eitaa logo
کانال ܟܿࡐ‌ܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
2.4هزار دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
92 فایل
🌺خوشبختی یافتنی نیست ساختنی است. 🌺 خوشبختی وابسته به جهان درون توست. ✅برداشت با صلوات حلال ♥️ما را بدیگران معرفی کنید @khoshbghkt @GAFKTH
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃❤️🍃💞🍃❤️🍃💞🍃 ❤️🍃❤️ 🍃💞 ❤️ باورها و رفتارهای غلط ازدواج به سه طریق در ما شکل میگیرد 👈 تماشای برنامه های تلویزیونی و فیلم ها 👈خواندن رمان های عاشقانه 👈عدم وجود آموزش درباره عشق ⚠️ ما آگاهانه یا ناآگاهانه اساس تصمیمات خود را در ازدواج بر پایه این 5 افسانه میگیریم ؛ 🚫 عشق حقیقی بر همه چیز فائق میشود. 🚫اگر عشق،"عشق حقیقی" باشد،همان لحظه که فرد را دیدید،خواهید فهمید. 🚫تنها یک عشق واقعی در دنیا وجود دارد. 🚫"همسر مطلوب" شما را از همه لحاظ ارضا میکند. 🚫جاذبه ی جنسی،همان عشق است. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
مردها در زندگی حکم یک فوتبالیست را دارند که دوست دارد همیشه قهرمان باشد . وقتی گل بزند تشویقش کنند تعریفش کنند بهش افتخار کنند وقتی هم گل نمیزند بگویند نزدیک بود گل بزنی وقتی هم گل میخورند بگویند هنوز وقت اضافه ای هم هست !! ⛔️آن زمانی که یک جور رفتار میکنی که یعنی عرضه ی بازی را نداشتی ، سوت پایان را زده ای ... بهتر بگویم .. ناک اوتش کرده ای!!! 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
❤️ 😉 💝 بگذارید رک و راست بگوییم؛ اعتیاد، اخلاق بد،انحراف اخلاقی، عصبانی😡بودن،بیماری های روانی😴،هیچ کدام با ازدواج درمان نمی‌شوند! 💝ازدواج درمانگاه نیست و هیچ پزشکی👨‍⚕نمی‌تواند چاره بیماری‌هاو اختلالات یک فرد را در ازدواج کردن او ببیند. 💝 ازدواج نیاز به بلوغ و آمادگی روانی و شخصیت سالم دارد. شاید آرامش حاصل از ازدواج بتواند تاثیرات مثبتی روی روحیات فرد بگذارد اما شخصی که بیماری روحی دارند را تغییر نخواهد داد. 💝 ازدواج از یک زوج سالم،مرد و زنی قویتر💪 می‌سازد اما هرگز یک فرد بیمار و مشکل‌دار را سالم نمی کند ! 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
002.mp3
1.5M
رابطه صحیح زن و شوهر بخش دوم 🔺 دعوای زن و شوهر! 🎙دکتر حمید 👌حتماً گوش بدید عالیه👌 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
14.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ 🖇سه دلیل اصلی که امر به معروف نمی کنیم! ‌ ‌و پاسخ شون‌...‌ 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
20.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣یه چند دقیقه وقت بگذارید تجربه‌ زیسته‌ این زوج رو که حال دل‌تون خوب بشه. لبخند رضایت بشینه گوشه لب‌تون. چشماتون قلبی بشه... 😍 👇 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایـاﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺣﻮﺍﺳﻤﺎڹ ﻧﺒﻮﺩ و ﻫﻮﺍﯾﻤﺎڹ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻲ بدون آنکه متوجه بشیم گره از کارمان گشودی خـدایـا هر لحظه و همیشه کنارمان باش 🌟شبتون بخیر و آرام🌟 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷 قسمت25 گاهی وقت ها می خندی اما دلت گریه می خواهد. مخصوصا وقت هایی که کسی را آزار داده ای، خراب و نابود و ویران رهایش کرده ای، به خودت فحش میدهی اما مقابل دیگران از کارت دفاع میکنی و می خندی. حتی شاید خودت را قهرمان داستان جلوه دهی. می دانی چرا؟ چون قدرت دوست داشتنی است. قدرت یک چاقو است. تیز و برنده!» این فکرها باعث می شد تا بغض گلویش را بفشارد. لبه آستینش را بین دندان هایش فشار داد تا صدای هق هق گریه اش بلند نشود. اشکها بدون اختیارش نبود. خودش می خواست گریه کند شاید آرامتر بشود. اما فایده نداشت. دفعه اولی نبود که این حس و حال را تجربه می کرد. خودش را می شناخت، این طوری که می شد باید حتما قرص می خورد. قرص نمی خورد تا آخرشب ، تا فردا، تا بعد مثل یک بیمار روانی میشد. تا چند سال پیش این طور نبود، افکار مالیخولیایی، بعد از ارتباط با بیژن سراغش آمد. بیژن یک بازاریاب بود. یک عوضی به تمام معنا. سیما باعث شد تا با هم آشنا شوند. خدا لعنتت کند سیما... سیما از آمریکا آمده بود. آن جا دفعه اول بود سیما را می دید. باشگاه بدنسازی را اداره می کرد. نرمشها و تمرین های خاص و برنامه غذایی سختی که برای زنها ریخته بود؛ اذیت و آزار روانی زیادی داشت اما چاره ای نبود. به ضرب قرص و انرژی درمانی ادامه می دادند. همان جا در ترکیه با بیژن آشنا شد. دوماه آموزششان باعث شد به بیژن دل ببندد و حرف دلش را به او بزند: - نمیشه فقط برای من باشی؟ خسته شدم از این بی سر و سامونیا نمیشه توهم دست از همه برداری و بریم یه جای دور برای زندگی. من خستم! بیژن مست بود، خودش چند بار جامش را پر کرده بود... تنها حرف هایش را به مسخره تکرار کرده بود و صدای قهقهه اش سرش را به درد آورده بود. با اینکه بیژن مثل خودش بود. اما باز هم، یعنی خب کنار کارهای قبل و حالش، دلش هم می خواست به یک آرامش برسد. یک خانواده داشته باشد که شب های تنهاییش این قدر سیاه نباشد. هر بار یکی و بعد هیچ، داشت دیوانه اش می کرد. بیژن میان آن همه خیلی چشمش را گرفته بود و همه فن هایش را رو کرد که این هم خانگی موقت را به اجبار هم که شده تثبیت کند. حتی بیژن عاشق ترش هم کرده بود. بیژن مارک پاکزاد را تن می زد. خودش هم همین طور اما وقتی خیلی راحت برگشت آمریکا و محل سگ هم به گریه ها و حرف هایش نگذاشت، دیگر پایه نبود! خودش می دانست که با شنیدن اسم بیژن چه حالی می شود. دلش یک زندگی می خواست. یک خانواده ، به خودش قول داده بود که اگر برود سر زندگی دیگر... این حرف ها که در ذهنش مرور می شد بیشتر به همش می ریخت. اما همان قدر که خودش آزاد بود، بیژن هم آزاد بود.