eitaa logo
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
147 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
551 ویدیو
51 فایل
⬅️وابسته به کانال راه @raahcenter_ir ✍من یه مادر دهه هفتادی ام با سه تا شاخه گل، یه دخترخانم ناز ۱۰ساله ،دوتا آقا پسرمهربون ۶ و۴ساله همسرم طلبه هستن و یه زندگی ساده طلبگی و...... اینجا کلی آموزش و تکنیک در انتظارتونه آیدی ادمین @admein_onlain
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕 معمولاً ازدواج به خاطر قیافه و موقعیت افراد شکل می‌گیرد و طلاق به خاطر اخلاق! ❣وقت آن رسیده است که کمی در معیارهایمان تجدید نظر کنیم‼️ (◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ @khrshidkhane_ideas🌞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو برای دل من خوب رفیقی هستی از ازل نام تو با جان و دلم مانوس است کبوتردل هردم مقیم حرم توست...🕊️ السّلام علیک ایُّها الامام رئوف علیه‌السّلام «ع» (◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ @khrshidkhane_ideas🌞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
چشم های تو بهشت من است 💝 💞💝 💝💞💝 #برگ‌50 -نه بابا تا بریم اونجا و برگردیم نصف شب میشه اونوقت مامانم
چشم های تو بهشت من است 💝 💞💝 💝💞💝 چشمکی حواله ام کرد که تنها لبخندی در جوابش زدم و بعد از پوشیدن کفشم کنارش به سمت خروجی حرکت کردم. در مسیربرگشت دیگر رفتار یا حرف منظورداری از کیارش ندیدم با اینکه تنها یک ماه از رابطه ی مان میگذشت او خیلی زود داشت روی دیگر خود را نشان میداد. مثل همیشه قبل از اینکه وارد خیابان منتهی به خانه ی مان شود از او خواستم مرا پیاده کند. ماشین را پارک کرده و گفت: -این وقت شب تنها میخوای بری خطرناکه بزار تا دم خونه برسونمت. در حالی که در را باز میکردم سری به نفی تکان داده و گفتم: -نه بابا نگران نباش زیاد راه نیست بابت امشبم ممنون. -اوكی. خداحافظی کرده و از ماشین پیاده شدم و بعد از رفتن کیارش به سمت خانه حرکت کردم. در حال و هوای خودم بودم و توجهی به اطراف نداشتم. رفتار امشب کیارش حسابی فکرم را مشغول کرده بود و اگر میخواست به این رفتار ادامه دهد دیگر تمایلی به این رابطه نداشتم و در اولین فرصت آن را تمام میکردم . با شنیدن صدای موتور سر بلند کرده و متوجه ی دو جوانی که سرنشین آن، بودند شدم از کنارم که داشتند رد میشدند یکی از آنها نگاهم کرده و گفت: -نبینم تنها باشی عزیزم. هیچ وقت در برابر حرفهایی این چنینی آن هم از جانب جوجه های از تخم در آمده هایی مثل این دو نفر سکوت نمیکردم. ادامه دارد.... 💝💞💝 💞💝 💝 (◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ ┏━━☀️┓ ༅𖣔@khrshidkhane_ideas𖣔༅ ┗☀️━━┛
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
چشم های تو بهشت من است 💝 💞💝 💝💞💝 #برگ‌51 چشمکی حواله ام کرد که تنها لبخندی در جوابش زدم و بعد از پو
چشم های تو بهشت من است 💝 💞💝 💝💞💝 برای همین قبل از اینکه فاصله بگیرند با صدای بلندی جوابشان را دادم: -برو به فکر تنهایی ننه ات باش بابا. گفته و خواستم به راهم ادامه دهم که متوجه شدم آنها توقف کردند و دارند به سمتم می آیند. خودم را نباختم و سرجایم منتظرآمدنشان ماندم. -چی زر زدی؟ -اون رو که اول تو زدی منم جوابت و دادم. جلو آمده و خواست دستش را به سمت صورتم بیاورد که دست مردانه ای از پشت سرم مانع شد. -حواست باشه داری چیکار میکنی. با صدای محمد پارسا به عقب برگشته و خیره اش شدم. زیر نور کم تیر چراغ برق متوجه ی چشمان سرخ و عصبی اش که باجسارت خیره به جوان رو به رو بود شدم. -مسئله شخصی داداش به شما ربطی نداره. با حرف پسر مزاحم به سمتش برگشتم و دیدم که پسر جوان دیگر هم نزدیک آمده و کناردوستش قرار گرفت. کاملا معلوم بود،مال این محله نیستند. محمد پارسا دست پسر مزاحم را که در دست داشت با قدرت کنار زده و قدمی جلو گذاشت و بدون اینکه نگاهم کند گفت: -بهتره شما برید. ادامه دارد.... 💝💞💝 💞💝 💝 (◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ ┏━━☀️┓ ༅𖣔@khrshidkhane_ideas𖣔༅ ┗☀️━━┛
قرارشبانمون زمزمه من و بچه ها باهم زمزمه میکنیم😊 شما چطور ؟ فراموش نکنید ها👌 (◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ @khrshidkhane_ideas🌞
107571_760.mp3
3.62M
الھی عظم البلا (◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ @khrshidkhane_ideas🌞
سلام و نور یه سلام بدیم به مهدی زهرا ســـَــلــامــ بــَر إِمـــامــ زَمــانــم
❥صلے‌الله‌علیڪ‌یااباعبدالله‌الحسین... صُبحِ‌مَن‌بایِک«سَلام»اِمْروز،زیبٰامیشَود اَلسلام‌اِی‌حَضْرتِ‌اَربابْ«مولانٰاحُسَینْ»❤️ <ع> (◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ @khrshidkhane_ideas🌞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌾🌾 هر صبح شروع یک صحنه از داستانِ زندگی توست امروز، بهترینش را بساز. 🌼 روزی پراز آرامش داشته باشی😍 (◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ @khrshidkhane_ideas🌞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از چله • من می‌دونم برای حرفی که داره میزنه، باید سکوت کنم... اما نمی‌تونم جواب ندم ! • من می‌خوام اشتباهش رو ببخشمش‌ها... اما نمی‌تونم فراموش کنم ! • من می‌خوام دوستش داشته باشما ... اما نمیشه ! ✘ چکار کنم؟ (◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ @khrshidkhane_ideas🌞
‏معترضانه گفت: کجایی ای خدا ؟ به آرامی ندا داد: ❤تو کجایی‌ ‎بنده‌‌ی‌من؟! 🌹اِنَّنی مَعَکُما اَسمَعُ وَ اَرى..♥️⃟؎•° (◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ @khrshidkhane_ideas🌞
🧕زن، بایـد شـادی آفریـن خانه باشد 🏡 ❤️ زن، سنگ صبور خونه است 👈 و همیشه باید نبض عواطف و جو اخلاقی خونه رو معتدل نگه داره 🌤 🍃🌺 پیامبراڪرم‏ ﷺ زنی را شایسته و پُر سـود دانستند که هر گاه‌ مرد‌ به‌ او نـ👀ـگاه کند‌ ،شــادمان‌ شود. 😍 👌 پس گره از ابرو باز کن ☺️ و با استقبال گرم و صورت خندون 😊 گلهای محبت را در زندگی شکوفا کن🌸 (◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ @khrshidkhane_ideas🌞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📢📢📢 هر چقدر به این عکس نگاه کردم بارها و بارها هر چقدر.... نتونستم از زاویه نگاه این دو کودک ،تصویر رو ببینم قلمِ تاریخ بشکند اگر ننویسد رویای نیل تا فرات چگونه رویای کودکان غزه را بر باد داد. مرگشان باد این شرور مطلق این شیطان مجسّم اسرائیل...... مسلمانِ بی تفاوت نداریم مسلمانِ به من چه نداریم میلمانِ به تو چه نداریم مسلمانی که ببیند، فقط دلش بسوزد و کاری نکند نداریم (◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ @khrshidkhane_ideas🌞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر امتحان جدیدی که خدا میگیره ؛ از امتحانِ قبلی قطعاسخت تره .. بیخودی نگو مگه از این سخت تر هم میشه ؟! آره میشه .. به عقل من و تو نمیرسه ؛ شُکر کن آقاجون ، شُکر 🤝 . (◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ @khrshidkhane_ideas🌞
بلند بگو الـحَـمـدُلِـلّٰـهِ رَبِّ الـعـٰالَـمـیـنْ
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
چشم های تو بهشت من است 💝 💞💝 💝💞💝 #برگ‌52 برای همین قبل از اینکه فاصله بگیرند با صدای بلندی جوابشان
چشم های تو بهشت من است 💝 💞💝 💝💞💝 جوان که فهمید ما همدیگر را میشناسم نیشخندی زده و در حالی که عقب گرد میکرد با کنایه گفت: -فکر کردیم بی صاحبه که این وقت شب تو خیابونه ولی حالا که میشناسیش مال خودت داداش نوش جونت. گفت و در حالی که همراه دوستش با صدای بلند میخندیدند به سرعت سوار موتور شده و رفتند. عصبی قدمی جلو برداشته و داد زدم -بی صاحب عمته مرتیکه ی ..... -بس کنید لطفا. با صدای محمد پارسا که جمله اش را عصبی و تاکیدی بیان کرده بود حرف در دهانم ماسید. به سمتش برگشته و با طلبکاری خیره اش شدم هنوز هم مستقیم نگاهم نمیکرد و با نفس های عمیق و ذکرهایی که زیر لب زمزمه میکرد سعی داشت خودش را آرام کند. چند دقیقه ای نه او حرفی زد نه من. اما بعد از چنددقيقه بالاخره نگاهش را کمی بالا کشید و سرزنش گرانه گفت: -خوب نیست تا این ساعت از شب بیرون باشید. پوزخند صداداری زدم و دستم را به سمتش نشانه گرفتم. -چطور برای شما خوبه برای من جیزه؟ کلافه سری تکان داد و اخم هایش کمی در هم رفت. -این ساعت از شب برای یک خانوم امنیت نداره ندیدید مگه چه برخوردی باهاتون داشتند؟ برایم جالب بود که اصلا اشاره ای به سر و وضعم نکرد. هر کس دیگری بود میگفت با این مانتوی جلو باز و کفشهای پاشنه بلندوآرایش غلیظی که داری باید هم مزاحمت شوند. ادامه دارد.... 💝💞💝 💞💝 💝 (◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ ┏━━☀️┓ ༅𖣔@khrshidkhane_ideas𖣔༅ ┗☀️━━┛
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
چشم های تو بهشت من است 💝 💞💝 💝💞💝 #برگ‌53 جوان که فهمید ما همدیگر را میشناسم نیشخندی زده و در حالی که
چشم های تو بهشت من است 💝 💞💝 💝💞💝 اما او فقط به دیر وقت بودن تاکید داشت وهیچ ایرادی به خود من نگرفت. اما با همه ی اینها از نصیحت کردنش خوشم نیامد و حق به جانب جوابش را دادم. -اگر شما نمیومدی خودم بلد بودم چطور جواب این جوجه مزاحم هارو بدم. برای لحظه ای گذرا نگاهی به صورتم انداخت و گفت: -در شان یک خانوم نیست بخواد با همچین آدمایی دهن به دهن بزاره. کوتاه نیامدم و با طلبکاری گفتم: -شانم اینه که لال باشم بزارم هرچی هم جنسای تو میخوان با رم کنن آره؟ آرام تر شده بود و سعی میکرد با متانت همیشگی اش جوابم را دهد. -اگر این وقت شب بیرون نیاید کسی به خودش اجازه نمیده که بهتون حرفی بزنه. نیشخند حرص درآری به رویش زدم و در حالی که به قصد رفتن از او فاصله میگرفتم جوابش را دادم. -شرمنده اخوى،من به خاطر هم جنسای تو خودم و تو خونه زندانی نمیکنم.شب خوش. گفتم و رویم را از او برگرداندم و مسیر خانه را در پیش گرفتم. وقتی وارد کوچه شدم فهمیدم که او با فاصله پشت سرم آمده است. سعی کردم نادیده اش بگیرم و به دنبال کلیددست، در کیف کوچک دوشی ام کردم.در را باز کرده و داخل رفتم اما قبل از بستن در متوجه شدم که او دم خانه شان منتظر است تا از به خانه رفتنم مطمئن شود و بعد به خانه برود. *** بیا حدیث این چادرم بزار داخل چمدونت که موقع حرم رفتن سرت کنی. بدون مخالفت چادر را از مامان گرفتم و درون چمدان کوچک قرمز رنگم گذاشتم. ادامه دارد... 💝💞💝 💞💝 💝 (◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ ┏━━☀️┓ ༅𖣔@khrshidkhane_ideas𖣔༅ ┗☀️━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و نور یه سلام بدیم به امام زمان ˝الـسـَّـلـامــ ُ عَــلَــیڪ یـاٰحُجَت بنِ الحَسَن (عَـج)“
🕊 سلام بر تو ای مولایی که در شب ظلمانی غیبت، مومنان چشم به راه طلوعت هستند و در صبح ظهور، شکرگزار آمدنت...🕊 (◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ @khrshidkhane_ideas🌞
زندگی موسیقی گنجشک هاست زندگی باغ تماشای خداست زندگی یعنی همین پروازها صبح ها لبخندها آوازها عزیزان (◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ @khrshidkhane_ideas🌞