eitaa logo
کانال ܟܿࡐ‌ܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
1.9هزار دنبال‌کننده
16.3هزار عکس
4.6هزار ویدیو
85 فایل
باهدف آموزش وتحکیم روابط زوجین ایجادگردید: ✅برداشت با صلوات حلال ♥️ما را بدیگران معرفی کنید @khoshbghkt @GAFKTH 👫انتخاب عقلانی =زندگی عاشقانه
مشاهده در ایتا
دانلود
"چشم من خیس و هوای تو به دل افتاده" مثل آن گوش درازی که به گِل افتاده چاره ام چیست بجز صبر در این سوز فراق عشق از این غم جانکاه خجل افتاده شده حسرت که کنار تو بنوشم چایی... که میانش دو سه تا دانه هِل افتاده وای باد آمد و گیسوی تو را برد نگار... به گمانم که ز گیسوی تو تِل افتاده نه قلم حال خوشی دارد و نه دفتر من... بی تو این ذوقک من نیز کِسل افتاده دل دگر نیست میان قفس سینه من... زیر پای همگان رفته و وِل افتاده کاش میشد که ببینم به خدا نامت را که روی کاغذ زیبای سِجل افتاده! "عاصی" 👇 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
. عشق اگر که عشق بُود قطعا بهشتی می کند... عاشقی را که به عمرش خون دلها خورده است! "عاصی" 👇 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
🌸از پنجره قلبت ✨گاهی نگاه به آسمان بینداز 🌸و عشق را از اعماق قلبت ✨به زندگیت دعوت کن.. 🌸ما در این دنیا مهمانیم ✨و خداوند میزبان 🌸پس نگران فردایت نباش ✨اوست که مهمان نوازی میکند 🌸به او اعتماد کن.. ✨شبتون آروم 🌸در پناه لطف خدا 👇 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹درود و صد سلام به امروز خوش آمدید 🗓 به چهارشنبه خوش آمدید ☀️ ۳ فروردین ماه ۱۴۰۱ خورشيدی 🎄 ۲۳ مارس ۲۰۲۲ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌    ‌‌‌‌‌‌‌‌      ‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌙 ۲۰ شعبان ۱۴۴۳ قمری به نام خداوند بخشنده مهربان همگي رهگذر هستیم به کسي كينه نگيريد دل بي كينه قشنگ است به همه مهر بورزيد به خدا مهر قشنگ است ، بشناسيد خدا را هر كجا ياد خدا هست ، هر كجا نام خدا هست سقف آن خانه قشنگ است
کانال ܟܿࡐ‌ܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
نشست روی صندلی سفتی که پشت میز چوبی گذاشته بودند. دستانش را در هم قفل کرد و نگاهش را در اتاق چرخاند.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷🕷 قسمت51 زن سعی کرد قصه هایش را یادش بیاید. مکث کرد. مرد ادامه داد: - یکی دو جا اسم فتانه رو برده بودید. خب من به جای او میگم فتانه . از فتانه برامون بگید. یک لحظه حس کرد که همه و هیچ را از دست داده است. سعی کرد که این اضطراب را نشان ندهد. کمی فکر کرد، یادش نیامد که کجا اسم فتانه را نوشته است. چرا این اشتباه را کرده بود؟ زبانش را روی لب هایش کشید و گفت: - من اسباب بازی بودن رو دوست ندارم. اما دلم هم نمی خواد تواین قصه ای که راه افتاده قهرمان باشم. باور کنید همه کاره فتانه بود... فتانه رو اگه ببینم با همین دستام میکشمش که منو بازی داد. خودش معلوم نیست کدوم گوری داره حالشو می بره، منو سوزوند. هقی که در گلویش مانده بود بیرون زد. بدون آنکه اشکی داشته باشد... زن مقابل برایش آب ریخت تا از این حالت خفگی تنفسی بیرون بیاید. با دستان لرزان لیوان را برداشت و سرکشید. زمان می خرید تا خودش را پیدا کند و دوباره به حرف بیاید: - من هرچی که درباره فتانه گفتم عین واقعیته. اون ماها رو دور خودش جمع کرد. اون کار یادمون داد... و شروع کرد به گفتن همان چیزهایی که نوشته بود. مرد وسط حرفش گفت: - این جوری که شما میگی فتانه یک هیولاست که با زور شماها رو کشونده توی مسیری که خودتون نمی خواستید؟ - هیولا؟ از هیولا بدتره! کی دلش میخواد که زندگیش رو خراب کنه؟ هان خانم شما بگید کسی هست که آن قدر احمق باشه و به زندگیش چوب حراج بزنه ؟ اے شما راست میگید فقط آدمای احمق به زندگیشون چوب حراج می زنن. اما آدمایی که زندگی دیگران رو به بازی میگیرن چی؟ - اونا دیگه کثافتند. خائنن! فتانه و فروغ این کارو با ما کردن! - و شما با دیگران! با این حرف مرد ساکت شد و نگاهش را چرخاند روی صورت خنثای آنها. مرد قبل از اینکه قصه جدیدی بسازد گفت: - شش هزار دلار رو چه کار کردی؟ شوک زده چشم درشت کرد ولب گزید: - اون پول برای ... برای فروغ بود که اشتباهی اومد توی حساب من - اما تو باهاش چند تا آرایشگاه رو پوشش دادی! زن عکس ها را از پوشه بیرون آورد و جلوی متهم گذاشت. با دیدن عکس ها دیگر خلع سلاح شده بود. یعنی اینها از همه چیز اطلاع داشتند؟
کانال ܟܿࡐ‌ܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷🕷 قسمت51 زن سعی کرد قصه هایش را یادش بیاید. مکث کرد. مرد ادامه داد:
وقت نهار، زمان خوبی بود که همه اطلاعاتی که از متهمان گرفته اند را با هم مرور کنند. امیر حواسش به غذای سید و حال معده اش بود. سینا ظرف غذای جداگانه سید را برداشت و وادارش کرد تا از فضای زندان بیرون بروند. دو ساعتی وقت بود تا شروع بازجویی مجدد. سینا روحیه اش خلاف اخلاق ظاهرش نرم و شکننده بود. سید کمی سر به سرش گذاشت تا فضای زندان را فراموش کند و غذایش را بخورد. سینا گفت: - میدونی توی این یک سالی که درگیر این پرونده ها بودم به چی فکر میکنم؟ آخرین لقمه را داد دست سینا و پرسید: - به چرایی؟ - واقعا چرا؟ من خودم توی یه خونواده معمولی بزرگ شدم. نه پول به اندازه بود و نه امکانات رفاهی... ولی اینا باعث نشد که دادمون بره هوا و عقده بشه توی روند تربیتمون! سید همین جا جلوی ادامه حرف سینا را گرفت - خودت داری میگی تربیت. نه کمبود محبت و نه کمبود امکانات، هیچ کدوم باعث نمیشه که آدم خیانت و جنایت کنه. اینا برای توجیه گناهشون این دلایل رو میارن والا که چرا خیلی از پولدارا غلط اضافه میکنن! - پس؟ - پس درست اینه بگیم اینا تربیت نشدن، شاید بهتر هم باشه که بگیم اینا خودشون رو تربیت نکردن. یه گوسفند رو هم ول نمیکنن که بره بچره، براش چوپون میذارن، چون سرمایه است و گرگ و دزد هم هست. با این شعار آزادی و بی دینی و خدا نیست و نمی خوام، انسان رو توی دنیا رها می کنن! هزار دست دزد میاد وسط و تمام! تربیت با خالقه! خالق هم بر عهده گرفته، دیگه اختیار با مخلوقه بره زیر بار دستورات یا نره! حالا هم پاشو تا امیر زنگ نزده من و تو رو ادب کنه! - متهم من که فقط به قصه نوشته . - همه همین طور جلو رفتن. فکر میکنن فقط خودشون هستن و خیلی مدرک نداریم. چون از بقیه گروهشون هم خبر ندارن به هم ریخته شدن. این دوروزه نوشته ها و اعترافاتشان بیشتر رد گم کنی و یا اراجیف خاطره گونه شون بوده . تقریبا حرف به درد بخوری نزدن. اما تیم روانکاوی گفت که وضعیت شون تثبیت شده و میشه تو چالش های کلامی، اطلاعات مورد نیاز را به دست آورد. متهم در حالی مقابل مرد نشست که سعی داشت جیغ نزند. مرد بدون آن که نگاهش کند در همان ابتدای کلام گفت: - غیر از ترکیه کدوم کشور می رفتید؟ مستقیم نگاه کرد به صورت مرد و گفت: - آمریکا و فرانسه! فقط یه بار رفتیم. دبی هم با فتانه و فروغ رفتیم. سکوت مرد یعنی که ادامه بدهد. وقتی که همه چیز را میدانستند پس کتمانش فایده نداشت. گفت: - با فتانه رفته بودیم . تفریحی بود... خب کلاس برای کارمون هم بود. - به جز روزای یکشنبه هر روز سر کلاس بودید. استادا و موضوع درسا؟ اعصابش کش می آمد وقتی می دید که همه را دیده اند: - جز روزهای یکشنبه بقیه روزها از صبح تا ظهرکلاس بود، رابط آمریکا و دو سه تا استاد از فرانسه بودند که فارسی رو مسلط حرف می زدند. شیرین و پاکزاد هم بودند. ظهر تا یکی دو ساعت استراحت داشتیم و تا تاریکی دوباره کلاس بود. شب هم هرکی دوست داشت هرکاری کند آزاد بود. - شیرین و پاکزاد؟ زن چشم بست و آرام آرام توضیح داد: - استاد بیژن پاکزاد. غول مدلینگ ایرانی ها بود... بیژن پاکزاد. و خاطراتش زنده شد. خاطراتی که از آن متنفر بود و با کمک روانکاو تلاش کرده بود که فراموش کند. اما حالا صحنه ها یکی یکی از مقابل چشمانش رد می شدند؛ در کافه که نشسته بودند به بیژن گفته بود: - من اصلا دوست ندارم تو شبیه پاکزاد باشی بیژن جامش را سر کشیده بود و با قهقهه گفته بود: - به گور پدرم خندیدم که شبیه بیژن پاکزاد باشم. اون غوله، په غول واقعی، از توی چراغ جادوی رییس جمهور آمریکا در اومده! می خوانش. با همه بی شرفياش می خوانش!! 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💢نگویید خودش مهم است، نه خانواده اش! اگر هنگام تحقیق درباره همسر آینده تان متوجه شدید که در خانواده او مشکلاتی از قبیل اعتیاد وجود دارد و یا اینکه یکی از اعضای خانواده اش در زندان است چه باید کنیم؟ آیا وصلت با چنین خانواده ای صحیح است؟ قبل از وصلت با چنین خانواده ای باید تامل بیشتری کنیم و ازدواج را به تاخیر اندازیم و به مشاور مراجعه کنیم. مشاور در این مورد تا حدودی شما را شخصیت فرد و خانواده اش آشنا می کند. از آن جا که مشکلات خانوادگی ممکن است در تربیت فرزند نیز اثر بگذارد وصلت با چنین خانواده هایی که در آن ها چند معتاد وجود دارد یا میزان طلاق در اعضای خانواده و حتی بستگان درجه اول بسیار بالاست، پر خطر محسوب می گردد و ممکن است در آینده مشکلاتی را به وجود آورد. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘 ازدواج نکردن به خاطر ترس از فقر...! ✅عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يُوسُفَ اَلتَّمِيمِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : مَنْ تَرَكَ اَلتَّزْوِيجَ مَخَافَةَ اَلْعَيْلَةِ فَقَدْ أَسَاءَ ظَنَّهُ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: «إِنْ يَكُونُوا فُقَرٰاءَ يُغْنِهِمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ »۳۲ النور  ✅محمّد بن جعفر (فرزند امام صادق عليه السّلام) از پدر بزرگوارش از پدران گرامش عليهم السّلام نقل مى‌كند كه پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: هركس ازدواج را از ترس فقر و تنگدستى ترك كند، در واقع به خداى عز و جلّ‌ بدگمان شده است؛ چرا كه خداى عز و جلّ‌ مى‌فرمايد:«اگر فقير باشند خداوند از فضل خود آنان را بى‌نياز مى‌گرداند.» آیه ۳۲ سوره نور 📚الكافي ج ٥ ص ٣٣٠ 🔰 استاد قرائتی
✅ قدرت انتخاب 🔵 یه موضوعی هست که حتما زیاد شنیدید ولی شاید زیاد در موردش فکر نکردید: 🔶 ما آدما موجودات مختاری خلق شدیم. بله ما ها اختیار داریم. 🔸 اما این اختیار ما دقیقا کجاست؟ 🔷 آیا ما همیشه و همه جا میتونیم انتخاب کنیم؟ 👈 خیر. ✅ اختیار ما "محدود" هست. خیلی از خصوصیات دنیا و شرایط زندگیمون رو ما انتخاب نمیکنیم. 🔺پدر و مادر و اعضای خانواده و فامیلمون رو ما انتخاب نمیکنیم. محل تولد و قوانین دنیا دست ما نیست... 🔶 خداوند متعال به ما انسان ها فقط در یه جا قدرت انتخاب داده: انتخاب بین تمایلات عقل و تمایلات نفس ⁉️ آخرش دنبال حرف دلتی یا حرف عقلت؟ ❓ میتونی از هوای نفست بگذری و وقتی عصبی هستی فحش ندی؟ تهش شما باید توی دنیا فقط یه کار یاد بگیری ✅ گذشتن از هر نوع هوای نفس... 🔸تا حالا توی این عمری که از خدا گرفتی، چقدر توی این موضوع قوی شدی؟ 🔹 فرصت زیادی نداری. بعد از مرگ، بی نهایت حسرت خواهی خورد... ⭕️ حسرت تک تک لحظاتی که میتونستی از هوای نفست بگذری اما نگذشتی... 🔸میتونی اون لحظه رو تصور کنی؟!... 👇 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
💗✨اولین چهارشنبه بهاریتون عالی 🕊✨زندگیتون به زیبایی 🌸✨گلهای نیلوـر 💗✨و به شادمانی 🕊✨پرواز پرستوهای مهاجر 🌸✨وجودتاڹ مالامال از 💗✨آرزوهای برآورده شده 🕊✨و لحظه هاتون 🌸✨پراز خوشبختی 💗✨تعطیلات نوروزتون شاد و زیبا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 برای طلاق❗️ 💠 طلاق آخرین راه حل است نه اولین! به هر بهانه ای حرف طلاق را پیش نکشید. 👈 عروس خانم، در دوران عقد، با شوهرش قهر کرده! اما دلیلش؟ چون یک بار که رفته خونه پدر شوهرش، دیده غذا آبگوشته!! گفته: حرمت منو نگه نداشتن! به باباش گفته. 😔 بابای گُلش هم پشتیبانیش کرده! خلاصه کلام اینکه طلاق گرفتن. پ ن: برای یک دستمال، قیصریه را آتش نزنید! 👇 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸الهی! خانه‌ای ماتم نباشد 🌾کسی تنها و بی‌همدم نباشد 🌸به جُز اشکی که آید از سرِ شوق 🌾به چشمِ عاشقانت نَم نباشد 🌸تو رحمان و رحیمی؛ مَرحَمت کن 🌾که درد و غصّه بی‌مَرهَم نباشد 🌸کمک کن بنده‌ای از بی‌پناهی 🌾رفیقِ دود و اهلِ دَم نباشد 🌸هر آنچه نادرست و ناپسند است 🌾به ذات و نیّتِ آدم نباشد 🌸الهی! سرنوشتِ مردمِ خوب 🌾خراب و ناخوش و مبهم نباشد 🌸به حقِّ آبروی شاعرانت ... 🌾به سُفره آب و نانی کم نباشد 🌸الهی! در بهار زندگانی 🌾دلی را سوزِ آه و غم نباشد 👇 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
