eitaa logo
خوشتیپ آسمانی
2.1هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
52 فایل
✅ تـنها کانـال رسـمـی شـهید بـابک نوری هریس 🌹 با حضور و نظارت خـانـواده مـحـترم شـهـیـد خادم کانال: @Khoshtipasemani_1@Rina_noory_86
مشاهده در ایتا
دانلود
💭توئیت زینب سلیمانی فرزند شهیدحاج قاسم سلیمانی برای تولد شهید ابومهدی المهندس تولدت مبارک عزیز دل ما 🌸🌿 ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅--- ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌
باݪ‌هایم‌هؤس‌با‌ٺوپریدݩ‌دارد🥀 بوسه‌از‌خاڪ‌قدم‌هاۍتوچیدن‌دارد♥️ من‌شنیـدم‌سرعشاق‌بہ‌زانوۍ‌شماست✨ و‌از‌آن‌روزسرم‌میݪ‌بریدن‌دارد🕊 ♥️ ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
👌 فردی هنگام راه رفتن، پایش به سکه ای خورد. تاریک بود، فکر کرد طلاست!✨ کاغذی را آتــــ🔥ـــش زد تا آن را ببیند. دید ۲ ریالی است!! بعد دید کاغذی که آتش زده، هزار تومانی بوده!! گفت: چی را برای چی آتش زدم! ✅ و این حکایت زندگی خیلی از ماهاست، که چیزهای بزرگ را برای چیزهای کوچک آتش میزنیم و خودمان هم خبر نداریم! 💢اعمالمان را با یک حرف(تهمت، غیبت، دروغ، ریا و ...)آتش نزنیم. ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅--- ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌
🎞 -بین ایرانۍها ڪیو بیشتر دوست دارین؟ ابومهدے: آقا ، فقط ایرانی نیست یعنی مال همه‌ست.. -غیر از ولی فقیہ! ابومهدے: حاج‌قاسم -چرا؟ ابومهدے: چرا نمیدونم حالا ،خیلۍ چیزا هست -رابطه‌تون باهاش چجوریہ؟ ابومهدۍ: رابطہ‌ے سرباز -سربازِ حاج‌قــاســم‌ ؟! ابومهدے:"سربازِ حاج‌قــاســم!و افتخار میڪنم" -فرمانده حشدالشعبی عراق،افتخار میڪنہ که سربازِ حاج‌قاسمہ؟! ابومهدے: بعلۍ بعلۍ سرباز حاج‌قاسمم! حاج‌قــاســم‌:"من سرباز ابومهدےهستم" ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
📕 🌸|•خوشتیپ آسمـــانے•| 🌸 آقای‌ندافی‌یکی‌از‌همرزمان‌بابک‌است که‌به‌سوریه‌رفته‌است. ایشان‌هم‌استانی‌بابک‌است.درمورد‌ بابک‌می‌گوید‌؛ موقع‌اعزام‌به‌سوریه‌بابک‌را‌دیدم. جوان‌زیبا‌وخوش‌سیما‌،‌به‌او نمی‌خورد‌که‌مدافع‌حرم‌باشد.جلو رفتم‌وبابک‌گفتم: "تواینجا‌چیکار‌می‌کنی‌دماغ‌عملی؟!توالان‌باید‌درخیابان گلسار‌رشت‌بگردی‌وخوش‌بگذرونی. نه‌در‌سوریه‌که‌غیر‌ازتوپ‌و‌تفنگ‌ خبری‌نیست." بابک‌نگاهم‌کرد.چشم‌های‌زیبایش‌را‌ به‌من‌دوخت.منتظر جوابی‌بودم،اما‌چیزی‌نگفت. سکوت‌کردوسکوت.‌فقط‌ لبخندزد.لبخندی‌که‌بعدهامراشرمنده‌کرد. امیدوارم‌به‌مابیچارگان‌زان‌ سو‌نخندند. کپے‌بدون‌ذکر‌منبع‌🚫 ~☆~》💖🌸《~☆~ @khoshtipasemani ~☆~》💖🌸《~☆~
🤣 دو برادر رزمنده👨🏻🧔🏻 « احمد احمد کاظم!📞📻 بگوشم، کاظم جان! احمد جان، شیخ مهدی پیش شماست؟». اینها رو اناری راننده‌ی مایلِر گفت. بی‌سیم‌چی📻📞 گفت:« آره! کارِش داشتی؟». اناری گفت:« آره! اگه می‌‌‌شه به گوشش کن». بعد از چند لحظه صدای شیخ مهدی اومد که گفت:« بله! کیه؟! بفرما!». اناری مؤدبانه😇 گفت:« مهدی جان، شیخ اکبر!! یعنی...» دوید تو حرفش. گفت:« هان! فهمیدم؛ پرید یا چارچرخش هوا شد؟😁» و بعد زد زیرخنده😂 . اناری گفت:« نه! مجروح شده!» - حالا کجاست؟ - نزدیک خودتون. « نزدیک خودمون دیگه چیه؟ 🤔درست حرف بزن ببینم کجاست!» شیخ مهدی خودشو رسوند به اورژانس🚑. رفت بالا سر برادرش، شیخ اکبرکه سرتاپاش باندبیچی شده بود🤕😓. نگاش کرد و خودشو انداخت رو شیخ اکبر. جیغ شیخ اکبر اورژانسو پر کرد. پرستارا دویدند طرفشون. شیخ مهدی خنده‌کنان و بلند😅 گفت:« خاک به سر صدّام کنند». زد رو دستش وگفت:« ما هم شانس نداریم. گفتم تو شهید شدی و برای خودم کلّی خوشحال بودم که من به جای تو فرمانده‌ی مقر می‌‌‌شم و برای خودم کسی می شم! گفتم موتورتم 🛵به من ارثِ می‌‌‌رسه. همه ی آرزوهامو به باد دادی💨!. تو هم نشدی برادر!». بعد قاه قاه خندید و نشست کنار شیخ اکبر و دوباره با هم خندیدند.😂 ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
هدایت شده از شهیـــღـد عِشـق
سلام رفقا🌱 چندوقت پیش فرمانده ازمون خواستن تا دوباره وارد میدان مبارزه با کرونا بشیم و جهاد رو ادامه بدیم؛ جوونای دهه هفتادی و هشتادی به ندای امامشون لبیک گفتن و وارد میدون شدن💪✌️ ولی رفقا... یه چیزایی رو نمیشه پنهون کرد کادر درمان خیلی خسته شدن😔 مریضا نیاز به روحیه دارن و حتی خیلی از اونا از نظر مالی نیاز به حمایت دارن😇 بچه هایی که دارن جهادی توی بیمارستان کار میکنن و همشون بسیجی و دانشجو و طلبه هستن نیاز به تغذیه هایی دارن که بین شیفت هاشون بهشون داده بشه تا کم نیارن😞🍎 ما میدونیم شما مردم خیلی مهربون تر از اون چیزی هستین که نیاز باشه تا ازتون درخواست کمک کنیم😇❤️ پس یه بار دیگه مهربونیتون رو جریان بدین تو قلبای پرشور و عشق بچه های درمان و نیروهای جهادی و مریضای چشم به راه تا ندای اماممون هم لبیک گفته بشه و دوباره انرژی مثبت و حال خوب سرازیر بشه تو شهرمون🌈🌧 این شماره کارتیه که در نظر گرفتیم برای مهربونیای شما چشم به راه دستای پرمهر و برکتتون هستیمـ😇🌱 6395991107297616 قوامین- محمد صادقی واریزی رو اطلاع بدید عزیزان @ya_emam_hasan313
هرگز به نیروهایش نگفت بروید🕊 بلڪه مےگفت💚 من مےروم🌹 شما هم بیایید🌷 ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅--- ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خوشتیپ آسمانی
‌🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋 🍃🌸
‌🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋 🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋 🍃🌸 |یک مسئولیت کوچک| ﴿همسر شهید﴾ ساعت حدود نه شب بود.صدای زنگ خانه از جا پراندم.نمیدانم چرا بی اختیار ترسیدم. چادرم را سرم کردم و رفتم دم در.یک موتور جلوی در بود دوتا مرد روش نشسته بودند و صورتشان را با چفیه پوشانده بودند اول که دیدمشان یکهو دلم ریخت! یکیشان گفت:آقای برونسی تشریف دارن؟ گفتم:نه گفت:کجا رفتن با خودم گفتم حتما از همرزماشن،گفتم: رفتن جایی پرسید:کی میان؟ گفتم: نمی‌دونم،رفتن سخنرانی معلوم نیست کی میان. گفت: ببخشین حاج خانم،ما از رفقای جبهه شون هستیم اگه بخوایم ایشون رو حتما ببینیم کی باید بیایم؟؟ گفتم: ایشون وقتی میان مرخصی ما خودمونم به زور میبینیمشون، سوالاتش تمامی نداشت باز گفت:امشب چه ساعتی میان؟ با تردید و دودلی گفتم:من دیگه ساعتش و نمی‌دونم میخواستم در را ببندم که گفت ببخشید حاج خانم اسم کوچیک شوهرتون چیه؟ دیگر نتوانستم طاقت بیارم و با پرخاش گفتم:شما اگه از رفقاش هستین باید اسمش و بدونین!! تا این را گفتم موتور را روشن کردند و بدون خداحافظی گاز دادن و رفتن. نزدیک ساعت ۱۰ عبدالحسین آمد،یکی دیگر هم همراهش بود سلام کردند، عبدالحسین گفت:شام رو بیارین که ما خیلی گرسنه ایم. گفتم:دو نفر اومدن با شما کار داشتن پرسید: کی؟ گفتم: سروصورتشان و با چفیه بسته بودند خودشونم نگفتن کی هستن. عبدالحسین به دوستش نگاه کرد نگاهشان،نگاه معنی داری بود‌، با نگرانی پرسیدم:مگه چی بوده؟؟ عبدالحسین دستپاچه شد و گفت:هیچی هیچی از رفقا بودن. سیر تا پیاز حرفای آن ها و حرفای خودمو گفتم خنده اش گرفت گفت:آخر کاری جواب خوبی دادی بهشون. آن شب هرچه خواستم از ته و توی ماجرا سر در بیاورم نشد. فردا صبح رفتم مغازه همسایه مان مال یک زن بود تا مرا دید سلام کرد و گفت:دیدی دیشب می‌خواستن شوهرت رو ترور کنن!! رنگ از روم پرید.گفتم:ت.... ترور! چرا؟ مگه چی شده....؟؟!! یک صندلی برایم گذاشت،بی اختیار نشستم‌. ... ⛔️ 🦋🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 @khoshtipasemani 🦋🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃
مداحی آنلاین - یار دلم - محمدحسین پویانفر.mp3
4.71M
☁️🌙☁️ از بچگی شادی فروختم غم خریدم با پول تو جیبی هام برات پرچم خریدم 🎤 محمدحسین پویانفر 🚰 ⓙⓞⓘⓝ↴ ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---