eitaa logo
کانال ܟܿࡐ‌ܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
2هزار دنبال‌کننده
16.4هزار عکس
4.7هزار ویدیو
86 فایل
🌺خوشبختی یافتنی نیست ساختنی است. 🌺 خوشبختی وابسته به جهان درون توست. ✅برداشت با صلوات حلال ♥️ما را بدیگران معرفی کنید @khoshbghkt @GAFKTH
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ 🍃 (قسمت 6 ) پیچک بغض مجال نداد و در گلوی میهمان پیچید. لحظه ای سکوت بینشان فاصله شد و نگاه همه به جز سحر به کف اتاق بود که میهمان «یا علی» گفت و برخاست: «ببخشید جسارت مرا، ولی خیلی خیلی حضورم طولانی شد؛ امیدوارم باز هم شما را زیارت کنم». پدر که شتاب میهمان و برخاستنش؛ رشته افکارش را بریده بود؛ رضایت داد و برگه ها را داخل پوشه ای گذاشت و داد به میهمان. میهمان در آستانه در رو برگرداند تا خداحافظی کند که پدر فرصت را غنیمت دانست و گفت: «در ضمن من از تولد حضرت ابراهیم و حضرت موسی که تقریبا شبیه تولد حضرت مهدی است از کتاب های زیادی فیش برداری کرده ام تا در فرصتی یک مجموعه داستان بر اساس این تولد های شگفت انگیز بنویسم…». میهمان گفت: «ان شاء الله! خدا توفیقتان بدهد!» و دور شد. 🔵روایت دوم: میلاد حضرت ابراهیم خلیل الله تاریکی است و ظلمات که نوری جان می گیرد و روشن و روشن تر تا اینکه به یکباره نور شدت می گیرد و خورشید و ماه را در می نوردد و آن دو را خاموش می کند و خود می ماند که نوریست بس خیره کننده و او فریاد می زند و می گریزد؛ از چیزی مثل نیشتر و درد می گریزد، اما همان نور که حالا ستاره است؛ به دنبالش اما او با فریاد و ترسی بی مهار همچنان در گریز است که ناگهان هراسان و ترس خورده بر می خیزد، یکه و تنها خود را می یابد؛ تمام بدنش را عرق خیس کرده است و دهانش گس و تلخ…. به این سو و آن سو نگاه می کند؛ اما آنچه در خواب دیده بود، در ذهنش رسوب دارد و او همچنان هراسان به آن می اندیشد. بوی سوختگی پی و چربی چراغ های تالار، مشامش را پر می کند و می آزاردش. در نگاهش مشعل و چراغ ها کم سو و کم جان می سوزند و نسیمی ملایم، شعله هاشان را به بازی گرفته و بر سر تا سر تالار، شبحی از نور کم رمق، سایه افکنده است. او اما با دستاری ابریشمین، عرق ها را از چهره می گیرد و نفس های عمیق می کشد و با چشمان بهت زده و ترس خورده اش می کاود: هیچ نمی یابد جز تالار عریض و طویلی که انتهای آن در تاریکی گم است. همان طور به حال دراز کش به آنچه دیده؛ می اندیشد، آنچه باز به خواب دیده و راحتش را آشفته و حال با رسوباتش در بیداری به رنج و درد پنهانی گرفتار است. می خواهد برخیزد که لباس ها و رو اندازش، به دورش پیچیده و گلاویز با اویند و مانع می شوند. با فریاد و تقلا خود را خلاص می کند. صدای فریادش که در تالار خاموش طنین شده؛ باعث نزدیک شدن چند نور مشعل به او می شوند. نگاه در نگاه مشعل داران می دوزد و بر سرشان فریاد می زند: «به آزر بگویید بیاید!» دور می شوند مشعل داران و نور نیز با آنها می رود و او پاپوش ها را که کنار تختش است به پا می کند و در طول تالار قدم می زند؛ صدای گام هایش از صدای نفس هایش که به شماره افتاده است؛ آرامتر و کم صداتر است. می ایستد تا شاید از شدت آن بکاهد، اما بی فایده است. متوجه دستانش می شود که به رعشه افتاده؛ اضطرابش بیشتر می شود و او بی تاب باز فریاد می زند؛ فریاد بی مهارش در تالار طنین می شود. چشم می دواند: این بار آزر را مقابل خود می بیند با دو مشعل دار که در اطرافش ایستاده اند؛ آن دو را مرخص می کند و رو به آزر با صدا و بلند فریاد می زند: «مگر من نمرود پسر کنعان بن کوش خدای مردم نیستم؟» - آری! نمرود به آزر نزدیک می شود و خیره در چشمان او باز فریاد می زند: «مگر من به این مردم، یعنی بندگانم خیر نمی رسانم؛ دردها و مشکلاتشان را برطرف نمی کنم…. فقر ایشان را بی نیاز نمی کنم؟ مگر من نیرومند و ثروتمند نیستم و بر آنان حکومت ندارم؟» - آری، چنین است! می رود به سمت تختش و روی آن می نشیند و سرش را میان دست هایش می گیرد و آرام و کم صدا زمزمه می کند: «پس چرا با این همه شوکت و عظمت، خواب و قرارم را از کف داده ام و هر گاه که چشم بر هم می گذارم همان نور را می بینم که شدت و قدرت یافته تر از قبل می خواهد همه هستی مرا ببلعد و محوم کند؛ همه هستی ام را!» 🍃ادامه دارد ان شاء اللَّه🍃
✍️ 🍃 (قسمت 7 ) و سر بلند می کند و باز رو به آزر بانگ می زند: «چرا؟ چرا؟ چرا؟ …. مگر من دستور به اجرای اوامر منجمان ندادم؟ …. مگر هر طفل پسر به دنیا آمده را نکشتیم؟ مگر زنان را از مردان جدا نکردیم؟ تا آن طفلی که ویرانی دولتم به دست اوست تولد نیاید…. پس چگونه است که آن طفل تولد یافته و از مکانش بی اطلاعیم و من آرام و قرار ندارم آزر؟!» و خاموش می ماند. آزر که مجال یافته؛ پیش می آید و نرم و ملایم می گوید: «آری چنین است …» اما همانجا می ماند به نظاره نمرود که سر به زیر افکنده و چشم بسته در درد و آتشی پنهان و ناپیدا شعله ور است. آزر در اندیشه می شود و در سکوت به یاد می آورد و با خود واگویه می کند: «آری! درست است…. منجمان خواب شما را ناگوار و بد فرجام تعبیر کردند، اما به خیال خود، با دور اندیشی و علاج واقعه قبل از وقوع ما خواستیم از وقوع آن واقعه شوم پیشگیری نماییم به طوری که تمام زنان را از مردان جدا کردیم تا از تولد آن طفل در سرزمین بابل پیش گیری کنیم، اما بی ثمر و بی حاصل بود، چون آن طفل تولد یافت؛ این را منجمان گفتند، اما من با چشمان خود دیدم…. آخر آن طفل پسر برادر خودم بود نمرود! فرزند برادرم و همسرش که در غار زایمان کرد از ترس ماموران…». نمرود متوجه آزر می شود که سخت در اندیشه است؛ معترض به او بانگ می زند: «باز هم که تو با خود حرف می زنی آزر! من تو را خواستم تا بیایی و بر این دردم درمان باشی، اما آمده ای و همچون دیوانگان با خود زمزمه داری؟!…. بگو منجمان و حکیمان به دربارم بیایند؛ با نقل و قول آنان است که اندکی آرام می شوم، برو که چهره عبوس و گرفته تو مرا خوش نمی آید…. برو!» دور می شود آزر و در همان حال در گذر از تالار به یاد می آورد که اول بار با شنیدن سخن همسر برادرش؛ ناباورانه به خدا بودن نمرود شک کرد، اما بروز نداد و هیچ نگفت و با همسر برادرش به آن غار رفت و دید که به دور از چشم نمرود و مامورانش، طفلی از همسر برادرش تولد یافته…. همان زمان خواست برود و به نمرود بگوید، اما برادرش مانع شد؛ ولی او مصمم بود که بگوید و رفته بود؛ چندین و چند بار رفته بود، اما نگفته بود؛ نیرویی پنهان مانع می شد و آزر توجیه می کرد که اگر این طفل همان طفل باشد؛ خودم مانع خواهم شد که علیه نمرود دست به کاری بزند… . بیرون قصر، نوری داشت کم کم جان می گرفت که آزر تصمیم گرفت به خانه نرود و رفت به سمت غار تا برای چندمین بار طفل برادرش را ببیند و اطمینان یابد که او پسر است! به نزدیک غار که رسید، از اسب پایین آمد و نگاهی به اطراف افکند و دور تا دور از نظر گذراند، اما هیچ ندید و نیافت. اسب را به درختی بست و با مشعلی که با خود آورده بود روانه شد. از میان سنگلاخ ها راه جست و رفت تا به ورودی غار رسید. باز هم به پشت سرش نگاه کرد و از همانجا تمام آنچه در تیررس نگاهش بود را کاوید، اما هیچ نبود و با اطمینان وارد غار شد. مشعل را به محض ورودش به سیاهی غار، روشن کرد و رفت و رفت تا به صدایی رسید که هر لحظه به آن نزدیک و نزدیک تر می شد. صدا از آن کسی نبود جز نوجوانی که به یک باره مقابل آزر ایستاد. آزر خیره به آنچه دیده بود؛ لختی درنگ کرد آنگاه ترس خورده و حیرت زده راه آمده را پیش گرفت و شتابزده از غار خارج شد در حالی که زمزمه می کرد: «معجزه…. معجزه…. شده! طفل دیروز امروز نوجوانی شده است». و با مشعل به بیرون غار دوید و از نظر نوجوان محو شد. 🔵روایت سوم: میلاد حضرت موسی کلیم الله فرعون در بالکن قصرش رو به نیل واگویه دارد: «اگر تو نبودی موسی نبود، اگر موسی نبود، ذلت و خواری من نبود و همچنان تاب نگاه کردن داشتم؛ به کسی که در زندگیم ظاهر شد و در این قصر، در کنار من و همسرم رشد کرد و حالا اژدها دارد که از آن سخت در هراسم، ای نیل! سخت در هراس….» چشم بر هم می گذارد و در تاریکی محو پشت پلک هایش در عمق تاریکی ها قصرش را می بیند که در آتش می سوزد و آتش همچنان پیش می آید؛ به سوی او و می خواهد او را فرا گیرد که چشم می گشاید؛ هیچ نیست جز صدای آرام گذر نیل که از مقابل قصرش می گذرد و دور می شود، . . . 🍃ادامه دارد ان شاء اللَّه🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 گاهی کودکم درباره دیگران حرفهای بدی می زند، مثلا می گوید تو بدجنسی یا دوستم احمقه و... چکار باید بکنم که اصلاح بشه؟ ⭕️ پاسخ مشاور: استاد مصطفوی 🔸 گاهی اوقات بچه‌ها به جهت ناراحتی یا عصبانیت از کسی، احساسات خودشون رو با زبانی توهین آمیز بیان می‌کنند که نباید به آنها گوش داد! بلافاصله باید به اونها نحوه بیان عصبانیت و ناراحتی خودشون رو توضیح داد. 🗣 مثلا بچه به مامانش میگه؛ مامان تو خیلی بدجنسی، دیگه دوستت ندارم! 👈 مادر می تواند در جواب بگوید: معلومه خیلی از من عصبانی هستی، ولی باید طور دیگه‌ای این حرف رو به من بگی، موقعی که آروم شدی، میتونی با من صحبت کنی. 🗣 یا مثلا بچه می گوید: دوستم خیلی احمقه، اصلاً ازش خوشم نمیاد. 👈 مادر می تواند در جواب بگوید: خب انگار از دست دوستت خیلی ناراحتی، ولی حق نداری درباره اش اینطور حرف بزنی. بهتره کمی فکر کنی بعد بیای در موردش صحبت کنیم. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
💧باز باران با ترانه دارد از مادر نشانه💧 💧بوی باران بوی اشک مادرانه💧 💧 پر ز ناله کودکی با مادری پهلو شکسته💧 💧سمت خانه کوچه ها و تازیانه💧 💧گریه های کودکانه حمله ی نامرد پَستی وحشیانه 💧تازیانه تازیانه پس چرا مادر، چرا گم کرده راه آشیانه.💧 💧باز باران دانه دانه ،حیـدرانه💧 💧بی صدا و مخفیانه لرزه افتاده به شانه... 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همسرداری در سیره حضرت زهرا(س) اظهار محبت و احترام به همسر 💖 زهرا به گونه‌های مختلف به بیان محبت و احترام نسبت به همسرش می‌پرداخت. از جمله در محضر پدرش، حضرت علی(ع) را بهترین یاور و همسر می‌خواند.(بحارالانوار،ج۴۳،ص۱۱۷) آراستگی برای همسر 💖زهرا برای همسرش، از نوع خاصی عطر و مشک استفاده می‌کردند.(امالی طوسی، ص۴۱) پرهیز از ناراحت کردن همسر 💖 مولا علی می‌فرماید:«فاطمه هیچگاه مرا ناراحت نکرده و از درخواستم سرپیچی ننمود» و «من هم هیچگاه او را خشمگین نکرده و به کاری وادارش نکردم.»(مناقب خوارزمی، ص۳۵۳) تحمل مشکلات اقتصادی 💖مشکل اقتصادی از ویژگی‌های صدر اسلام و به ویژه خانواده فاطمه بود.(طبقات ابن سعد،ج۸،ص۲۵)حتی برخی زنان قریش به خاطر ازدواج با مردی فقیر، به ایشان طعنه می‌زدند.(ارشاد مفید،ج۱،ص۳۶) اما هیچگاه گلایه‌ای نداشتند و با نخ‌ریسی برای دیگران به اقتصاد خانواده کمک هم می‌کردند.(امالی صدوق،ص۳۲۹) السلام علیک ایتهاالصدیقه الشهیده 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
حال و هوای خانه ی علی را این روزها هر که مادر زِ بَرَش نیست، فقط می داند السلام علیک ایتهاالصدیقه الشهیده 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
4_6019348956847276615.mp3
13.02M
▪️روضہ مـهـدے رسـولے▪️ 🖤ویـژه ایـام فـاطمیہ🖤 😔یتـیـمـا امـشـب منـو ببخشـن السلام علیک ایتهاالصدیقه الشهیده 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏خدایا! ما رو درس عبرت دیگران قرار مَده! همه بگین الهی آمین🤲 شبتان بخیر 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💗🍁آخرین یکشنبه پاییز 🌼✨و آذرماهتون عالی و بینظیر 💫💗ان شاءالله امروز 💗✨برای تک تک دوستانم 🌼✨همون روزی بشه که 💫💗آرزوشو دارند 💗✨پراز خیر و برکت 🌼✨پراز دلخوشی 💫💗پراز موفقیت و 💗✨پراز محبت خدا در زندگی 🌼🍁روزتون زیبا و درپناه خدا 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
‍ 🌹سیاستهای زنانه "سـر سنگیـن بـاش، ولـی قهـر نکـن" 🍃 سعی کنید قهر کردن رو از زندگیتون حذف کنین چون با قهر کردن فاصله‌ها بیشتر میشه....! 👈 وقتی ناراحت میشین یکم سر سنگین‌تر باشین، کمتر بخندین ولی قهر و لجبازی نکنین. 👈 اینجوری اولاً راه آشتی و نازکشی رو برای شوهرتون باز میذارین و دوماً مشکل سریعتر حل میشه. 👈 البته به شرطی که برای سر سنگینی و اخم‌تون ارزش قائل باشن و این سر سنگینی تو چهره‌تون مشخص بشه. ✅ معمولا خانم‌هایی که همیشه شاد هستن این سرسنگینی زودتر تو چهره‌شون مشخص می‌شه. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
🌹آقایان بدانند وقتی همسرتون با شما قهر می‌کنه و میگه میرم...! یعنی: دستاش رو محکم بگیر و بلند بهش بگو: بمون، من دوست دارم. نه اینکه شونه‌هاتو بالا بندازی و بگی: هر جور راحتی...! 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
🌻سیاستهای مردانه ♥️تمام انرژی روزانه خود را صرف کار و فعالیت نکنید؛ شما باید برای لذت بردن خودتان و همسرتان نیز وقت بگذارید. اصلا زندگی زناشویی یعنی همین...! 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 عامل اصلی طلاق👆 🔻روایت حجت الاسلام عباسی ولدی از علت طلاق زودرس در برخی ازدواج‌ها 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
01 استاد ملکی سده - ازدواج پر خطر.mp3
4.86M
📩 سوال کاربر: 📌دختری 17 ساله هستم که با آقایی آشنا شدم برای ازدواج، ایشون 9 سال از من بزرگتره و دو بچه 4 ساله 6 ساله داره و به خاطر بداخلاقی خانمش جدا شده. البته مطمینم خانوادم مخالفت میکنند و در جریان هم نیستن. لطفا راهنماییم کنید 🔊 پاسخ مشاور(استاد ملکی) را در صوت بالا بشنوید👆 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
✍️ 🍃 (قسمت 8 ) اما فرعون باز زمزمه دارد: «همین کابوس بود، همین کابوس که آن زمان مرا اسیر کرد و تعبیرش تلخ بود؛ تلخ تلخ، آن قدر تلخ که برای رفع آن دستور دادم تمام کودکان آن سرزمین را بکشند و کشتند و شب ها ناله آنان را می شنیدم که از نیل به گوش می رسید؛ گویا اجساد آن همه کودک را به نیل سپرده بودند…، اما من خدای سرزمین پهناور مصر و خدای بنی اسرائیل، مصلحت دیدم تا از تولد آن فرزند شوم، جلوگیری کنم؛ آخر با آمدنش قرار بود خدایی ام را از دست بدهم و این برایم سخت و غیر قابل تحمل بود. صدایی طنین می شود: «موسی آمده! اجازه می دهی؟» رو بر می گرداند؛ آسیه است که نگاهش به اوست و فرعون با حسرت، نگاه می کند، اما آسیه نگاه از او می گیرد و فرعون همچنان با حسرت نگاه می کند، اما بی حاصل؛ چون او نظرگاهش به بیرون تالار است که عزیزتر از جانش آنجاست، یعنی موسی. فرعون باز نگاه به نیل می دهد و با خود زمزمه می کند: «آه آسیه! تو هم مقصری، اگر خدایی که موسی ازآن سخن می گوید و نا پیداست فقط اژدها به موسی داده بود؛ باز هم می توانستم امید داشته باشم و از زندگیم؛ از خدایی ام و از سروری ام بر مردم این سرزمین لذت ببرم و شاید موسایی نبود…. اما خدای او به موسی فقط اژدها نداده؛ به او تو را داده است که تمام عشق من هستی و آن روز که نیل سبدی با خود آورد؛ این عشق تو بود که حافظ آن از راه رسیده شد؛ همان غریبه که از آب او را گرفتیم و تو اسیرش شدی و من نتوانستم او را از هستی ساقط کنم، با این که منجمان گفته بودند که خطر به من نزدیک شده و در چند قدمی من است، اما افسوس که…». - سرورم! موسی آمده…. این بار صدای آسیه از التماس است در نظر فرعون و او بر می خیزد و رو به آسیه می آید و از نزدیک ترین موضع به چشمان آسیه می نگرد: در چشمان او که آبی آسمانی است؛ دیگر از عشق خود اثری نمی یابد؛ می کاود، اما در خیالش؛ جز عشق موسی؛ عشق یک مادر به فرزند، چیزی نمی یابد. معترض بانگ می زند: «مگر من در حقش پدری نکردم؟ من هم همچون تو او را دوست داشتم و هر زمان که در این قصر صدای خنده های کودکانه اش می پیچید و هر وقت که تو را مشغول بازی با او می دیدم؛ من نیز از خوشحالی تو خوشحال می شدم آسیه، اما افسوس که او حال که بزرگ و تنومند شده؛ با خود اژدهایی آورده تا خدایی مرا نیست و نابود کند؛ به عشق تو سوگند که نخواهم گذاشت و او و تمام بنی اسرائیل را …». ناگهان نگاهش در نقطه ای می ماند؛ جایی که نه خیلی دور؛ در فاصله ای اندک از او و آسیه: موسی است در تیر رس نگاهش که نزدیک و نزدیک تر می آید تا می رسد به او. - سلام بر فرعون! تعظیم نمی کند همچون همیشه و خشم در فرعون شعله ور می شود. - اما من رخصت ندادم بیایی؟ موسی نگاهی از سر مهر به آسیه می کند و آنگاه رو به فرعون: «به همسر مهربان شما و دایه عزیزتر از جانم گفتم که من برای امر مهمی آمده ام و رخصت نیز از خدایی گرفته ام که آفریننده جهانیان است، یکتاست و …». تاب نمی آورد فرعون و بانگ می زند: «بس کن موسی، بس کن! باز آمدی تا از آن خدای ناپیدایت بگویی…». رو از آسیه و موسی می گیرد و به نیل نظر می کند و ادامه می دهد: «تو برای آرامش ما ارزشی قائل نیستی…. گاه و بی گاه می آیی و اژدها نشانمان می دهی یا از خدایت می گویی و خدایی ما را هیچ می پنداری؛ اما فراموش می کنی که من و همسرم تو را از این رود جاری نجات دادیم…». و با دستش به نیل اشاره می کند و همنوا با آهنگ جریانش دستش را به حرکت در می آورد، اما به یکباره دستش را تند به سوی موسی اشاره می کند و خطاب به او بانگ می زند: «و در این قصر در کنار من و همسرم رشد کردی…. فراموشت شده؟» - به عظمت آن خدای یکتا که آفریننده جهانیان است سوگند می خورم که فراموشم نشده و زحمات شما در نظرم جلوه گر است، اما بدانید که لطف همان خدای بی همتاست که من در رود نیل به سلامت و به سوی شما آمدم و در میان شما رشد یافتم و حال نگران شمایم و برای آخرین بار آمده ام تا از شما بخواهم از شکنجه و آزار این قوم دست بردارید و ایمان بیاورید به خداوند بخشنده و مهربانی که شریک ندارد…. تند و سریع فرعون در خشمی شعله ور رو به موسی پیش می رود و نگاه در نگاهش گره می زند و معترض می گوید: «دیگر تاب گستاخی های تو را ندارم…. از مقابل دیدگانم دور شو! برو! از سرای من برو!» با دستش اشاره می کند به سمت در خروجی تالار و فریاد می زند: «از اینجا برو! نمی خواهم تو را ببینم…. برو!» موسی نگاهی از سر مهر برای آخرین بار به آسیه می افکند و آنگاه دور می شود. 🍃ادامه دارد ان شاء اللَّه🍃
💢 جادوگر خانواده باش! 💠 از بهترین کلمات و عبارات زیبا برای صدا کردن دیگران استفاده کنید. 🔶 هر رفتاری به مرور، جزو شخصیت انسان می‌شود؛ کلماتی که برای صدا کردن دیگران به کار می‌برید، بر روح و روان فرد مقابل تاثیر می‌گذارد. 🔹 کلمات جادو می‌کنند؛ اعضای خانواده‌تان را با عناوین خوب و سرشار از احساس صدا بزنید و از جادوی کلمات غافل نشوید. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
✅ چگونه با تندخویی و پرخاشگری همسرم کنار بیایم؟ 💠 بسیاری از خانم ها گلایه می کنند که همسرشان خیلی زود از کوره در رفته و ممکن است ناسزا بگوید. در پاسخ به این مسأله بهتر است ابتدا به تفاوت بین خشم و پرخاشگری بپردازیم: 🔻خشم در واقع یک احساس ذاتی است و هرکسی ممکن است آن را تجربه کند، در صورتی که پرخاشگری نوعی رفتار اکتسابی است که می تواند از محیط پیرامونی آموخته شود. 🔻پرخاشگری به دو صورت کلامی و فیزیکی دیده می شود. فرد پرخاشگر معمولاً به خاطر ناکامی هایش به دنبال سلطه بر دیگران است. ❗بنابراین واکنش اطرافیان تأثیر مستقیمی در استمرار یا خاموشی رفتارهای او خواهد داشت. اگر چه پرخاشگری در مردان بیشتر جنبه فیزیکی و در زنان جنبه کلامی دارد. ولی شیوع آن در بین مردان بیشتر است. 