یک شب پراز آرامش یک دل شادو بی غصه یک زندگی آروم وعاشقانه ویک دعای خیر از ته دل! نصیب لحظه هاتون تواین شب زیبای بهاری خونه دلتون گرم 🌟شبتون خوش و آرام🌟 ‌ 👇 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح آمده برخیز که خورشید تویی در عالم نا امیدی امید تویی در جشن طلوع صبح در باغ وجود آن گل که به روی صبح خندید تویی سلااااااام صبحتون سرشار از خیر و برکت و انرژی مثبت دلتون شااااااااااااااااد 🕊
کانال ܟܿࡐ‌ܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
وقت نهار، زمان خوبی بود که همه اطلاعاتی که از متهمان گرفته اند را با هم مرور کنند. امیر حواسش به غذ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷 قسمت52 و دوباره قهقهه زده بود. اما به حرص، بینی چین داده بود و زیرلب گفته بود: - پسته، خیلی هم پسته ... بعد از دو بار ازدواج و طلاق، سر پیری به دختر کنارش بود و توی آمریکا بین همه جولون میده ! فتانه هم همین طور بود؛ از پاکزادها حساب می بردند چون حساب ها را از طرف دولت آمریکا پر می کرد. جرئت نداشت مقابل فتانه این حرف را درباره پاکزاد بزرگ بزند. خودش که مرد اما پسر و دخترش هستند، همان سال ها هم بود که دخترش با همجنس خودش ازدواج کرده بود. بروبیای خراب پدرش را حتما دیده بود، کثافت کاری ها، خیانت هایی که به همسرانش کرده بودند..  همه بیژنها همینند. از پاکزاد شروع میشد شاید نقطه سیاه همة بی شرفی ها، دارایی و شهرت باشد. برای پاکزادی که حتی با جرج بوش هم رابطه داشته و خط و طرح می گرفت، دیگر هر کاری راحت بود. زن اولش را انداخت کنار، زن دومش را... هربار که میدید پاکزاد با معشوقه اش همه جا جولان میدهد، حس میکرد . دارد یک تیپ زندگی را یاد می دهد، مرضی بود که به جان همه انداخته بود. وقتی هم که سوال می کردند که با همین معشوقه ات ازدواج میکنی؟ میگفت که باید اول دخترو پسرم ازدواج کنند. حالا هم پسرش دارد کمپانی مدلینگ پدرش را اداره می کند. تمام اندیشه اش خراب کردن دختر ایرانی است. گروه فروغ و فتانه یک پای بزرگ پخش کارهای کمپانی پاکزادها بودند. و سینا با خودش فکر میکرد؛ پول و راحت طلبی، وجدان را می شوید و می برد، دیگر وطن که اصلا مهم نیست. انسانیت هم فراموش می شود. - ارتباط تو با پاکزاد؟ - من... یعنی ما همه ... من آقا به خدا - قسم نخور! - باشه باشه... بیژن، یعنی بیژنی که من دوستش داشتم رابط سیستم بین گروه ما و پاکزاد بود. برنامه های آینده ای را که باید روی زن ها در ایران انجام می دادیم را دریافت می کرد. اما من فقط تا آخرین مهمانی رابط آسیایی، آمریکایی رییس جمهور آمریکا باهاش بودم و بعد سیستم گفت باید رابطه ام با بیژن را کات کنم. باید دوباره با عکاس دیگری زوج کاری می شدم! باید برای پشتیبانی دستورات به تهران برمیگشتیم. دستانش را بالا آورد. به شدت می لرزید - از همان وقت ها این طور شدم. قرص هام بیشتر شد و یکی دو دوز بالاتر.. فتانه دعوام می کرد. فحشم می داد که چرا این دلبستگی مزخرف رو دارم.
کانال ܟܿࡐ‌ܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷 قسمت52 و دوباره قهقهه زده بود. اما به حرص، بینی چین داده بود و زیرلب گف
چشم بست به روی همه چیز. سیستم طاقت نمی آورد این حال و هواها را! باید طبق سیستم پیش می رفتند! آمدند ایران . بیژن هم رفت آمریکا. - از ترکیه که برگشتید چی شد؟ - از ترکیه که برگشتم فتانه من را برد خونه خودش. اگر می دید ساکتم عصبی می شد. فتانه موقع عصبانیتش وحشی میشد. خودش میگفت: « منو سگ نکن برات بد میشه.» - چه دستوری گرفته بودید؟ آب دهانش را قورت داد و گفت: - دستور بود در پوشش مؤسسه های مدلینگ که باید توی چند تا شهر راه می انداختیم، به شهرستانها بیشتر سر بزنیم و نیروهای خیابونی پیدا کنیم. - نیروهاتون چه ویژگی داشتن؟ - خیلیا هستن که دنبال شهرتن، یا بیکارن و برای خودشون پول می خوان، اصلا توی کانالا و پیجا پره از زنها و دخترایی که به هیچی اعتقاد ندارن... یا وقتی می دیدن ما توی فضای مجازی کار میکنیم خودشون دنبالمون میومدن... ما هم زنایی که حاضر بودن هر دستوری رو اجرا کنن و چیزی براشون مهم نبود رو اول با پول و وعده و وعید راه مینداختیم. بعد خب يواش يواش وارد گروه میشدن و... بچه های خیابونی هم بودن... آرایشگاه ها و مزونا و آتلیه هایی که پول رو میدیدن هرکاری میکردن... سینا حرف زن را قطع کرد: - بودجه این کارا از کجا تأمین می شد؟ - می اومد. فتانه می رسوند؟ - از کجا؟ چطوری؟ - به قسمش رو سفارت خونه ها تأمین می کردند. به قسمش رو خب، با ارتباطی که با بعضی از بچه های کله گنده ها گرفته بودیم تأمین می کردیم!  - با کیا؟ چطور؟ اسماشون رو و شغلشون رو بنویس. زن خم شد روی میز و با وسواس نوشت. برگه را روی میز هل داد سمت سینا - اسماشونو نوشتم. اینا پدراشون توی دستگاه های دولتی بودن و غالبا اروبا و آمریکا درس خونده بودن و همون جا هم توجیه شده بودن. پول و پله هم توی دست و بالشون بود. ما فقط گاهی توی خونه های مجردیشون رفت و آمد داشتیرا بعد خب اینا خیلی دست و دل باز بودند! البته در جریان کار ما هم بودن، شاید هم از سفارت خونه دستور مستقیم داشتن که ما رو پوشش مالی بدن! - با این پولا چه کار می کردید؟ امروز صورت مرد و حالش سخت تر از بقیه روزها بود. زن نالید: - آقا شما خودتون خبر دارید که این سفارت خونه ها دارند چه جوری آتش به ماها می زنن. اصلا ما هم قربانی نقشه های اونا هستیم والا کی دلش میخواد دخترای کشورش رو به لجن بکشونه! یا همین پسرای مسئولین مملکتی. اونا رو چرا نمی گیرید که به گند میکشن همه چیز رو سینا غريد: - سوال من رو جواب بدید؟ - خب این پولا رو هم خرج خودمون میکردیم، هم هزينه همراه کردن آرایشگاه ها و آتلیه و مزون. اینا خیلی چشم طمع داشتن. تا پول هنگفت نمی گرفتن قبول نمی کردن کاری که ما میگیم رو انجام بدن. آدمای حریصی بودن. مخصوصا بعضیاشون که مشهور بودن و دست کارشون خوب بود پول ه باباشون رو هم میگرفتن! لبخند تلخی نشست گوشه لب مرد و سری به تأسف تکان داد. زن این دید و لب گزید: - پول زیاد بود و سفارت خونه ها مدام تأمین می کردن و آقا نمیذاشتن حسابا خالی بمونه! همین که جوونا یعنی بیشتر زنها یعنی بیشتر زنها دو ماه درگیر 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