوم سید پیام داد قطعا تا آخر هفته نمی آید، میزان باری که دارند بارش میکنند اندازه یک هفته فقط آموزش می خواست و البته میزان رفت و آمدش به سفارت آمریکا از همه بیشتر بود.
امیر هم نگران پرونده بود، هم سید که نگذاشته بود حتی تیم ترکیه از حضورش مطلع شوند و تنها آرش روی سیستم نقاط رفت وآمد سید را رصد می کرد.
یکی دو باری هم که سید را گم کردند امیر سر آرش داد زده بود.
معلوم نبود سید داشت چه کار می کرد. روز هفتم فقط یک پیام داد:
ساعت سه بیدارم!
امیربلافاصله قرار شروع عملیات برای ساعت هفت صبح فردا را گذاشت.
فتانه چهار صبح در حالی وارد فرودگاه امام خمینی شد که دو پسر و دو دختر با دسته گل آمده بودند استقبالش.
اول سری به کله پزی زدند و دلی از عزا درآوردند، بعد هم راهی خانه جدید فتانه شدند که ظرف این شش روز بچه ها تمام زوایایش را بررسی کرده بودند.
خانه ای سه طبقه با سکونت فقط یک پیرمرد . پیرمرد طرف هیچکس نبود و برای آنکه خانه اش را به بچه هایش ندهد خودش سفت و سخت زنده مانده بود و سر همین رفتارش همیشه هم تنها بود.
اندازه قیمت یک واحد از فتانه پول گرفته بود برای اجاره شش ماهه!
چراغ خانه تا ساعت شش صبح روشن بود.
همه تیم ها مستقر شده بودند جزیک تیم که نیروی خانمش نرسیده بود. قرار بر سکوت رادیویی بود.
امیر با تمام اینها دستور شروع عملیات را داد. خودش پای سیستم مانده بود و تمام گروه ها را زیر نظر داشت.
سید برای دستگیری فتانه زنگ خانه پیرمرد را زد. پیرمرد خواب آلود و خمار در را باز کرد.
نگاه آرام سید باعث شد که پیرمرد تمام حرف هایش را گوش کند و البته راحت هم توجیه شود. طبقه سوم مهم بود و پنج نفری که حالا حتما خواب بودند.
مقابل در خانه فتانه که ایستادند از سکوتش مطمئن شدند که با همه خوابند یا...
امیر خبر داد که فتانه بیدار و در صفحه اش فعال است. سید از پیرمرد خواست تا در بزند و خودش و نیروهایش کنار ایستادند.
فتانه در را برای پیرمرد باز کرد و نیروی خانم مقابلش قرار گرفت.
تا بخواهد بفهمد چه شده، دستش را گرفت. سکوت خانه نشان می داد چهار نفر دیگر خواب هستند.
فتانه اول بهت زده نگاه کرد. حرکت عصبیش وقتی شروع شد که دید نیروها قبل از آنکه بخواهد به موبایل و لب تابش دسترسی داشته باشد، آنها را ضبط کردند. کم کم سرو صدای اعتراضش بلند شد و چهار نفر دیگر هم بیدار شدند.
فتانه را از خانه بیرون بردند و یک نیرو هم چهار نفر دیگر را کنترل کرد.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💑 خستگی مردها در هنگام ورود به منــزل را به حساب بیخیالی و بی توجهی نگذارید!
🔸وقتی مرد خسته از کار به خانه برمیگردد
به آرامــش نیـــاز دارد و ممــکن است برای فراموش كردن مشکلات اخبار گوش کند یا روزنامــه بخوانــد، این کار را بی اعتنایی به خود تلقی نکنید، چه خوب است کمک کنید که لباس هایش را در آورد و برایش نوشیدنی دلچسبی بیاورید
🔸در روایات اسلامی ارزش بسیار زیادی ذکر شده است: هر زنی که هفت روز همســرش را خدمت کند خــدا هفت در جهنم را به رویش ببندد و هشت در بهشت را برایش بگشاید از هر دری که بخواهد وارد بهشت شود.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
💢 در کنــار وجــود صمیمیت، احترام همسرتان را هــم نگهدارید!
⭕هرچقدر هــم که با همســرتون صمیمی و راحت هستید، ولی سعی کنیــد یه سری احتـــرامها را همیشــه حفظ کنید.
🔸⭕مثلا اگر طوری نشستید که پشتتون به همسرتون بود یه عذرخواهی بکنید، یا وقتی میخواهید چیزی به دستش بدهید از کلمهی "بفرمایید" استفاده کنید.
⭕اگر کاری ولو کوچک مثــل دادن قاشق به دستتان، انجام داد از او با یک کلمـــهی "ممنونم" تشکر کنید یا وقتی صداتون کرد از کلمه "جانــــم و..." استفاده کنید.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
💢دعوا را کش ندهید و در اولین فرصت آشتی کنید!
⭕شاید وسوسه شوید که این شمـا هستید که باید حرف آخر را بزنید یا حتی عذرخواهی شوهرتان را قبول نکنید و سرش فریادبزنید که مگـــر خوابش را ببیند که روزی او را ببخشید یا از آن بالاتر از او معذرت بخواهید.
⭕اما باید بدانید که این سماجت باعث می شود که هر دو نفرتان آن لحظه و بعداً درمانده و کلافه شوید. لطف بزرگی که می توانید در حق خودتان و همسرتان بکنید، این است که در اولین فرصت آشتی کنید و دعوا را کش ندهید.
⭕زمانی که اختلافات را حل نشده میگذاریم و جو را متشنج رها میکنیم، دیگر از رابطه مان لذت نمی بریم. بنابراین قبل از این که دعوا بالا بگیرد و این جرقه ی کوچک زندگیتان را به آتش بکشد، آشتی کنید.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
💢هرگز از همسرتان جدا نخوابید !
⭕حقیقت دارد که زوجها وقتی در کنار هم هستند، راحتتر به خواب میروند. بنابراین تحت هیچ شرایطی، حتی اگر با هم در حالت قهر هم بودید، جدا از همسرتان نخوابید.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
762.4K
✅ پاسخ
🛑موضوع: بی مسئولیتی همسر
استاد کاظمیان«کارشناس ارشد مشاور خانواده»
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
کانال ܟܿࡐܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
✅ پاسخ 🛑موضوع: بی مسئولیتی همسر استاد کاظمیان«کارشناس ارشد مشاور خانواده» #ڪانال_ما_را_بہ_اشترا
💫🖕پرسش و پاسخ
😔موضوع: بی مسئولیتی همسر
سلام استاد ممنون بابت وقتی ک برای پاسخگویی به مشکلات ما میگذارید ... خانمی 35 ساله هستم ک دو فرزند دختر 10و 5 ساله دارم . 16 سال هست ک ازدواج کردم ، همسرم پسردایی بنده هستن ، از کودکی همدیگر رو دوست داشتیم و در سن 19 سالگی با ایشون ازدواج کردم . مشکل من با ایشون از اونجا هست ک مردی بسیار آروم و تقریبا بی مسولیت و بی احساس و با اعتماد به نفس خیلی پایین هستن و من تمام این سالها فقط به خاطر عشقی ک به ایشون داشتم زندگی رو تحمل کردم به امید بهتر شدن شرایط ... من برعکس ایشون یک زن فعال با ارتباط اجتماعی قوی و پر جنب و جوش و پر انرژی هستم . تمام این سالها من کار کردم و زندگی رو سپری کردیم و ایشون به جای اینکه حامی خانواده باشن من حامی بودم و ایشون در کنار من ، چون شغل آزاد هستن در آمد ثابتی هیچ وقت نداشتن و تو زندگی مشترکمون هیچ وقت نمیشد ک روی ایشون حسابی کرد . با تمام این توضیحات میخاستم ازتون کمک و مشاوره بگیرم ک آیا من همچنان به این زندگی ناامید و نامشخص ادامه بدم ؟ حدود یکسال هست که کلا به من توجهی ندارن از هیچ بابت و حتی روابط زناشوئی بین ما بسیار کم شده علیرغم اینکه من بسیار تمایل دارم ولی ایشون بی میل هستن . متوجه شدم ک اعتیاد هم پیدا کردن به تریاک و شیره فکر میکنم . حسم به ایشون داره به تنفر تبدیل میشه و دیگه دوست ندارم با ایشون زندگی کنم ولی از عواقب طلاق با داشتن دو دختر میترسم ، به نظر شما کار عاقلانه چیست ک من انجام بدم ؟ بسیار سپاسگزار میشوم اگر راه حلی به من بدهید
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
😐در مقابل احساسات مختلف بهتر است چه کارهایی انجام دهیم
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
📸 برای چیدن هفتسین باید چقدر هزینه کنیم؟
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
هدایت شده از کانال ܢܚ݅ܫܝ ܫܠࡐܨ
💓✨ آخرین ساعات روز
🌻✨ سال ١۴٠٠ تون عالی
🌺✨ آرزومندم
💓✨ پر رنگترین لبخندها
🌻✨ بر لبانتان و پرمهرترین
🌺✨ نگاه بدرقه راهتان
💓✨و پربرکت ترین روز ها
🌻✨سهمتون باشه
💐 پیشاپیش عیدتون مبارک 💐
❤️ #کافه_همسران
#مهارتهای_گفتگو_با_همسر 🗣
منفی نگری 👈 تفاوت فرد منفی نگر با فرد ناامید این است که: 👈 شخص #ناامید، یک جایی یک اتفاقی افتاده،و بواسطه آن، یک پیشینه ی ذهنی داره که ناامید است، مثال :
قبلا نتوانسته که فلان کار را انجام بدهد.
اما در منفی نگری، اصلا هیچ پیشینهی منفیای در آن کار ندارد، اما باز این دوباره منفی بافی میکند.
❌ نه! تو نمیتونی!
❌ من میدونم که تو نمیتونی!
⭕️ این صحبتها روح مرد رو نابود میکند.
حالا اتفاقی شوهرنمیتواند یک کاری رو انجام بدهد، بعد خانوم میگوید: دیدی من گفتم! حالا ببین اگه من نگفتم!
تا حالا چند بار اینگونه حرف زدیم، اگر شخص مقابل طبع دم و صفرا باشد چند روز طول میکشد تا خود را بازسازی کند چه برسد به طبایع سودا و بلغم
تازه گاهی اوقات با این طرز صحبت هایمان به کلی روح و روان شخص مقابل را به هم میریزیم.
بیاییم ان شاءالله این مورد را
هم از گفتگوهایمان پاک کنیم.
موفق باشی بانوی مهر ✅
😐در مقابل احساسات مختلف بهتر است چه کارهایی انجام دهیم
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
💥 تاثیر طلاق والدین بر فرزندان👇🏽
1️⃣ تضعیف عملکرد تحصیلی فرزندان
2️⃣ پرخاشگری یا عصبی شدن
3️⃣ حساسیت و سردرگمی عاطفی
4️⃣ کاهش تعاملات با دیگر افراد جامعه
5️⃣ احساس گناه و بالا رفتن فشار روانی
6️⃣ از دست دادن ایمان به کانون گرم خانواده
7️⃣ کاهش امید برای ازدواج
8️⃣ بروز افسردگی و استرس
9️⃣ ایجاد حس ناامنی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
موقع مسمومیت چکار می کنید؟.mp3
1.78M
💥 فضای مسموم گفتگو بین همسران را بشناسید❗️
💠 گاهی بین زن و شوهرها حرف هایی رد و بدل می شه که فضای زندگی رو مسموم می کنه. حرف هایی از جنس تهمت، تمسخر، نیش و کنایه، دروغ، بددهنی کردن، زورگویی، داد و بیداد و ...
👈🏻 تقابل و یکی به دو کردن در این مواقع، باعث انفجار و تشنّجی میشه که درنهایت زن و شوهر و بچه ها قربانی اون میشن.
❗️به نظرتون توی اینجور مواقع که فضا کاملا مسموم هست چکار باید کرد؟
⭕️ جواب این سوال رو می تونید از زبان استاد مصطفوی بشنوید.👆🏻
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
قورگورو یا کانباغه!؟.mp3
2.43M
💠 قورباغه به کانگورو گفت: من و تو می توانیم بپریم. پس اگر با هم ازدواج کنیم، بچه مان می تواند از روی کوه ها بپرد و ما می توانیم اسمش را «قورگورو» بگذاریم.
🔹 کانگورو گفت: "عزیزم" چه فکر جالبی! من با خوشحالی با تو ازدواج می کنم، اما درباره قورگورو، بهتر است اسمش را بگذاریم «کانباغه».
🔸 هر دو بر سر «قورگورو» و «کانباغه» بحث کردند و بحث کردند و نتیجه ای نگرفتند.
آخرش قورباغه گفت: برای من نه «قورگورو» مهم است و نه «کانباغه». اصلا من دلم نمی خواهد با کانگوروی لجبازی مثل تو ازدواج کنم.
کانگورو گفت: چه بهتر.
🔺 قورباغه دیگر چیزی نگفت. کانگورو هم رفت. آن ها هیچ وقت ازدواج نکردند، بچه ای هم نداشتند که بتواند از کوه ها بپرد. چه بد، چه حیف که نتوانستند فقط سر یک اسم توافق کنند.
🔻 این قصه زیبا از شل سیلور اشتاین مفهوم جالبی دارد.
«پتانسیل موجود برای دستاوردهای بزرگ، قربانی اختلاف نظرهای کوچک می شود.»
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
هدایت شده از نمونه ها
الهی اونقدر بخندید که
صدای خنده هاتون
بشه زیباترین موسیقی کائنات
الهی از شادی اونقدر پر بشید که
سرریزش همه ی مردم دنیا رو سیراب کنه
الهی روزیتون اونقدر زیاد بشه که
امیدی باشید برای رسوندن روزی خیلیا
الهی همیشه بهترین افکار به سراغتون بیان
و درست ترین تصمیمات رو بگیرید
الهی اونقدر غرق خوشبختی بشید که
تا عمق بی انتهای رضایت برسید
الهی همیشه تنتون سالم باشه
و عاقبت به خیر بشید
الهی که همیشه
بهترین حال ممکن رو داشته باشید
و الهی که خدا همیشه هواتونو داشته باشه
دوستای گلم در سال جدید کلی
آرزوی قشنگ واستون دارم ❤️🤲🏻✨
سال نوتون مبارک و ایام بکام😍