👈 در هر صورت استفاده از راهکارهای زیر در مهار رفتارهای پرخاشگرانه همسر بی تأثیر نخواهد بود: 1⃣⬅ به رفتارهای پرخاشگرانه همسرتان پاداش ندهید؛ ممکن است همسر شما با بلند کردن صدایش به دنبال مرعوب کردن شما باشد. بنابراین بهتر است به جای برخوردهای منفعلانه، هوشمندانه رفتار کنید. استفاده از جملاتی نظیر« حق با شماست» قدری باعث آرامش او می شود. سپس می بایست در یک فرصت مناسب با لحنی نرم و مؤدبانه نظر خود را در قالب یک پیشنهاد مطرح کنید. 2⃣⬅ صحبت های همسرتان را قطع نکنید. سعی کنید شنونده خوبی باشید و اجازه دهید هیجاناتش را با صحبت کردن تخلیه کند. این کار باعث می شود خیلی زود آرام بگیرد. 3⃣⬅ هرگز او را با دیگران مقایسه نکنید و همواره با او محترمانه رفتار کنید. 4⃣⬅ به جای قهر کردن و واکنش های هیجانی بهتر است احساسات خود را به صورت شفاف و به دور از طعنه و‌کنایه و یا شکایت، در قالب چند جمله کوتاه بیان کنید. 5⃣⬅ از غر زدن بپرهیزید؛ ابراز نارضایتی با طعنه و کنایه های نیش دار فقط آتش خشم او را شعله ورتر می کند. 6⃣⬅ مقابله به مثل نکنید؛ مطمئن باشید با بلند کردن صدایتان اوضاع از این هم که هست وخیم تر می شود. 7⃣⬅رفتارهای مثبت او را شناسایی و تقویت کنید؛ هر فردی، هرچند هم که تندخو باشد، بالاخره در ساعاتی از روز آرام است و رفتارهای مثبتی از او سر می زند. بنابر این با تمرکز بر ویژگی های مثبت او و تحسین آن ها موجبات تقویت این رفتارها را فراهم آورید. 8⃣⬅اگر همسرتان با افراد پرخاشگر مراوده دارد، او را تشویق کنید که ارتباطش را کمتر کند. 9⃣⬅در یک فضای صمیمی و مناسب، صادقانه از همسرتان بخواهید خواسته هایش را با شما درمیان بگذارد و تا جایی که امکان دارد تلاش کنید خواسته هایش مرتفع شود و یا آنگونه باشید که او می پسندد. یکی از مهم ترین علل خشم و پرخاشگری فرد ناکامی او در رسیدن خواسته هایش است. 🔟⬅به همسرتان بگویید که رفتارهای او تأثیر منفی زیادی بر سلامت روح و جسم شما و خودش دارد. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
‍ ❣به خلوت کردن همسرتون احترام بزارید 🌷 زن ها باید به این موضوع توجه کنند و بدانند در مواقعی که مرد حرفی درباره مطلبی نمی زند به این معنی است که هنوز پاسخ آن را پیدا نکرده ولی درباره اش مشغول فکر است و منظورش اصلا بی اهمیتی و کمی علاقه به زن نیست 🌷 ولی آقایان باید بدانندکه همین سکوت و حرف نزدنشان به تنهایی برای زن ایجاد نا امنی کرده و زن در تخیلات خود عواقب بدی را پیش بینی می کند 🌷 زنان باید بدانند که هر وقت مردی کم حرف و به لاک خود فرو می رود زیر فشار روحی است و مساله ای دارد بادر خود فرو رفتن دنبال راه حل است هرگز در این حالت به درون لاک ذهنی مرد سرک نکشد و سکوت او را بر هم نزند. 🌷 زن نباید با آن روشی که خودش آرام می شود در صدد آرامش مرد برآید مرد هم همینطور این اشتباه بزرگی است 🌷 مرد سکوت می خواهد پس سکوت را به او هدیه دهید 🌷 زن دلجویی،توجه و صحبت کردن می خواهد .پس کنارش باشید و توجه را به او هدیه دهید 🌷زن و مرد باید بدانند با روش های متفاوتی از یکدیگر دلجویی کرده و از هم حمایت و پشتیبانی کنند. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا