eitaa logo
خوان
115 دنبال‌کننده
163 عکس
60 ویدیو
13 فایل
اللهم اجعلنی عندک وجیها بالحسین علیه السلام اینجا را دریاب @Tahosnahel
مشاهده در ایتا
دانلود
خدای مهربونم! ما دهه شصتی‌ها رو با همه چیز امتحان کردی! خیلی نامردیه اگه با شهادت نبریمون 😭😭😭
ولی بیایین یه طوری باشیم که وقتی کسی شهید شد یا فوت شد، برامون عزیز نشه! از اول عزیز باشه برامون. از اول خوب بشناسیمش. نشیم مصداق ضرب المثل" میخوای عزیز شی یا گور شو یا دور شو"
6 صبح بود. باید بچه ها را برای رفتن به مدرسه بیدار می‌کردم. اول رفتم سراغ گوشی. باید بعد از این همه ساعت، یک خبری می‌شد دیگر. همه جا خالی از خبر بود.توی دلم راضی شدم به اینکه حاج احمد متوسلیان دیگری را باید انتظار بکشم. دلم نمی‌خواست باور کنم. درست مثل روزی که خبر فوت امام را شنیده بودم. عکسش را توی آغوشم نگه داشته بودم و اشک‌هایم را از روی شیشه قاب پاک می‌کردم. راضی بودم که صدای قرآن از توی رادیو و تلویزیون پخش نمی‌شود. راضی بودم که ما را منتظر خبرهای خوب نگه داشته‌اند. به خیلی چیزها راضی بودم. چون روز تولد آقایم امام رضا بود. اما توی ماشین که نشستیم تا بچه‌ها را به مدرسه‌شان برسانیم، بغض شدم. تا آن موقع گریه نداشتم. نمی‌خواستم گریه کنم. دلم قرص بود دیگر.... . اصلا مگر می‌شد یکهو چند نفر را با هم از دست داد. نوشتم هنوز در باغ شهادت باز است. بازِ باز. می‌دانم که لباس شهادت را خدا برای هر کسی اندازه نمی‌کند، می‌دانم خدا خودش گلیچین می‌کند اما مگر می‌شد به این راحتی؟بعد یادم آمد که می‌شود. ما دکتربهشتی را با هفتاد و چند نفر از یارانش در یک آن از دست دادیم. جهان آرا و فلاحی و احمد کاظمی و ... را با یک هواپیما آدم مهم از دست دادیم. بعد یک ملت را از دست دادیم. شهید سلیمانی را. اما هنوز قطار انقلاب جلو می‌رود.مسافرانش هر روز با یک روشی از آن پیاده می‌شوند. بعضیها واقعا پیاده می‌شوند و مسیر عوض می‌کنند. بعضی اما شهادت را انتخاب می‌کنند. آنها از واگن‌ها پیاده می‌شوند و بعد با ریسمانهای محمی که در دست دارند قطار را به سوی قله‌ها هدایت می‌کنند. برای همین است که به قول رهبرم ما نزدیک قله‌ایم. رمان سووشون را که می‌خواندم و صحنه‌هایی که یوسف شهید شده بود و خونش از توی حوض ، توی جوهای منتهی به باغ‌ها و درختان میرفت ، توی قلبم حک شده است. اینکه هر چند وقت یکبار این مملکت قربانی می‌دهد دردناک است اما خون است که می‌جوشد، قلیان می‌کند و دنیا را به آشوب وا می‌دارد. برای بچه هایم که قصه می‌گویم، عبارت مهم شهادت را پشت اسم رییس جمهور و وزیر خارجه کشورم می‌گذارم و بهشان می‌گویم درست است که دیگر پیشمان نیستند اما هوایمان را دارند. علی ما هیچ وقت تنها نمی‌ماند چون ما مردم کوفه نیستیم. https://eitaa.com/khuaan
باید به جایی برسیم که نباید دیده شویم! آن که باید ببیند می‌بیند...! شهریور سال 1402 بود که رهبری به دولت رییسی انتقاد کرد. انتقاد ایشان موضوع تیم رسانه‌ای دولت بود. همان جهاد تبیین، همان جنگ روایتها که توی این دولت نادیده گرفته شده بود. همان موقع با تذکر رهبری، دلم سوخت. باید که تیم دولت یاد می‌گرفت کارهای خوبش را رسانه ای کند. باید گزارش می داد ولی این کار را نکرد. نه او نه وزیر خارجه اش بلد نبودند انگار. ما اثرات سیاست های خارجی دولت رییسی را توی ماجرای غزه ، یمن ، عملیات وعده صادق و توی مذاکرات با غربیها و .... به چشم دیدیم. ما همیشه قد بلند وزیر خارجه مان را می‌دیدیم و ماشالله گویان به اقتدارش، روی نوک پا خودمان را می‌کشیدیم که به قدش برسیم، بلکه نترسی و شجاعت توی رفتارش با بیگانگان را یاد بگیریم. جذبه‌اش، جذبمان کرده بود و هی می‌دیدیم عزت است که توی پاسپورتهامان سرر ریز می‌شود. انقدر دلمان به حضورش خوش بود که دیگر غمی نداشتیم . می دانستیم با سید دولت جمع که بشوند کارستان می‌کنند که دیدیم. فقط نگران تیم رسانه ای بودیم هنوز. اما رییسی و وزیرش در مقابل اوامر رهبری، خوب پیروانی بودند . نگذاشتند یکسال شود، همه چیز را رسانه ای کردند. با خونشان و توی جنگلهای مرزی توی سرمای استخوان سوز و بعد توی همین چند ساعت بود که کل ایران شد رسانه و 8، 9 کشور توی دنیا هم دست به کار شدند و حدود 2 میلیارد نفر توی این چند کشور عزادار رییس جمهور و وزیر خارجه ما شدند. اینجا بود که رییسی و وزیرش سرشان را بلند کردند و گفتند : "حضرت آقا! این هم از فرمایش شما. قبول شدیم؟ این هم رسانه ما . همان چیزی که خودتان امر کرده بودید اجرا شد." این روزها این جمله حاج قاسم که با خط خودش نوشته است توی ذهنم چرخ می‌زند: " باید به جایی برسیم که نباید دیده شویم! آن که باید ببیند می‌بیند...!" . همینجاست که قدرت رسانه خدا را می‌بینیم. همان رسانه ای که مظلومیت رییس جمهورمان را ثابت کرد و به گوش دنیا رساند. https://eitaa.com/khuaan
توی راهروی اداره ایستاده بودم تا برگه‌ای را کپی بگیرم. دو تا از نیروهای خدماتی شرکتی به هم رسیدند و شروع به صحبت کردند: - باید برم درمانگاه. - خیر باشه. چی شده؟ - برای تبدیل وضعیت به قراردادی . رو کردم به طرف همکاری که راهی درمانگاه بود و گفتم : - مبارک باشه. انشالله به سلامتی و بعد به آن یکی گفتم: - شما کی انشالله شیرینی قراردادی شدنتو میدی؟ با لبخندی گوشه لبش گفت: - من چند ماه دیگه قراردادی می‌شم.خدا بیامرزه آقای رییسی رو. ایشون بود که این دستور رو داد. گفتم: - نمی‌دونستم دستور ایشون بوده. - آره کار خودش بود. اگر نبود که ماها هیچکدوم تبدیل وضعیت نمی‌شدیم. شرکتهای پیمانکاری که پول ما رو می‌خوردن دیگه کاری ندارن. ما خودمون مستقیم از اداره حقوق می‌گیریم. حق و حقوقمون حفظ می‌شه. - https://eitaa.com/khuaan
همکاری دارم که تازه به اداره ما منتقل شده است. سر ماجرای رییس جمهور، مکالماتمان از سلام و علیک فراتر رفته و کمی با هم درد دل می‌کنیم. قطره‌ای اشک گوشه چشمهامان می‌جوشد و بعد برای هم دعا می‌کنیم و می‌رویم سر کارهایمان. امروز صبح که همدیگر را دیدیم گفت: - این دو سه روز خیلی دارم به آقای رییسی فکر می‌کنم. - به موضوع خاصی فکر می‌کنی؟ اشکهایش پر شد. گفت: - برنامه کاری همین یک روزی که دچار حادثه شد رو دیدی؟ - می‌دونم خیلی فشرده کارمی‌کرده. چشمهایش را چرخاند و اشکی از روی گونه‌اش افتاد: - حتی وقت برای نهار نمی‌ذاشته. سر تکان دادم: - آره، محافظش از آقا خواسته بوده دستوری از رییس جمهور بخواد یه کم استراحت کنه. همکارم دستمالی را روی اشکهاش کشید و گفت: - یاد فیلم غریب افتادم. شهید باکری رفت و سفره صبحانه اون چند نفر رو به هم زد و خواست که برن به کار مردم برسن. - می‌بینی؟ همه‌شون مثل هم بودن. پرکار و با مسئولیت. - راستش! تصمیم گرفتم خیلی بیشتر کار کنم. محکم تر از قبل. باید کشور رو ببریم جلو. بعد آهی کشید و گفت: - مهمترین درس از رییس جمهور، همینه! https://eitaa.com/khuaan
نشسته ام روی صندلی آبی در یک فضای تنگ بین و تختت و تو آرام یاسین گوش میدهی تا در آرامش بخوابی. اشکهایم از کنار چشمانم سرریز میشود تو صورتم و یاد مادرهای جانبازان و شهدا می‌افتم و مادران غزه. من خودم تو را آوردم توی بیمارستان و خودم تو را دست دکترها سپردم که آن زائده‌ای که را که هنوز حکمتش را هیچکس نمیداند و ملتهب شده بود و دو روز خوابت را گرفته بود دربیاورند. من امید دارم که از جایت برمیخیزی. دوباره شیطنت می‌کنی، برایم تحلیل‌های تاریخی می‌آوری و از اخبار روز دنیا با هیجان برایم می‌گویی. اما.... من کجا ‌و مادران شهدا کجا. تاب ندارم بچه های سوخته و جان داده توی بغل پدر و مادرهای غزه‌ای را ببینم. میسپارمت به امام رضا جانم https://eitaa.com/khuaan