(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
چشم های تو بهشت من است 💝 💞💝 💝💞💝 #برگ68 دستی به چشمانش کشید و گفت: -آخه این وقت شب؟ -یک جوری میگی
چشم های تو بهشت من است
💝
💞💝
💝💞💝
#برگ69
خندید و بدجنسی زیر لب زمزمه کرد.
با آمدن محمد پارسا که با موبایل و کتاب دعای کوچکی در
دستش از کوپه خارج شد با هم به سمت رستوران حرکت کردیم.
بعد از گذراندن چند واگن به رستوران قطار رسیدیم برخلاف تصورم که فکر میکردم رستوران خلوت باشد چند نفری نشسته
بودند و از فضای دنج و آرام رستوران در این ساعت از شب استفاده میکردند.
به همراه محدثه میزی را برای نشستن انتخاب کردیم و با نشستنمان از گارسون خواستیم تا دو استکان چای برایمان بیاورد.
محمد پارسا هم نزدیک ما جایی برای نشستن انتخاب
کرد و بدون دادن سفارشی مشغول خواندن کتاب دعای کوچکی که به همراه داشت شد.
سعی کردم توجهی به او نکنم و از شب زنده داری ام در قطار لذت ببرم با محدثه آدمهایی که در رستوران بودند را زیر نظر میگرفتیم و برای هر کدامشان داستانی فرضی میساختیم.
هر چند دقیقه صدای خنده های کوتاه و بلندمان در رستوران پخش میشد.
میدیدم که با هر بار خندیدنمان نگاه محمد پارسا را متوجه خود میکنیم و چند باری حتی با نگاه ادامه دارش سعی داشت تذکر دهد، اما اصلا به روی خودمان نیاوردیم.
یک ساعتی از نشستنمان گذشته بود و رستوران به نسبت قبل خلوت تر شده و تنها یک نفر به همراه ما سه نفر در رستوران بود. مثل اینکه ساعت کار رستوران خیلی وقت بود که تمام شده و نباید خدمات می دادند.
ادامه دارد....
💝💞💝
💞💝
💝
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
┏━━☀️┓
༅𖣔@khrshidkhane_ideas𖣔༅
┗☀️━━┛
5.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨️⃟ٖٜ💛 یامہدے
ای خوشا روزی که ما ؛
معشوق را مهمان کنیم
دیده از روی نگارینش،
نگارستان کنیم ..
#دعایفرج
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
@khrshidkhane_ideas🌞
📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْإِمَامُ الْوَلِیُّ الْمُجْتَبَی وَ الْحَقُّ الْمُنْتَهَی...
🌱سلام بر تو ای گوهری که خدا تو را برای خودش آفریده است.
سلام بر تو که تمام حقایق عالم، پرتویی از خورشید توست.
سلام بر تو و بر روز طلوعت...
#اللهمعجللولیکالفرج
#گلنرگس
#امامزمان
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
@khrshidkhane_ideas🌞
🌹
💕 صبحتون عالی از خدا برایتان
✨یک روز زیبا وسرشاراز موفقیت
💕همراه با دنیا دنیا آرامش
✨سبد سبد خیر و برکت
💕بغل بغل خوشبختی
✨و یک دنیا عاقبت بخیری
💕و یک عمر سرافرازی خواهانیم
✨روزتون زیبـا و در پنـاه خـدا
#صبحبخیر 🌤☕️
سلاااااااام خورشید خونه
شما نور خونه ای یادت باشه که در همه حال باید بتابی ها😊
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
@khrshidkhane_ideas🌞
از طرف مدرسه
دخترها رو امروز اردو برده بودن گلستان شهدا😍
چقدر خوبه که بچه هامون شهدایی بزرگ بشن😊
سر مزار شهیدحاج حسین خرازی، شهید عبدالحسین برونسی،شهید سردارمحمدرضا زاهدی،همچنین مزاریادبود شهید سردار حاج قاسم سلیمانی و....
بله حسابی کنار شهدا خوش گذروندن 😍
این هدایا رو هم دریافت کردن👌
#بدونهفیلتر
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
@khrshidkhane_ideas🌞
مراقب کلاممون باشیم که....
اثر منفی روی فرزندانمون نزاره😥
🍃 به بچه ها میگیم "آفرین چه بچهی باهوشی، چه زود یادش گرفتی، باریکلا بیست شدی چه با استعداد و ..."
🍃اونها اینطور میشنون که "اگه با چندبار تکرار ویا دیر یاد بگیرم پس دیگه باهوش نیستم، اگه یه موقع بیست نشم دیگه استعدادی ندارم و..."
📌و اینطوریه که یه بچه کمالگرا بار میاد❌
به جای تعریف و تمجید از هوش و استعداد بچه هامون،
از تلاش های فرزندانمون تعریف کنیم
📌اینجوری یاد میگیره بیشتر تلاش کنه✅
#تکنیکفرزندداری
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
@khrshidkhane_ideas🌞
•••
آب هر چه قدر آلوده باشه…
حتی لجن هم شده باشه…
اگر به دریا برگرده…✨
صاف زلال و پاک می شوه…✨
یادت باشه خدا دریای رحمته…
و ما چون آب آلوده…
که اگه به آغوش رحمت خدا باز گردیم…
کار تمامه و پاک پاک می شیم.
#تلنگر
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
@khrshidkhane_ideas🌞
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
چشم های تو بهشت من است 💝 💞💝 💝💞💝 #برگ69 خندید و بدجنسی زیر لب زمزمه کرد. با آمدن محمد پارسا که با
چشم های تو بهشت من است
💝
💞💝
💝💞💝
#برگ70
وقتی آن یک نفر هم بلند شد و از رستوران بیرون رفت محدثه با نگاه دنبالش کرده و گفت:
-میگم حدیث بلند شو ما هم بریم تا بیرونمون نکردن این برادرمون هم خوابش گرفته بنده خدا.
با حرفش نگاهم به محمد پارسا جلب شد. هر چند دقیقه دستی به چشمان خمارش میکشید و سعی داشت با خواندن آن کتاب دعای کوچک خود را هوشیار نگه دارد.
-زوده بریم این برادرمون هم اگر خسته است میتونه بره بخوابه به ما چیکار داره.
گفتم و چشمکی به رویش زدم که خنده ی ریزی کرد و دیگر حرفی نزد و بر خلاف دقایقی پیش این بار هر دو در سکوت خیره ی تاریکی بیرون شدیم.
حرکت قطار در دل جاده های کویری و پرستاره خوفناک و در عین حال زیبا بود نمیدانم چقدر گذشته بودکه خستگی بر چشمانم غلبه کرده و بالاخره تصمیم به رفتن گرفتم.
سرم را به سمت محدثه چرخاندم و با دیدن چشمان نیمه بازش گفتم:
-بلند شو بریم تا همین جا خوابمون نبرده.
سری به تایید حرفم تکان داد و با هم از جا بلند شدیم.
با بلند شدنم متوجه محمد پارسا که سرش را روی میز گذاشته و انگار به خواب رفته بود شدم.
-این مثلا اومد بادیگارد ما باشه خودش خوابش برد که.
-گفتم که خوابش میاد بنده خدا.
نزدیک تر رفته و صدایش کردم:
-اخوی خوابی؟
ادامه دارد....
💝💞💝
💞💝
💝
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
┏━━☀️┓
༅𖣔@khrshidkhane_ideas𖣔༅
┗☀️━━┛