امروز را آغازی تازه بدان ...!
زندگی رودخانه ایست
که مدام به سمت آینده
در جریان است
هیچ قطره ای از آن دو بار
از زیر یک پل رد نمیشود
برخیز و به سمت
موفقیت حرکت کن
صبحتان بخیر و خوشی🌸🍃
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
✳ لذت عبادت در جوانی است
🔻 مرحوم توسلی نقل کردند که: «یک شب متوجه شدم امام با صدای بلند گریه میکند. من هم متأثر شدم و شروع کردم به گریه کردن. ایشان متوجه من شدند و فرمودند: فلانی! تا جوان هستی، قدر بدان و خدا را #عبادت کن. لذت عبادت در #جوانی است. آدم وقتی پیر میشود، دلش میخواهد عبادت کند اما حال و توانی برایش نیست.»
📚 برگرفته از کتاب «برداشتهایی از سیرهی #امام_خمینی»، ج۱
📖 ص ۱۰۲
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
🌺 امام صادق (علیه السلام)فرمودند:
♦️نوروز، روزى است كه پروردگار از بندگان پيمان گرفته است او را عبادت كنند و بدو شرک نورزند و به فرستادگانش و امامان(عليهم السلام) ايمان آورند.
♦️نوروز، روزى است كه خورشيد در آن طلوع كرده و هيچ نوروزى نيست مگر اين كه ما در آن روز در انتظار از ميان رفتن سختیهاييم؛ زيرا نوروز از روزهاى ما و شيعيان ماست.
📚"بحارالانوار، ج ۵۹، ص ۹۲"
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
10.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 سلامی بغضآلود به حضرت بقیّةاللّه (ارواحنا فداه)
💕 السَّلَامُ عَلَيكَ اَيُّهَا العَلَمُ المَنصُوبُ وَ العِلمُ الْمَصْبُوبُ وَ الغَوثُ وَ الرَّحمَةُ الوَاسِعَةُ وَعداً غَيرَ مَكذُوبٍ
💞 السَّلَامُ عَلَيكَ حِينَ تَقُومُ
السَّلَامُ عَلَيكَ حِينَ تَقعُدُ
السَّلَامُ عَلَيكَ حِينَ تَقرَأُ وَ تُبَيِّنُ
السَّلَامُ عَلَيكَ حِينَ تُصَلِّي وَ تَقنُتُ
السَّلَامُ عَلَيكَ حِينَ تَركَعُ وَ تَسجُدُ
السَّلَامُ عَلَيكَ حِينَ تُهَلِّلُ وَ تُكَبِّرُ
السَّلَامُ عَلَيكَ حِينَ تَحمَدُ وَ تَستَغفِرُ....
۱۴۰۱/۰۱/۰۱
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
انا لله و انا الیه راجعون
▪️آیتالله ریشهری دعوت حق را لبیک گفتند
🔹آیتالله ریشهری، تولیت آستان حضرت عبدالعظیم(ع)، ساعاتی قبل در سن ۷۵ سالگی درگذشت. ایشان به علت بیماری داخلی در بیمارستان خاتم الانبیا بستری بود.
🔹آیتالله ریشهری علاوه بر مسئولیت مؤسسه علمی فرهنگی دارالحدیث قم و چاپ کتب علمی و دینی (میزانالحکمه و...)، در مسئولیتهایی چون عضو مجلس خبرگان رهبری، وزارت اطلاعات و دادستانی کل کشور، رئیس بعثه مقام معظم رهبری و... خدمات شایانی کرده بود.
🔹️ایشان در ایام دادستانی و وزارت اطلاعات، در برچیدن فتنه منتظری و مهدی هاشمی و حمایت از امام راحل(ره) و انقلاب اسلامی، اقدامات انقلابی و صریحی انجام داد.
🔹️خداوند متعال ایشان را قرین رحمت واسعهاش فرماید.
کانال ܟܿࡐܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
بدون سر و صدا کار انجام شد. مانده بود تیم شهاب و فرناز... آرایشگاه فرناز از ساعت شش صبح مشتری داشت.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
زنان عنکبوتے 🕷
قسمت50
فضای خودشان فاصله گرفتند تازه باورشان شد که خبری هست. ترس نشسته در نگاه و حرکاتشان و تحویل و تشریفات باعث شد که روز اول از دست رفت.
سینا خسته از این همه فشار خودش را رها کرد روی فرش نمازخانه.
حتی حاضر نبود برای چند لحظه دیگر چشمانش را باز نگه دارد. می خواست بخوابد تا کمی از جیغ و واویلایی که راه انداخته بودند از ذهنش پاک شود.
هنوز چند دقیقه نگذشته بود که سید هم اضافه شد. دست روی معده نشست کنارش
- بیچاره این خانمای تیم. دیوونه شدن از دست اینا!
- اعجوبن!
- درست میشن! یه خورده که بمونن توی چهار دیواری ، متوجه می شن شتر سواری دولا دولا نمیشه! می خوری؟
سینا سر بلند کرد
- چی؟
- غذا!
امیر گفته بیام ببرمت .
سینا تازه یادش آمد که از صبح دیگر هیچ نخورده و شاید این کم طاقت شدنش به همین خاطر باشد!
دور سفره که نشستند ساعت ده شب را رد کرده بود. دیشب در تب و تاب عمليات بودند و آماده سازی تمام مقدمات.
تا صبح هم نخوابیده بودند و حالا دور هم هستند با عملیاتی که موفق بوده و در انتظار اطلاعاتی که تیم صدرا و آرش در اختیارشان می گذاشتند و هر کدام برای رو در رو شدن با متهم خودش باید اطلاعات او را کامل مطالعه می کرد.
امیر خیالش از کار تهران که راحت شد نشست پای پیگیری شهرهای دیگر که همزمان با تهران اقدام کرده بودند.
گزارش موفقیت آمیز بودن عملیات ها را که دید و شنید همان کنار میزش سجاده پهن کرد و خوابید. دیشب و امشب همین بود
کانال ܟܿࡐܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷 قسمت50 فضای خودشان فاصله گرفتند تازه باورشان شد که خبری هست. ترس نش
نشست روی صندلی سفتی که پشت میز چوبی گذاشته بودند. دستانش را در هم قفل کرد و نگاهش را در اتاق چرخاند.
در و دیوار خالی بود و او تنها! با وجود گرمای هوا و بسته بودن فضای اتاق ۱۳ متری ، لرز بدی درونش را پیچ و تاب میداد و نمی گذاشت تا آرامش ظاهرش را حفظ کند. در ذهنش حرف هایی که نباید میزد را مرور کرد.
فکرش را هم نمی کرد که آموزش هایی که در ترکیه، زامبيا و آمریکا دیده است به کارش بیاید.
از دیروز که برگه داده بودند برای نوشتن، فقط یک سری اطلاعات کلی داده بود، تقصیرها را گردن این و آن انداخته بود، قصه بافته بود...
ظاهرانه فشاری ونه شکنجه ای بود.
تمام آن چه که از زندان ها شنیده بود، شده بود شکنجه روحش. حتی نتوانسته بود درست غذا بخورد.
حالش خوب نبود و این رفتارها حالش را بدتر هم می کرد.
سکوت اتاق دوام زیادی پیدا نکرد. با باز شدن در، بی اختیار لرزش سلول ها به اندامش هم کشیده شد.
نتوانست از جایش بلند شود یا حتی سرش را بلند کند تا ببیند چه کسی در را باز کرد و چند نفر وارد شدند.
فقط هنگامی که صندلی مقابلش تکان خورد و یک زن و مرد نشستند، فهمید که دیگر تنها نیست. با
تردید و ترسی که به جانش افتاده بود، آهسته سرش را بالا آورد.
نگاهش اول به صورت مرد افتاد. همان مرد آرام دو روز قبل که از چشمان سیاهش حرفی خوانده نمی شد؛ نه نفرت و نه پیروزی.
یک تأمل ناراحت کننده داشت نگاهش، که در حرف زدنش پیدا نمی شد.
چشم از صورت مرد برداشت و در چشمان زن انداخت. از دیروز که دستگیر شده بود مدام داد و قال کرده بود از این زن جوابی نشنیده بود.
با این که حرف خاصی نمی زد؛ اما باز هم دوست داشت حتما بیاید، مقابلش بنشیند و در همین سکوت نگاهش کند.
حداقل نگاه او یک ذره محبت زنانه داشت. شاید هم ترحم بود اما بالاخره در تنهایی های این روزهایش، بودهانمود بیشتری داشت و او محتاج بود.
صدای مرد تمام سکوت فضا را در هم شکست:
- خب، شما شروع می کنید یا من؟
سر پایین انداخت. دستمال کاغذی میان انگشتانش مچاله می شد، باز می شد و باز در هم مچاله تر.
بازی انگشت و دستمال از روی بیکاری نبود. حال او و اوضاعش را نشان می داد.
به دستمال کاغذی مچاله شده کف دست عرق کرده اش نگاه کرد. برای او دیگر شروع و پایان معنی خاصی نداشت.
باز صدای
- دست نوشته هایی که نوشتید فقط یه سری خاطره و قصه بود. حالا اصل کار رو تعریف کنید.
سرش را بالا آورد و گفت:
- من هر چی باید می گفتم رو نوشتم.
مرد دستانش را بغل کرد و پرسید:
- باید رو که من میگم ! اما خب مشکلی نیست. با هم قصه شما رو مرور می کنیم.
شاید به حرفای ننوشته هم رسیدیم. چند جا به ج او رو به کار بردید. این او کیه؟
ته هم رسیدیم. چند جا به جای اسم فرد کلمه (او ) را به کار بردید. این او کیه؟؟
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
⭕️ پیام تسلیت رهبر انقلاب درپی درگذشت حجت الاسلام و المسلمین ری شهری
🔸حضرت آیت الله خامنه ای با صدور پیامی رحلت عالم مجاهد حجت الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری را تسلیت گفتند.
🔹متن پیام رهبر معظم انقلاب به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
با تاسف فراوان خبر رحلت عالم مجاهد جناب حجت الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری، رحمت الله علیه را دریافت کردم. برای کسانی که از تقوا و سلامت نفس و مجاهدت مستمر این روحانی انقلابی باخبرند، فقدان وی ضایعه ای تلخ و اندوهبار است. تنوع عرصه های مجاهدت این عالم ربانی؛ علمی، اخلاقی، انقلابی، سیاسی، اداری که همه با اخلاص و صفا همراه بود، از او شخصیتی کم نظیر پدید آورده بود.
اینجانب در طول دهها سال آشنایی همواره صلاح و پرهیزگاری را در ایشان مشاهده کرده ام و امیدوارم این ذخیره ارزشمند موجب رحمت و مغفرت و علو درجات وی شود.
صمیمانه به فرزندان محترم و دیگر بازماندگان و همه دوستان و همکاران و شاگردان و ارادتمندان ایشان تسلیت عرض میکنم.
والسلام علی عباد الله الصالحین.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
22.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖥 #ببینید
💣 قدرت زبان زنان و اثرات آن را در کلیپ بالا مشاهده کنید👆👆
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt