eitaa logo
کانال ܟܿࡐ‌ܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
1.9هزار دنبال‌کننده
16.3هزار عکس
4.6هزار ویدیو
85 فایل
باهدف آموزش وتحکیم روابط زوجین ایجادگردید: ✅برداشت با صلوات حلال ♥️ما را بدیگران معرفی کنید @khoshbghkt @GAFKTH 👫انتخاب عقلانی =زندگی عاشقانه
مشاهده در ایتا
دانلود
enc_16433016524527308885562.mp3
2.84M
🔊🔉نواهنگ فوق العاده محشر بسیار عالی و فوق العاده زیبای حال خوب با صدای محمد فصولی 🎼دنیا زیر پامه تا خاک پای دلدارم هر جا اسم تو باشه حال بهتری دارم 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
ماه رجب فرا رسیدماهی که: 💗اولین روزش باقری 💗سومینش نقوی 💗دهمینش تقوی 💗سیزدهمینش علوی 💗نیمه اش زینبی 💗بیست وپنجمش کاظمی 💗بیست وهفتمش محمدی است 🎊حلول ماه رجب مبارک🎊 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | ماه بهار معنویت است. 🌺 امام خامنه‌ای(مدظله‌العالی): ماه رجب یک فرصت تقرّب به ارزشهای الهی و تقرّب به ذات مقدّس پروردگار و فرصت خودسازی است. 🌹حلول ماه سراسر برکت رجب مبارک باد. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
1.49M
🔰 📛 اختلال هذیانی ( بدبینی و شکاک بودن ) ⁦‼️⁩عزیزانی که قصد ازدواج دارند ⁦‼️⁩افرادی در دوران عقد هستن ⁦‼️⁩کسانی که همسر بدبین دارن 🎙 🎗به جوانهای عزیر پیشنهاد می کنیم حتما این فایل صوتی را گوش بدهند 👆👆👆 💥💖🌹 حتما گوش دهید لطفا نشر دهید 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
813.8K
⁦🖋️⁩ 💫✨ یکی از اصول تربیتی: لقمه حلال هست 💌 لطفا این فایل رو برای دوستانتون هم ارسال کنید ❌😈⁦♨️⁩: تاثیر لقمه حرام در تربیت فرزندان 🌺 استاد کاظمیان { مشاور و مدرس حوزه خانواده} 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
1M
🌹🌺 یکی از مهمترین معیارهای ازدواج ... 🌺 استاد کاظمیان { مشاور و مدرس حوزه خانواده} 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥 شوکی از جنس تفکر 💠 شاید بارها دیده باشید که دکتر با دستگاه الکترو شوک، حیات مجددی را به قلب بیمار هدیه داده است. در زندگی مشترک نیز گاهی پیش می آید که قلب زن و شوهر نسبت به هم دچار سردی رو به موت می شود و با بیماری های اخلاقی مانند کینه، سوءظن، پرخاشگری، مشاجره و بدخلقی، از تپش شور و نشاط می افتد. 🔹 گاهی دادن شوک از جنس تفکر می تواند حیات و تکاپو را به رگ های زندگی همسران برگرداند. تا به حال چقدر به این فکر کردیم که ممکن است من یا همسرم، امروز، آخرین روز عمرمان باشد و فردا را نبینیم و ... این تفکر در فرمواشی و حتی از بین رفتن دلخوری های ریز و درشت می تواند موثر باشد. آن وقت با چنین دیدگاهی بهتر می توانیم حرف همدیگر را بفهمیم و تعامل بهتری پیدا کنیم. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ این الرجبیون الرضویّون فضیلت زیارت امام رضا علیه السلام درماه رجب 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
💗✨آخر هفته تون گلباران 🌷✨عیدتون مبارک 💗✨امروز از خدا 🌷✨برای تک تک تون 💗✨اینگونه دعا کردم 🌷✨الهی امروز 💗✨پنجره آرزوهاتون 🌷✨باز بشه به سمت باغ اِجابت 💗✨و دلتون غرق در شادی بشه 🌷✨حالتون خوب 💗✨دلتون شاد و 🌷✨زندگیتون مملو از خوشبختی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗فرشته ای برای نجات💗 قسمت95 سرهنگ ساسان رو به آغوش کشید و با دستش به کمرش ضربه زد. --خسته نباشی باباجون! شونه هاش رو گرفت --بهت افتخار میکنم ساسان! باورم نمیشد که ساسان پسر سرهنگ باشه! سرهنگ و یاسر رفتن بیرون و من و ساسان موندیم تو حیاط. ساسان خندید و با دستای باز به طرف من اومد --نیستی رفیق دلم برات تنگ شده بود. مردونه بغلم کرد و جلوم ایستاد. با تعجب گفتم --یعنی تووو؟ خندید و به شونم ضربه زد --اره داداش! خندیدم --آخه اصلاً باورم نمیشه! رسیدیم مرکز و من هنوزم متعجب بودم. من و یاسر و حامد رفتیم تو اتاق سرهنگ و نشستم دور هم. --حامد؟ با صدای سرهنگ سرمو بلند کردم --بله جناب سرهنگ؟ --میدونم که باورش برات سخته اما باید بگم که ساسان پسر منه و منم پدر ساسان. --ببخشید جسارتاً شما با زهره خانم.... چیزه یعنی منظورم اینه که... لبخند زد --زهره خانم، همسر من و مادر ساسانه. --ببخشید من یکم گیج شدم. نمیدونستم از اینکه حقایق ها ازم مخفی شده خوشحال باشم یا ناراحت؟ یاسر من رو مخاطب قرار داد --شاید که مقصر منم اما.... از نظر من تو بهترین گزینه واسه جاسوسی توی اون گروه بودی و شناخت تو در دوران دبیرستان از ساسان کار رو راحت تر کرد. چند لحظه به سکوت گذشت و با تردید گفتم --پس یعنی شهرزاد..... ساسان حرفم رو قطع کرد --حامد شهرزاد فقط یه عروسک خیمه شب بازیه......
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗فرشته ای برای نجات💗 قسمت96 بعد از اینکه از اتاق سرهنگ اومدم بیرون رفتم تو اتاق خودم و نمازم رو خوندم. تو ذهنم دنبال یه دلیل میگشتم. یه دلیل قانع کننده واسه پنهون کردن ماجرایی که تا چند دقیقه قبل ازش بی خبر بودم. موبایلم زنگ خورد و با دیدن اسم مامان ذوق زده جواب دادم --سلـــــام مامان گلم! --سلام حامد جان! خوبی مامان؟ خندیدم --خوبم. الان که با شما حرف میزنم خوب ترم. --الهی قربونت برم کجایی؟ --خدانکنه مامان جان. من اومدم مرکز. --یعنی تو باغ نیستی؟ --نه مامان یه کاری پیش اومد مجبور شدم بیام مرکز. بابا و آرمان کجان؟ حالشون خوبه؟ --خوبن خداروشکر. بمیرم آرمان تنهاس بچم. --چرا مامان مگه شما و بابا پیشش نیستین؟ --چرا هستیم. اما خب تو بهتر از ما با این بچه خو گرفتی. --شرمندم مامان. --خدانکنه مامان حالا خودتو ناراحت نکن. صبح با بابا میره کارخونه شب میان. خندیدم --چه جالب هرچی من از کارخونه فراری بودم آرمان بهش علاقه داره. با خنده گفت --اره تو از بچگیتم نمیتونستی یه گوشه بشینی همش ورجه وورجه میکردی. راستی حامد اون دختر کجاس؟ حالش خوبه؟ نفسمو صدادار دادم بیرون --بله خوبه. --الان تنهاس تو باغ؟ --نه اونم اومده مرکز. --وا مگه میشه؟ خندیدم --بله وقتی مجبور باشه میشه. --خب حامد جان خالت زنگ زده.مراقب خودت باش. از اینکه خالم زنگ زد و نمیخواستم بیشتر توضیح بدم تو دلم هزاربار خداروشکر کردم........ سرکار در زد و احترام نظامی گذاشت. پشت سرش شهرزاد اومد تو اتاق و در رو بست. --سلام. --سلام. شما اینجا؟ --نمیدونم اون خانم من رو آورد اینجا. همون موقع ساسان پیام داد: بقیه ماجرا رو شهرزاد بهت میگه. امیدوارم که تصمیم عاقلانه ای بگیری. حس کنجکاویم گل کرده بود همین که خواستم حرفی بزنم سرباز یه سینی غذا آورد. محتویات سینی رو چیدم رو میز. --بفرمایید...... غذامون رو خوردیم و سینی رو سرباز برد. --چیزی میخواستی بگی؟ --نه....یعنی اره.... --شهرزاد؟ نگاهش رو آورد بالا و سوالی به یقه لباسم خیره شد. --این واقعیت داره که مادر تو...... حرفمو قطع کرد --بله.تموم حرفایی که جناب سرهنگ گفتن درسته. --پیچوندن قضیه در برابر منم دستور جمشید بود؟ --بله. --و اینکه ساسان برادر تو نیست و مادرت هم به قتل نرسیده؟ --ساسان برادر من نیست اما مادرم به قتل رسید. --چطور ممکنه؟ --خب اون شبی که مامانم من رو میزاره دم پرورشگاه و میره جمشید با زنش داشتن از خیابون رد میشدن و این صحنه رو میبینن. زن جمشید بچه دار نمیشده و با عجز و التماس ازش میخواد که اون نوزاد یعنی من رو ببرن خونشون. جمشید هم قبول میکنه و اونا من رو میبرن خونشون. اما از وقتی که من یادم میاد جمشید با زنش سر دعوا داشت و همش بد و بیراه بهش میگفت. اون موقع ها تازه 10سالم بود و معنی حرفای جمشید رو نمیفهمیدم که به زنش میگفت میکشمت بالاخره یه روز میکشمت! یه شبم... بغض کرد و ادامه داد --اومد تو اتاق من و دستمو گرفت برد بیرون. زنش که تو اتاق بود رو صدا کرد و همین که اومد بیرون با تفنگ بهش شلیک کرد. جیغ زدم و خواستم برم طرفش که با خشونت دستمو کشید و به زور بردم تو ماشین. اونشب تا صبح گریه کردم. با اینکه زن جمشید از قبل بهم گفته بود مادرم نیست اما من مثل مامانم دوسش داشتم. اون شب من رو برد تو یه خونه خیلی بزرگ و یه زن میانسال رو بهم معرفی کرد و گفت از این به بعد این خانم میشه مادرت و باید با اون زندگی کنی.........
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎙استاد فاطمي نيا: توضيحاتي پيرامون"ليلة الرغائب": اولين شب جمعه ماه رجب(امشب) را ليلة الرغائب گويند. رغائب جمع رغيبه است. "رغيبه" به معناي چيزي است كه مورد رغبت وميل ميباشد و هم چنين به معناي بخشش فراوان است. بنا بر معناي اول ، "ليلة الرغائب" شبي است كه ميل و توجه به عبادت در آن بسيار است و بندگان خدا در اين شب گرايش زيادي به رفتن به در خانه خدا و ارتباط و انس با او دارند. بنابراين جمع بندي كه ميشود كرد اين است كه خداوند در اين شب عنايت خاصي به بندگان خود دارد و خوب است كه انسان از خدا بخواهد هر آنچه كه بندگان صالح و ارواح طيبه در اين شب به آن رغبت دارند ، به ما هم عنايت كند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 اصلی ترین کفویت 🔹 اصلی ترین عامل کُفویت بین دختر و پسر از نگاه حجت‌الاسلام عباسی ولدی👆🏻 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اثر فوق‌العاده‌ی تشکر کردن در بهبود روابط همسران 🎙دکتر سعید عزیزی 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نکات ناب در زندگی.mp3
9.6M
💫✨پاسخ : استاد کاظمیان«کارشناس ارشد مشاور خانواده» 💢⚜️ پرسش : 🛑موضوع: راهکار زندگی موفق سلام استاد عزیز بنده خیلی ازتون تشکر می کنم بابت صحبت‌های خوبی که دارید من و همسرم خیلی استفاده می‌کنیم از مباحث تون بنده سوالی از خدمتتون داشتم من و همسرم حدود سه سال ازدواج کردیم با توجه به اینکه طلاق و اختلافات خانوادگی را میبینم خیلی در زندگی‌ها زیاد شده چه کار کنیم تا زندگیمون به مشکل نخورده و همیشه باهم خوب باشیم سپاس فراوان🌺 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt