eitaa logo
کانال ܟܿࡐ‌ܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
2هزار دنبال‌کننده
16.4هزار عکس
4.7هزار ویدیو
86 فایل
🌺خوشبختی یافتنی نیست ساختنی است. 🌺 خوشبختی وابسته به جهان درون توست. ✅برداشت با صلوات حلال ♥️ما را بدیگران معرفی کنید @khoshbghkt @GAFKTH
مشاهده در ایتا
دانلود
قربانی نشوید.mp3
3.22M
💥 قربانی نشوید❗️ 💠 تفکر «سوختن و ساختن» این‌که می‌شنویم بعضی از خانمهایی که متحمل خشونت و پرخاشگری همسرانشون هستند، می‌گویند: "چاره‌ای جز تحمل نداریم!" یا "ما مجبوریم بخاطر بچه هامون این خشونت رو تحمل کنیم" در واقع خودشون رو قربانی دیگران می کنند، این تفکر کاملا غلطی است! 👈 اما راه حل اینگونه خانم ها چیه و باید چکار کنید ؟ 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
می‌شود از امروز قانون تازه‌ای در زندگی بنا بگذاریم؟ همواره بکوشیم قدری بیش‌تر از نیاز، مهربان‌ باشیم. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥 نگرانی تان را تبديل به خشم نكنيد❗️ 💠 مثلا همسرتان دير به خانه برگشته و به تلفنهای شما پاسخ نداده يا دير آمدن خود را اطلاع نداده است. شما نگران هستيد، اما با ديدن او نگرانی شما تبديل به خشم و عصبانيت می شود. 👈 اشتباه: به محض ديدن او بدون هيچ كلمه ايی پرخاشگری می كنيد: سلام كردنت بخوره تو سر من، يه زنگ نميتونستی بزنی؟ ✔️ درست: جمله خود را با كلمه "وقتی كه" شروع كنيد. سپس احساس خود را بيان كنيد و در آخر دليل خود را بگوييد. 👈 "وقتي تو دير ميايی و جواب تلفنتو نميدی احساس نگرانی می كنم؛ چون فكر می كنم برات اتفاق بدی افتاده كه جواب نميدی..." 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
✍️ 🍃 (قسمت 9 ) اما خشم و تنفری که در فرعون جان گرفته؛ همچنان باقی است و در همان حال به آسیه نظر می کند و می خواهد شماتت کند که ناگهان چشمان بارانی او، فرعون را باز می دارد و خاموش می ماند به نظاره دور شدن موسی. روایت چهارم: میلاد حضرت مهدی بقیه الله شب نزدیک است و نسیم کم جانی از سوی نخل ها رو به حکیمه می وزد و چهره اش را می نوازد. حکیمه در مدخل ورودی سامراست که از دور هیاهویی به گوشش می رسد؛ به سوی هیاهو کشیده می شود؛ سربازان خلیفه بر در خانه ای گرد آمده اند. نزدیک و نزدیک تر می رود تا صدایشان را به خوبی می شنود: به ما خبر رسیده که کودکی در این خانه است…. به تازگی تولد یافته…. پسر است؟ صدا نیست، بانگ است؛ بانگی غضب آلود و ترسناک، از آن مردی که دستاری سرخ بر سر دارد و بر آستانه در، صاحب خانه را خطاب کرده است و خشمگین نگاهش می کند. صاحب خانه اما با دست و پایی لرزان و صدایی مرتعش پاسخ می دهد: «آ… آری….ی خدا به ما …. ا…. کودکی …. ی …» سخن صاحب خانه تمام نشده است که شیون نوزادی از خانه به خارج از خانه سرازیر می شود. همان مرد که دستاری سرخ و حکومتی بر سر دارد، بی درنگ مشتی بر سینه صاحب خانه می زند و او را کناری می افکند؛ آنگاه خود و همراهانش به خانه مرد می ریزند. شیون نوزاد اندکی بعد خاموش می شود و ناگهان شیون جان سوز زنی از خانه اوج می گیرد و به حکیمه می رسد. حکیمه به هیجان در می آید و کنجاو تر از قبل، باز هم نزدیک تر می رود. حکیمه با خود زمزمه می کند: «جامه هاشان نشان می داد که سربازان حکومت عباسی اند…» زمزمه اش پایان نیافته که سربازان از خانه بیرون می آیند. قاب نگاه حکیمه را ناگهان سر نیزه های خونین سربازان پر می کند. دیگر تاب نمی آورد و گام هایش از پس یکدیگر او را از آن فاجعه دور می کنند. خانه ابو محمد دور نیست؛ می رسد و چند کوبه بر در می کوبد، هنوز سرخی خون سر نیزه ها در عمق نگاه او جان دارند و آزارش می دهند که در گشوده می شود؛ نرگس خاتون برایش در گشوده است با لبخندی که همچون همیشه بر چهره دارد، به حکیمه سلام می دهد: «سلام عمه جان…» چهره حکیمه راز داری نمی کند؛ و نرگس خاتون نیز سراسیمه می پرسد: «خیر باشد عمه جان، چه شده؟» نگرانی بر چهره نرگس خاتون نیز نمایان می شود، نگاه در نگاه یکدیگر، خاموش و منتظر تا این که ابو محمد نیز می رسد و سکوت بین آنها را پایان می دهد: «بانو! کیست؟» وقتی به هر دوی آنها می رسد؛ پاسخ پرسشش را می یابد. سلام عمه جان! خوش آمدید، چرا اینجا مانده اید؟ بفرمایید … بفرمایید داخل…». سیمای برادر زاده که مهربان و آشناست؛ از التهاب حکیمه می کاهد و او مجال یافته در فاصله بین در خانه تا اتاق آنچه دیده را بازگو می کند و از پس اندکی سکوت، می گوید: «بی قرار بودم، گفتم به شما سر بزنم … شب پیش، خوابی دیدم» و از خوابش می گوید؛ خوابی که شب قبل دیده بود و او را همین خواب، بی خواب و خوراک کرده بود و همان حس غریبی که از همان شب قبل در او جان گرفته و لحظه ای رهایش نکرده است و حال در کنار امام زمانش آرامش به سراغش می آید. داخل می شوند؛ نخست حکیمه که با اصرار برادر زاده، مقدم بر آن دو وارد می شود. می نشینند و حکیمه به چهره برادر زاده می نگرد؛ به نظرش؛ با همیشه متفاوت است، خانه نیز در نظرش نورانی تر است. تاب ندارد برای پرسش، اما هیچ نمی گوید تا ابو محمد به سخن در می آید: «امشب میهمان خانه ای هستی که در آن، آن موعود خواهد آمد…. تولد فرزندم!» بی قراری و بی تابی حکیمه از حد می گذرد؛ نگاهی به نرگس خاتون و نگاهی به برادر زاده، نگاه کاوشگرانه ای نیز به اطراف، اما کسی جز آن سه ، نیست. ابو محمد! هر فرزندی مادر می خواهد… نرگس خاتون که باردار نیست؟! و به عروس برادرش می نگرد و او نیز با سر اشاره می کند و سخن حکیمه را تایید. - شتاب نکنید! امشب همان شب موعود است. و سپس از عمه و همسرش اجازه می گیرد و به اتاقی دیگر می رود. هر دو؛ حکیمه و نرگس خاتون با یکدیگر در حیرت و شگفت زده، سخن می گویند: من به سخنان برادر زاده ام؛ امام زمانم، ذره ای تردید ندارم، اما نرگس خاتون! چگونه ممکن است؟! - من نیز به سخنان مولایم ایمان دارم، اما نمی دانم … درکش برایم سخت است! نان و خرما می خورند و حکیمه برای ابو محمد نیز می برد که در حال سجده و عبادت است، منتظر می ماند تا از سجده سر بر دارد و اجازه بگیرد برای رفتن. ابو محمد سر از سجده بر می دارد و بدون آن که عمه سخنی گفته باشد رو به او: «شما امشب اینجا میهمانید عمه جان، بمانید و به یاری شما نیاز خواهیم داشت». هیچ نمی گوید و می ماند و مشغول عبادت در کنار امام زمانش. 🍃ادامه دارد ان شاء اللَّه🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸امشب 💫از خدایی که از همیشه 🌸نزدیکتر است برایتان 🌸عاشقانه‌ترین 💫لحظات را میطلبم 🌸زیباترین لبخندها 💫را روی لبهایتان و 🌸آرام ترین لحظات را 💫برای هر روز و هر شبتان شبتون در آغوش امن خدا💫✨ 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁💫آخرین سه شنبه پاییز 💕💫و آذرماهتون عالی و بینظیر 🍎💫و پراز سلامتی و دلخوشی 🍁💫امـروزتون شاد 💕💫لحظه هاتون قشنگ 🍎💫زندگیتون پر برکت 🍁💫عاقبتتون ختم بخیر 💕💫دستاتون سرشار از نعمت 🍎💫و روزگارتون پراز موفقیت باشه 🍎 یلداتون شاد و مبارک🍎
"یلدا" و جامش ؛ جام عشق است یلدا پیامش؛ نام عشق است.... عجب طولانی است؛ در محضر یار زمین و آسمان ؛ در دام عشق است... 🎊یلداتون مبارک🎊 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
❤هرچه نیاز دارید،از شوهرتان بخواهید ❣مردها دوست دارند موردنیاز همسرشان باشند و از اینکه نیاز های همسرشان را برطرف کنند،احساس غرور_و_قدرت میکنند. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
باید فقط به خدا پیله کرد زیرا فقط با او می توان پروانه شد!!! خدا بدون من هم خداست اما من بدون او هیچ نیستم 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
💖 چَـشم گفتن در مقابل شوهر یک نوع مدیریت شما در دل همسر است. 💖 همسرتون تو هر حالتی باشه احساساتش برانگیخته خواهد شد... 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
ڪاش ناشناخته می ماندند ؛ آدم هایی ڪه فڪر میڪردیم بهترین اند ... آنهایی ڪه رویِ معرفتشان حساب ڪرده بودیم ... ڪاش سر از ڪارشان در نمی آوردیم ، آن رویِ سڪه شان را نمیدیدیم ، نقابشان را ڪنار نمی زدیم ... ڪاش تصوراتمان را ، اعتمادمان را ، آرامشمان را خراب نمی کردیم...! 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش صبحگاهی 🌼 🌼خُـدایا 🙏 🍁در آخرین روز پاییز 🌼دلهایـمان را عاشقـانه 🍁به تـومیسپاریم 🌼پنـاهمان باش... 🍁آرامـش 🌼سـلامتی 🍁عاقبـت بخیری 🌼وعمـر باعـزت را 🍁نصیبـمان ڪن... 🌼آمیـــن 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢 در امور همسرتان، تجسس نکنید 💠 حریم خصوصی همسرتان را با تجسس زیر پا نگذارید؛ این کار، گناه محسوب می‌شود. 🔶 شاید همسرتان با مادر یا دوستش حرف خصوصی زده باشد و دوست نداشته باشد که شما از آن مطلع شوید. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم فال شب یلداتون😍 اول نیت کنین بعد شات بگیر🍁 ای حافظ شیرازی! تو کاشف هر رازی! تو را به شاخ نباتت هر چه صلاح و مصلحت میبینی برایم آشکار کن😊 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
نسبـت به ناراحتی همسرتان بی‌تفاوت نباشید! 💢وقتی بحثتون میشـــه و دلخـــوری پیش میاد؛ نزاریـــد دلخــوری به روز بعد بکشه از دلش دربیارید و بی‌تفاوت نخوابید. این حس بی‌تفاوتی، از تلخ‌ترین‌ احساس‌هاست که روح و روان همـسرتون رو آزار میـده. 💢همون شب ناراحتی رو چال کنــید تا روز بعدتون رو با شادی و رضایت از هــم شروع کنــید وگرنه روزی که با ناراحتی از شب قبل شروع بشه، اون روز هم هدر میـــره. 💢اگر گذشت آدم رو کوچیک می‌کرد خــدا با این همـــه گذشتش انقــدر بزرگ نبود. چه خوشبختند زن و شوهـــر هــایی که حتی تو لحظات ناراحتی و دلخوری کنار هم هستن و جاشون رو از هـم جدا نمی‌کننـد. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
پاداش مدارا با همسر ✍ امیرالمؤمنین علی (ع): 🔸همیشه با همسرت مدارا کن، و با او به نیکی همنشینی کن تا زندگیت باصفا شود. 📚مکارم الاخلاق، ص‏۲۱۸ 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
841.6K
💫✨ پرسش و پاسخ موضوع: 💔 دوست نداشتن فرزند خانمی سی و هفت ساله هستم دوتا پسر دارم یازده ساله وپنج ساله با نهایت تاسف نمی‌دونم چرا به پسر بزرگم محبت آنچنانی ندارم احساس میکنم دوستش ندارم یا نمی‌دونم چطور بگم انگار حس مادری بهش ندارم وقتی بهش نگاه میکنم دلم میسوزه ولی وقتی پیشم میاد دوست ندارم بهش دست بزنم یا اون به من دست بزنه لطفاً کمکم کنید تا مشکلم حل بشه چون داره می‌ره تو دوران نوجوانی میترسم به دلیل کمبود محبت به خلاف کشیده بشه البته پدرش هم تقریبا رفتارش شبیه من هست بیچاره بین ما غریب وتنهاست تو رو خدا کمکمون کنید،البته لازم به ذکره که تا تا چهار سال پیش ما تو خونه پدر شوهرم زندگی میکردیم اونجا خیلی به تمیزی خونه حساس بودن وبه بچه زیاد گیر میدادن ما هم مجبور بودیم به خاطر اونا بیشتر کنترلش کنیم که این کنترل مون تبدیل به سرزنش لحظه به لحظه شده،یعنی لحظه ای نیست که ما بهش ببخشید فهش نداده باشیم،به خدا بچه خیلی خوبیه ها وقتی دوروورمونو نگاه میکنم کم بچه ای مثل پسرمه ولی نمی‌دونم چرا به کارهای معمولی بچه گانه اش هم حساس شدیم. لطفاً اگه میشه زود جواب بدین خیلی به خاطر این مسأله تو عذابم ---❀🌺🍃🌸🍃🌺❀--- پاسخ استاد کاظمیان« مدرس و کارشناس ارشد خانواده» 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
Zehneashofteh2.mp3
1.46M
😔 با ذهن آشفته و رویا پردازم چه کنم؟ 👈 بنده پسری سی و چهار ساله و مجرد هستم، مشکلم این است که قدرت تمرکز روی فکرم را ندارم، این باعث شده که در یادگیری شغل خیلی ضربه بخورم، درعین حال موفق به درس خواندن تا مقطع کارشناسی شده ام ولی خیلی رویا پردازی در ذهنم شکل می گیرد و خیلی وقت ها در حال مطالعه کتاب یا حرف زدن با دوستان هم بخشی از ذهنم (نا خواسته) درگیر رویا هست. آیا کمکی می توانید به بنده بکنید؟ 🔺 پاسخ کارشناس (استاد توفیقی) را در فایل بالا بشنوید👆👆 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
💢 پنج سنت غلط ازدواج از منظر مقام معظم رهبری 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt