#تربیت_فرزند 🌸🍃کودکانی که عصبی هستند زود عصبی میشوند سخت آرام میگیرند هرچند از نظر نیازهای اولیه مثل خوراک ، استراحت ،محیط برای آنان شرایط مطلوب است، باز هم عصبی یا پرخاشگرند باید به عدم تخلیه انرژی هم توجه کرد کودکانی که انرژی شان را تخلیه نمیکنند عصبی و پرخاشگر خواهند شد ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀ @Nok_Ze ┗━━━🍂🍃━━━┛

📚 #داستان_دنباله_دار 💌 #عاشقانه_ای_برای_تو 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت هشتم: #معادله_غیر_قابل_حل رفتم تو ... اولش هنوز گیج بودم ... مغزم از پس حل معادلات رفتارش برنمی اومد ... . چند دقیقه بعد کلا بیخیال درک کردنش شدم ... جلوی چشم های گیج و متحیر مندلی، از خوشحالی بالا و پایین می پریدم و جیغ می کشیدم ... تمام روز از فکر زندگی با اون داشتم دیوونه می شدم اما حالا آزاد آزاد بودم ... فردا طبق قولم لباس پوشیدم و اومدم دانشگاه ... با بچه ها روی چمن ها نشسته بودیم که یهو دیدم بالای سرم ایستاده ... بدون اینکه به بقیه نگاه کنه؛ آرام و محترمانه بهشون روز بخیر گفت ... . بعد رو کرد به منو با محبت و لبخند گفت: سلام، روز فوق العاده ای داشته باشی ... . بدون مکث، یه شاخ گل رز گذاشت روی کیفم و رفت ... جا خورده بودم و تفاوت رفتار صد و هشتاد درجه ایش رو اصلا درک نمی کردم ... . با رفتنش بچه ها بهم ریختن ... هر کدوم یه طوری ابراز احساسات می کرد و یه چیزی می گفت ولی من کلا گیج بودم ... یه لحظه به خودم می گفتم می خواد مخت رو بزنه ... بعد می گفتم چه دلیلی داره؟ من که زنشم. خودش نخواست من رو ببره ... یه لحظه بعد یه فکر دیگه و ... . کلا درکش نمی کردم ... ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀ @Nok_Ze ┗━━━🍂🍃━━━┛

📚 #داستان_دنباله_دار 💌 #عاشقانه_ای_برای_تو 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت نهم: #حلقه نزدیک زمان نهار بود ... کلاس نداشتم و مهمتر از همه کل روز رو داشتم به این فکر می کردم که کجاست؟ ... به صورت کاملا اتفاقی، شروع کردم به دنبالش گشتن ... زیر درخت نماز می خوند ... بعد وسایلش رو جمع کرد و ظرف غذاش رو در آورد ... . یهو چشمش افتاد به من ... مثل فنر از جاش پرید اومد سمتم ... خواستم در برم اما خیلی مسخره می شد ... داشتم رد می شدم اتفاقی دیدم اینجا نشستی ... تا اینو گفتم با خوشحالی گفت: چه اتفاق خوبی. می خواستم نهار بخورم. می خوای با هم غذا بخوریم؟ ... . ناخودآگاه و بی معطلی گفتم: نه، قراره با بچه ها، نهار بریم رستوران ... دروغ بود ... . خندید و گفت: بهتون خوش بگذره ... . اومدم فرار کنم که صدام کرد ... رفت از توی کیفش یه جبعه کوچیک درآورد ... گرفت سمتم و گفت: امیدوارم خوشت بیاد. می خواستم با هم بریم ولی ... اگر دوست داشتی دستت کن ... . جعبه رو گرفتم و سریع ازش دور شدم ... از دور یه بار دیگه ایستادم نگاهش کردم ... تنها زیر درخت ... . شاید از دید خانوادگی و ثروت ما، اون حلقه بی ارزش بود اما با یه نگاه می تونستم بگم ... امیرحسین کلی پول پاش داده بود ... شاید کل پس اندازش رو ... ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀ @Nok_Ze ┗━━━🍂🍃━━━┛

شاید تو خونه‌یی که هستید یا قراره برید شکل کاشی‌هاشو دوس نداشته باشید برای همین این پست رو آماده کردم تا بدونید براتون راهی هست که بدون اینکه آسیبی به کاشی بزنه میتونید طرح دلخواهتون رو انتخاب کنید برای کاشی‌ها 👈👈استیکر کاشی میتونه کمکتون کنه اما میخوام بدونید چی هستو چه مراقبتهایی لازمه این برچسبهای رنگارنگ ضد آبن و روی کاشی یا هر سطح صاف دیگه‌ایی به راحتی چسبونده میشن. مناسب کف حمام و سرویس بهداشتی نیستن چون فقط باید با ابر و پارچه نرم تمیز شن و اسید و پاک کننده‌ها نباید روی اونها استفاده بشه. ضخامتش به اندازه کاغذه و نقشهاش هم برجسته نیستن. استیکرهای کاشی ضد حرارت نیستن و حرارت اجاق گاز به اونها آسیب میزنه پس بهتره که قبل از نصب دستتون رو جایی که میخواید استیکر نصب کنید قرار بدید اگه حرارت دستتون رو بسوزونه نمیتونید تو اون محل از استیکر کاشی استفاده کنید.یا بعد از نصب باید هنگام پخت وپز شیشه سکوریت یا فویل قرار بدید.مثلا بعضی اجاق گازها خودشون شیشه دارن اونا مشکلی نیست اگه اون قسمت استیکر باشه. #ابتکارات ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀ @Nok_Ze ┗━━━🍂🍃━━━┛

📚 #داستان_دنباله_دار 💌 #عاشقانه_ای_برای_تو 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت دهم: #معنای_تعهد گل خریدن تقریبا کار هر روزش بود ... گاهی شکلات هم کنارش می گرفت ... بدون بهانه و مناسبت، هر چند کوچیک، برام چیزی می خرید ... زیاد دور و ورم نمیومد ... اما کم کم چشم هام توی محوطه دانشگاه دنبالش می دوید ... . رفتارها و توجه کردن هاش به من، توجه همه رو به ما جلب کرده بود ... من تنها کسی بودم که بهم نگاه می کرد ... پسری که به خنثی بودن مشهور شده بود حالا همه به شوخی رومئو صداش می کردن ... . اون روز کلاس نداشتیم ... بچه ها پیشنهاد دادن بریم استخر، سالن زیبایی و ... . همه رفتن توی رختکن اما پاهای من خشک شده بود .. برای اولین بار حس می کردم در برابر یه نفر تعهد دارم ... کیفم رو برداشتم و اومدم بیرون ... هر چقدر هم بچه ها صدام کردن، انگار کر شده بودم ... . چند ساعت توی خیابون ها بی هدف پرسه زدم ... رفتم برای خودم چند دست بلوز و شلوار نو خریدم ... عین همیشه، فقط مارکدار ... یکیش رو همون جا پوشیدم و رفتم دانشگاه ... . همون جای همیشگی نشسته بود ... تنها ... بی هوا رفتم سمتش و بلند گفتم: هنوز که نهار نخوردی؟ ... امتحانات تموم شده بود ... قرار بود بعد از تموم شدن امتحاناتم برگردم ... حلقه توی جعبه جلوی چشمم بود ... . دو ماه پیش قصد داشتم توی چنین روزی رهاش کنم و زیر قولم بزنم ... اما الان، داشتم به امیرحسین فکر می کردم ... اصلا شبیه معیارهای من نبود ... . وسایلم رو جمع کردم ... بی خبر رفتم در خونه اش و زنگ زدم ... در رو که باز کرد حسابی جا خورد ... بدون سلام و معطلی، چمدونم رو هل دادم تو و گفتم: من میگم ماه عسل کجا میریم ... . آغاز زندگی ما، با آغاز حسادت ها همراه شد ... اونهایی که حسرت رومئوی من رو داشتند ... و اونهایی که واقعا چشم شون دنبالش افتاده بود ... . مسخره کردن ها ... تیکه انداختن ها ... کم کم بین من و دوست هام فاصله می افتاد ... هر چقدر به امیرحسین نزدیک تر می شدم فاصله ام از بقیه بیشتر می شد ... . ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀ @Nok_Ze ┗━━━🍂🍃━━━┛

آخر هفته با رمان شهدایی : ✅ده قسمت از رمان عاشقانه ای برای تو اثر شهید طه ایمانی با ما همراه باشید ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀ @Nok_Ze ┗━━━🍂🍃━━━┛

رشد عقلی در فرزندان_تمام دوران زندگی۳ ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀ @Nok_Ze ┗━━━🍂🍃━━━┛

آیت الله بهاءالدینی راه خدا، صدق می خواهد، سادگی می خواهد، بی غل و غش بودن می خواهد. به مردم و کسانی که می خواهند راه خدا بروند، بگویید: با کَلک بازی، کسی به جایی نمی رسد. ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀ @Nok_Ze ┗━━━🍂🍃━━━┛

#حجت_اشرف‌زاده 🔳 پاییز... 🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀ @Nok_Ze ┗━━━🍂🍃━━━┛