❄️✨امروزتون
💗✨پر از عشق و محبت
🌲✨پر از موفقيت وسرافرازی
❄️✨پر از صلح و سازش
💗✨پر از دوستی ومهربانی
🌲✨پراز دلخوشى
❄️✨و پراز خبرهای خوب
💗✨سه شنبه تون بی نظیر
🌲✨دلتون گرم به عشق به خدا
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
🌻امام صادق(ع)
🌸هرجوان مومنی که در جوانی قرآن تلاوت کند،قرآن باگوشت و خونش می آمیزد وخداوندعزوجل اورا بافرشتگان بزرگوار ونیک قرار میدهد وقرآن نگهبان اودر روز قیامت خواهد بود.
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
🙋خانمها به شوهرتان بگویید:
ای کاش همهٔ زنهامثل من خوش شانس بودند
و شوهری مثل تو داشتند...
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
🌹سیاستهای زنانه
"زن، بایـد شـادی آفریـن خانه باشد...!"
👈 سنگ صبور خانه زن است و همیشه بایستی نبض عواطف و جو اخلاقی خانه را معتدل نگاه دارد..
👈 پیامبر اکرم (ص) در حدیثی زنی را شایسته و پرسود دانست که هرگاه مرد به او نگاه کند، شادمان شود.
👈 پس گره از ابرو باز کنید، و با استقبال گرم و صورت خندان، گلهای محبت را در زندگی شکوفا کنید...
👈 حضرت علی (ع) فرمودند: زن گل است؛ پس باید همچون گل شکفته در گلستان خانواده، شادی آفرین باشید.
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗فرشته ای برای نجات💗
قسمت8
از پشت سر یقمو گرفت و منو برگردوند.
--کجا حامد مگه نمیبینی کارت دارم!
--ببین ساسان من الان واقعا نه وقتشو دارم نه حوصلشو،بزار واسه یه وقت دیگه!
--باشه،اما بعد هر اتفاقی واست افتاد
نیای پیش من،بگی ساسان چرا زودتر نگفتیا!
اینو گفت و همینجور که یقمو ول میکرد یه نگاه از سر تمسخربهم انداخت و رفت.
اون روز انقدر ذهنم شلوغ بود که حتی به این فکر نکردم که ساسان چی میخواد بهم بگه که انقدر اصرار داره.
رفتم خونه و از اتاق موبایلمو برداشتم.
در خونه رو بستم و نشستم توی ماشین و به شماره ای که از بیمارستان زنگ زده بود زنگ زدم ازشون خواستم آدرس رو بگن.
آدرسو گرفتم و راه افتادم.
ماشینو جلوی بیمارستان پارک کردم و به ساعت نگا کردم،۱۱ ظهر بود.......
--سلام خانم وقتتون بخیر!
--سلام ممنون ،امرتون؟
--رادمنش هستم،واسه هزینه های اون دختری که اونشب رفتن تو کما!
پرستار که انگار کلا تعطیل بود،
--کما...؟اونشب...؟کدوم ش...!آهان،آهان یادم اومد،شما همسر اون خانمی هستین که تو کما هستن.
--ببینید آقای رادمنش،با وضعیتی که همسر شما دارن،نگه داری از ایشون و شرایطی که باید ایشون رو نگه داری کنیم،نسبت به بیمارای دیگه متفاوته،و این تفاوت هزینه های،بالایی هم داره.
ازتون خواستم بیاین اینجا،تا خودتون تصمیم بگیرید که آیا با این شرایط میتونید کنار بیاید،که ایشون اینجا بمونن.
ولی اگه نمیتونید،ما میتونیم ایشون رو به هر بیمارستانی که شما مد نظرتونه منتقل کنیم ولی فراموش نکنید این کار ریسکش بالاس!
حالا دیگه تصمیم گیری با خودتون.
روی صندلی نشسته بودم و داشتم فکر میکردم،به اینکه چرا اونشب کلمه همسر رو به زبون آوردم!
از یه طرف فکرم درگیر حرفای پرستار شده بود!
پدرم کارخونه دار بود ولی عاشق چشم و آبروی من نبود تا به خاطر یه کلمه حرفی که زدم کلی هزینه کنه.
حسابی کلافه شده بودم،موبایلمو در آوردم و به بابام زنگ زدم.
--سلام حامد جان خوبی بابا؟کجایی ؟
--سلام بابا خوبم ،شما خوبید؟راستش اومدم بیمارستان.
--واسه چی؟طوری شده؟حال مادرت خوبه؟
--آره بابا واسه قضیه اون شب دیگه،همون تصادف و....
--آهان یادم اومد،خب حالا چه کاری از دست من برمیاد.؟
--راستش بابا تلفنی نمیتونم بگم،باید ببینمتون.
--باشه شب که اومدم خونه حرف میزنیم.
--نه راستش الان باید باهاتون صحبت کنم،شبم که مامان هست،میخوام بین خودمون باشه.
--که اینطور،خب پس بیا کارخونه.
با پدرم خداحافظی کردم و روبه پرستار
--ببخشید خانم،میشه یک روز به من مهلت بدین تا فکرامو بکنم؟
--بله ولی بیشتر از یک روز نشه چون موضوع مهمیه.
--بله چشم.
از بیمارستان خارج شدم و به طرف کارخونه پدرم راه افتادم.
توراه همش فکرم درگیر بود،پیش خودم هزار بار صحنه ای که چنین چیزی رو از بابام بخوام رو مرور کردم ،تهش بابا عصبانی میشد و موضوع حل نشده میموند.
وقتی رسیدم کارخونه،ماشینو پارک کردم و رفتم داخل.
با آسانسور به طبقه ای که دفتر پدرم بود رفتم.
--سلام آقای مهدوی،وقتتون بخیر!
--سلام به به آقا حامد چه عجب از این طرفا؟
--راستش یه کار فوری داشتم با پدرم اگه میشه باهاشون هماهنگ کنید.
--باشه حامد جان بشین الان بهشون اطلاع میدم.
--بفرما آقا حامد پدرتون منتظرن.
با یه تشکر از مهدوی وارد اتاق شدم.
--سلام بابا!
--سلام حامد جان خوبی؟
--ممنون راستش.
اینو گفتم و سرمو انداختم پایین
--میدونم ! حالا بشین تا یه چایی بخوریم حرف میزنیم.
به صندلی اشاره کرد،نشستم و باز سرمو انداختم پایین،حس میکردم کار خطایی انجام دادم.
یه نگاه جدی بهم انداخت --خب حامد بگو ببینم.
--راستش..راستش بابا قضیه اون شب رو من سانسور کردم،اون موقعی که اون دختر رو به بیمارستان بردم،باید برگه رضایت برای عملش امضاءمیشد،تواون موقعیت هم یا همسرشو میخواستن یا پدرشو،منم که هیچ کدومش نبودم،و اینکه...
و اینکه از یه طرف جون اون دختر در خطر بود،از طرفی هم مونده بودم چیکار کنم.
وقتی پرستار نسبت من رو با اون دختر پرسید ،گفتم که من همسرشم......
اینو گفتم و سکوت کردم.
--خب حامد بعدش؟
--هیچی بابا بعدی نداره فقط امروز از بیمارستان بهم زنگ زدن که برم اونجا،وقتی که رفتم گفتن که شرایط نگه داری اون دختر سخته و هزینه های بالایی هم داره،اگه بخوان اون به یه جای دیگه منتقل کنن هم ریسکش بالاس.
میدونم اشتباه کردم،نباید اون حرف رو میزدم ولی بابا هنوزم از حرف اون شبم که گفتم همسرشم در تعجبم.
الانم هرچی شما بگی،اصلا اومدم اینجا تا هرچی شما گفتی رو انجام بدم....
باباکه اولش هم تعجب کرده بود و هم از دستم اعصبانی بود،ولی بعدش انگار منطقی تر موضوع رو بررسی کرد.
--ببین حامد ،اومدیمو ما همه چیز رو به هده گرفتیم و خونوادش از راه رسیدن.
اونوقت ما چه جوابی داریم بهشون بدیم.......؟؟
🍁نویسنده حلما 🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🖊 تنوع طلبی مرد متاهل و پشیمان از ازدواج اول
📌 سوال کاربر:
🔸 سلام. بنده مرد و متاهلم، ۲۰ سالمه
دخترایی که تو خیابون یا جاهای دیگه می بینم و ازشون خوشم میاد، مخصوصا دخترای قدبلند .این تنوع طلبی قبل ازدواج بوده و فکر میکردم که با ازدواج کردنم بهتر میشه ولی بدتر شد و به زندگیم آسیب زد
خانومم قدش از من کوتاه تره و من دختر قد بلند یا هم قد خودم دوست دارم ولی چون اون موقع ملاکم رو ایمان قرار داده بودم ایشون رو انتخاب کردم که پشیمون شدم
دوس دارم دختری که ازش خوشم میاد قبولم کنه، و باهاش آشنا بشم، این بهم حس آرامش و قدرت میده، چکار کنم؟
📚 پاسخ مشاور:
🌹 با سلام به شما کاربر محترم
🌾 اینکه شما از دختران قدبلند خوشتون میاد و نسبت به همسرتون که قدش از شما کوتاه است احساس پشیمانی می کنید، این معنایش تنوع طلبی نیست. تنوع طلبی معنای دیگری دارد. در واقع وضعیت شما اینگونه است که به جهت مقایسه ای که در ذهنتون درباره همسرتون با دختران قد بلند ایجاد می کنید، احساس می کنید که در انتخاب همسر عجله کردید و احساس پشیمانی به شما دست می دهد.
🍃 در این زمینه باید عرض کنم که این احساس پشیمانی شما می تواند ناشی از نگاه تک بُعدی شما به مسئله باشد؛ به این صورت که شما از یک بُعد به مسئله نگاه می کنید و دست به مقایسه و ارزیابی می زنید و طبیعتا نتیجه گیری شما هم براساس همان بُعدی که به مسئله نگاه می کنید خروجی پیدا می کند و احساس پشیمانی سراسر وجودتون رو می گیرد. در حالی که از ابعاد مثبت دیگر همسرتون غافل هستید و به صورت تک بعدی قضاوت می کنید. این مدل قضاوت کردن و ارزیابی و ندیدن ویژگی های مثبت و شاخص همسرتون باعث شده که هیجانی و احساسی شوید.
🍂 فرض کنید که شما با یک خانم قد بلند هم ازدواج می کردید، ولی از کجا معلوم که دوباره این وسوسه مقایسه گری در ذهنتون فعال نمی شد و اون وقت دوباره احساس پشیمانی به شما دست نمی داد؟
⬅️ لازمه این الگوی فکری رو عوض کنید و گرنه مدام در زندگی احساس نارضایتی و پشیمانی می کنید! در حالی که خوشبختی تا حدود زیادی یک امر درونی است و به نوع نگاه و ذهن ما بر می گردد.
💢 لذا تصور نکنید که مثلا اگر همسرتون قدبلند بود، دیگه مشکلی نداشتید! چه بسا اون وقت سر موضوع دیگری حساس شده و احساس پشیمانی کنید. بنابراین در قدم اول بررسی کنید که چرا چنین حسی در شما بوجود آمده که مثلا از دختران قد بلند خوشتون اومده؟ مثلا چقدر این مسئله به کنترل نگاه و مقایسه گری شما مربوط می شود؟ طبیعتا اگر نگاه خودتون رو کنترل نکنید و مدیریتی در این زمینه نداشته باشید، با هربار دیدن موارد مختلف و فعال شدن حس مقایسه گری در ذهنتون، دوباره این مکانیزم پشیمانی و نارضایتی در شما فعال می شود و همیشه حس نارضایتی تمام وجود شما رو در زندگی فرا می گیرد. پس به جای اینکه بخواهید روح و روان خودتون رو درگیر این مقایسه گری های نا به جا کنید، نگاه و ذهنتون رو کنترل و مدیریت کنید به این صورت که اولا نگاه تون رو کنترل کنید. ثانیا تمرین کنید و از این به بعد در خلوت خودتون به ویژگی های مثبت و بارز و شاخص همسرتون توجه کنید. اون وقت حستون نسبت به همسر بهتر می شود و بیخودی احساس پشیمانی و نارضایتی هم نمی کنید.
💠 بنابراین همه این احساسات از جمله پشیمانی و ... در درون ذهن شما شکل می گیرد و واقعیت خارجی وجود ندارد که شما بابت آن دچار پشیمانی و ... شوید. احساس خوشبختی یک فرایند درونی است که با تکرار و تمرین می توانید این حس خوشبختی و رضایتمندی رو در درونتون نهادینه کنید. کافیه که نوع نگاهتون به مسئله رو تغییر بدهید و به جای تمرکز بر نداشته ها، بر داشته ها تمرکز کنید و اون وقت هم حستون مثبت و رضایت بخش می شود و هم داشته هاتون توسعه پیدا می کنند.
🌸 موفق باشید. 🌸
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
🔴 #هر_دو_بخوانید!
💠 زمان برای مردها به سرعت میرود ولی برای زنها خیلی کند جلو میرود. دقیقاً مثل این است که مردی برای یک کاری میرود بیرون پنج شش ساعت بعد برمیگردد،برای خانمش این چند ساعت خیلی طول کشیده ولی برای مرد انگار فقط چند دقیقه طول کشیده است!!!
💠 کلمهی (تازه) برای آقایان از چند دقیقه تا چند سال قبل، مورد استفاده قرار میگیرد:
🔸مثال:
مگه تازه فرش نخریدیم؟ (۵سال قبل)
مگه تازه مامانت اینجا نبود؟ (۳ماه قبل)
مگه تازگیا باهم نرفتیم بیرون؟ (۶هفته قبل)
💠 توصیف کلمهی(زیاد) برای آقایان از یک چیزِ زیاد تا چیزهای خیلی کم متغیر است.
🔸مثال:
چرا گله میکنی من که وقتی بیرون یا سرکارم خیلی بهت زنگ میزنم (حداکثر ۱ بار در روز)
💠 این تفاوت بین زن و مرد ممکن است باعث سوءتفاهم و ناراحتی بین زن و شوهر شود.
پس تفاوتهای یکدیگر را بشناسیم!
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
#نکاتهمسرداری
💑 هرچند وقت یکبار از خودتان امتحان بگیرید
🔸هر چند وقت یکبار، از همسرتان بپرسید چگونه همسری برای او هستید؟ آیا توانستید بخشی از خواستههای همسرتان را محقق کنید؟
🔸از او بخواهید صادقانه رفتارهای مثبت و منفی شمــا را بگوید و شما از انتقاداتش استقبال ویژه کنید نه اینکه سبب مشاجره شود.
🔸انتقادپذیری، شما را نزد همسرتان محبوب و تو دل برو میکند و همچنين کمک میکنـد اشکالات خود را شناخته و برطرف کنــید.
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt