eitaa logo
کانال ܟܿࡐ‌ܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
2.3هزار دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
5هزار ویدیو
91 فایل
🌺خوشبختی یافتنی نیست ساختنی است. 🌺 خوشبختی وابسته به جهان درون توست. ✅برداشت با صلوات حلال ♥️ما را بدیگران معرفی کنید @khoshbghkt @GAFKTH
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗فرشته ای برای نجات💗 قسمت31 تو همون حالت به چهره کسی که توی خوابم بود فکر میکردم، ولی هرچی به ذهنم فشار آوردم چهرش توی ذهنم نبود. انگار یه پرده ای روی صورتش کشیده شده بود که مانع تشخیص چهرش میشد....! چند تا مشت آب یه صورتم زدم! از سردیش دندونام شروع به لرزیدن کرده بود اما درونم داشت میسوخت. وضو گرفتم و چند بار دیگه به صورتم آب زدم. سربه زیر وارد هال شدم. --سلام حاج خانم! قبول باشه‌. --سلام پسرم.انشالله که خدا قبول کنه.راستی توی اتاق واست سجاده پهن کردم. تشکر کردم و رفتم توی اتاق. اما همین که وارد شدم، چشمم به قاب عکس افتاد و خوابی که دیده بودم، مثل جت از جلوی چشمام عبور کرد. نماز صبحمو خوندم و از خدا خواستم حکمت اون خواب رو بهم نشون بده.... با بوی عطری که تموم وجودم رو پر کرده بود چشمامو باز کردم. به اطراف نگاه کردم و دیدم حاج خانم بالاسرم ایستاده......! نفهمیدم چجوری چهار دست و پا بلند شدم که سرم محکم به میز تحریر خورد. با آخ گفتنم متوجه من شد. --عه بیدار شدی مادر! ببخشید نمیخواستم بیدارت کنم، راستش عادت همیشگیمو....... با دیدن دستم که روی پیشونیم بود،دستشو زد به صورتش --ای وا خدا مرگم بده! چی شدی مادر؟ یه لبخند مصنوعی زدم و دستمو یکم روی پیشونیم کشیدم. --چیزی نیست. راستی سلام حاج خانم. --سلام پسرم. برو دستو صورتتو بشور بیا صبحانه. --نه دیگه! بیشتر از این مزاحمتنو نمیشم. --نه این چه حرفیه. صبححونتو بخور بعد هرجایی خواستی برو. نگاهم به شیشه ای که توی دستش بود افتاد. --جسارت نشه حاج خانم، میتونم بپرسم این چیه؟ نگاه عمیقی به دستش انداخت و با حسرت نگاهم کرد. --عطره پسرم‌. راستش روز آخری که حامدم میخواست بره،به این پیراهن عطر زد و بهم گفت هرموقع دلتنگش شدم اینو بو کنم. سرمو پایین انداختم. --اهان. ببخشید ناراحتتون کردم. بوی این عطر خیلی خوبه. حتی منو از خواب بیدار کرد. --واقعا نمیخواستم بیدارت کنم. --نه حاج خانم اتفاقا خیلی خوب کاری کردین. از اتاق خارج شد و منم تشک و پتو رو جمع کردم و سرجاش گذاشتم. و دوباره نگاهم روی قاب عکس میخکوب شد. چهرش حکم آشنای تازه رو واسم داشت، اما چیزی یادم نمیومد.......! سر سفره نشستم و چشمم به صبححونه مفصلی که داخلش چیده شده بود افتاد. --چیزی شده پسرم؟چرا نمیخوری؟ --چشم الان میخورم. اولش خجالت میکشیدم ولی بعدش خجالت رو کنار گذاشتم و تا جایی که گرسنم بود خوردم. --خیلی ممنون حاج خانم! صبححونه خیلی خوشمزه ای بود. یادم به حرفای کسی توی خوابم بود افتاد. یادته نرههه هااا. از فکر و خیال دراومدم. --راستی حاج خانم، بلیطتون ساعت چنده؟ --ساعت ۴ بعد از ظهر‌. امروز من با اتوبوس میرم.بعدش یه چنتا وانت میان وسایلم رو میارن واسم. --پس من میرم خونه و ساعت ۳ میام خودم میبرمتون ترمینال‌. --نه مادر زحمتت میشه. --نه این چه حرفیه،راستش من باید برم یکم کار دارم. --باشه مادر برو خدا به همراهت.....! به خیابون پر از ماشین‌نگاه کردم و با خودم گفتم انگار فقط دیشب راه بندون بوده! تاکسی گرفتم و آدرس کلانتری رو دادم‌. ماشینمو تحویل گرفتم و رفتم طرف خونه. توی راه شماره خونه رو گرفتم. --الو بفرمایید؟ آرمان بود. شیطنتم گل کرد و تغییر صدا دادم. --سلام بچه جون. مامانت هست؟ --مامانم نه. ولی مهتاب خانم هست. --خب به همون مهتاب خانمتون بگو بیاد ببینم. --چند لحظه گوشی دستتون......! صدای مامانم توی گوشم پیچید و فکر شیطنت رو از یادم برد. اما شیطون دست بردار نبود. --الو؟ الو؟ بفرمایید! --سلام خانم. شما مادر حامد رادمنش هستین؟ --سلام. بله اتفاقی افتاده؟ --نه فقط دیروز تصادف کرده‌. فقط خانم چند دقیقه دیگه زنگ خونتون زده میشه! خیلی خیلی مراقب باشید. --چ...چ..چشم.توروخدا بگید حالش چطوره؟ --حالشون زیاد خوب نیست. ولی خب شما مراقب باشید. گوشیو قطع کردم و سر راه چندتا شاخه گل گرفتم. ماشینو جلوی در پارک کردم و دکمه آیفون رو فشار دادم. دوباره صدای آرمان بود --کیه؟ --بچه جون برو به مهتاب خانم بگو بیاد دم در. --چشم...... مامانم پشت در ایستاده بود. --سلام آقای محترم بفرمایید. --سلام خانم چرا در و باز نمیکنی؟ --ببینید من سرایدار این خونم. گفتن در رو باز نکنم روی غریبه. --حالا دیگه من شدم غریبه مامان خانم. صدای من همراه شد با باز کردن در گلارو گرفتم جلوی مامانم. --تقدیم به بهترین مامان دنیا. با حالت ناباوری! --حامد تووووویی؟ مگه تو تو بیمارستان نبودی؟ الان که سالم تر از منی؟ --آخه مادر من چغندر بم که آفت نداره، حالا چرا نمیزاری بیا تو؟ --هان....هان....اهااان بیا برو تو! کتفمو گرفت و هولم داد تو حیاط........ 🍁نویسنده حلما 🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹سه صفتی که برای مردان عیبه اما برای زنان لازم و ضروری هست❗️ حجت‌الاسلام فرازی نیا 🎥
🌹💞🌹💞🌹💞🌹💞 ✔️ ✔️ قبل از ازدواج به خانواده همسر دقت کنید، فرزندان عصاره ی تربیتی خانواده هستند و اختلاف فرهنگی حتما روی آنها تاثیر خواهد داشت 👈 اختلاف فرهنگی رو با اختلاف طبقاتی اشتباه نگیرید. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
🔴 "دیدی گفتــم" ممـــنوع! 💠 وقتی همسرتان اشتباه می‌کند بلافاصله به او نگویید: دیدی گفتم؟ اگر از اشتباه كردن در حضور شما هراس داشته باشد شک نكنيد به تدريج از شما دورتر می شود و به مرور، احساس آرامش و لذتِ با شما بودن برایش کمرنگ می‌شود. 💠 این هراس، زمینه‌ی از بین رفتن اقتدار و اعتماد به‌نفس همسر، مخفی‌کاری، دروغگویی و کم شدن ارتباط کلامی او با شما شده و به مرور باعث اختلاف و ســرد شدن رابطه‌تان خواهـــد شـــد. 💠 تغافل و یا توجیه خطای همسر در نزد دیگران، هم زمینه‌ی اصلاح همسرتان را فراهم می‌کند و هم شما را در نزد او محبوب می‌سازد. 💠 درخطاهای بزرگ و ریشه‌دار که از همسرتان سر می‌زند اگر استمرار پیدا کرد حتماً با مشاور در میان بگذارید. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨زندگی فاصله ی آمدن و رفتن ماست شاید آن خنده که امروز دریغش کردیم آخرین فرصت خندیدن ماست زندگی همهمه ی مبهمی از خاطره هاست هر کجا خندیدیم ، زندگی هم آنجاست زندگی شوق رسیدن به خداست خنده کن بی پروا ، خنده هایت زیباست🌺🍃 شبتان بخیر 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
صبح را آغاز میکنیم با نام خدایی که همین نزدیکیهاست خدایی که در تارو پود ماست خدایی که عشق را به ما هديه داد، و عاشقی را درسفره دل ما جای داد الهی به امید تو 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
آمدن هر صبح، پیام خداوند برای آغاز یک فرصت تازه است... برخیز و در این فرصت تازه زندگی را زندگی کن و از یک روز دوست داشتنی لذت ببر! بخند و شاکر باش... صبحتون بخیر و سرشار از آرامش 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
💕✨سه شنبه تون زیبا و بی نظیر ❄️✨یک روز پراز آرامش ⛄️✨یک دل آرام و بی غصه 💕✨یک زندگی آروم ❄️✨و عاشقانه ⛄️✨و یک دعای خیر از 💕✨ته دل! ❄️✨نصیب لحظه هاتون ⛄️✨روزتون عالی 💕✨و سرشار از خیر و برکت
☸️ شش مهارتِ مدیریت تعارضات در زندگی مشترک: 1️⃣ تمرین خود-آرام بخشی: هنگامی که تعارض شدیدی در حال وقوع است، یک مهلتی بدهید. بروید قدم بزنید، دوش بگیرید، کتاب بخوانید، هرکاری می خواهید بکنید تا چند نفس عمیق بگیرید، آرام شوید، و با چارچوب ذهنی بهتر بازگردید. 2️⃣ شروع آرامِ گفتگو: دقت کنید که، مکالمات معمولاً به نقطه ای منتهی می شوند که از آن شروع شده اند، در نتیجه با لحنی آرام بحث را آغاز کنید. انتقاد و سرزنش نکنید. از جملات "من" استفاده کنید. واقعه را توصیف کنید و مؤدبانه صحبت کنید. 3️⃣ تعمیرِ رابطه و تشنج زدایی از تعارض: از عباراتی نظیر "بزار دوباره تلاش کنم"، "متأسفم" برای کمک به تشنج زدایی از تعارض و تعمیر رابطه استفاده کنید. 4️⃣ گوش دادن به احساسات و آرزوهای اساسیِ شریک زندگی تان: شما بایستی از دو جهت روی این مقوله کار کنید. از یک طرف به گفتگوهایتان وضوح بیشتری بدهید و احساسات و خواسته هایتان را شفاف و دقيق بیان کنید. از طرف دیگر، شنوندۀ بهتری باشید و سعی کنید خواسته های اساسی شریک عاطفی تان را کشف کنید. 5️⃣ نسبت به شریک عاطفی تان نفوذپذیر باشید: نظرات و ایده های شریک عاطفی تان را مهم تلقی کنید و به آنها احترام بگذارید. 6️⃣ مذاکره و مصالحه: مصالحه یک هنر است. در مصالحه هر دو طرف بایستی احساسِ احترام، درک و حمایت بکنند. هر طرف چیزی به دست می آورد و چیزی از دست می دهد، در نتیجه هر دو برنده اند. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt