eitaa logo
دلتنگ کربلا
1.2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
2.3هزار ویدیو
52 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
امام صادق علیه السلام فرمودند : غذا دادن گرسنه از اسباب رسیدن به بهشت است 📚المحاسن ج 2ص389✨
پست ویژه ویژه ویژه 🌹👇 انس بن مالک نقل می‌کند: روزی 📌 پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله با ما نماز صبح بجای آورد و پس از نماز رو بسوی ما گردانيد و فرمود: ای جماعت مسلمانان هركس كه آفتاب را از دست بدهد، پس بايد به ماه تمسک جويد و در فقدان دست به دامان شود و اگر زهره را نيابد به دو ستاره فرقدان پناه آورد 📌 سوال شد: يا رسول الله مقصود از آفتاب و ماه و زهره و ستاره فرقدان (دو ستاره نورافشان) چيست؟ 📌 پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: من ( محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله )آفتابم ❤️ ماه است ❤️ است و دو ستاره حسن و حسین هستند آنان با كتاب خدا هرگز از يكديگر جدا نمی‌شوند، تا در كنار حوض كوثر به من ملحق شوند 📚  معانی‌الاخبار، ص۱۱۴
🌴احوالات حضرت زینب ( س )🌴 افتخاریمدور سنون تک شهریاریم وار حسین نهضتوندندی   نقدری   اعتباریم وار حسین سن منیم أوز قارداشیم سان انتظاریم وار حسین ایستورم وصلت تلین بیر یول حوروب اوندان أولم ایستورم بیر یولدا عباسی گوروب اوندان أولم 🌹🌹🌹🌹🌹 زینبم من   حقووی    اهل   جفادن آلمیشام نطق آتش باریلن    شاماته   لرزه سالمیشام ایندی سوز توتمور دلیم،باخ گورنه حاله قالمیشام کربلادن شامه جک دایم ویریلدیم یا حسین بیر دعا ایله أولوم والله یورولدوم یا حسین 🌹🌹🌹🌹
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ «فرازی از شعر یا مولا» . علی ای نابغه لر نابغه سی گوزل آیندسی هم سابقه سی علی ای قافله لر سالاری شیعه نین هادی و پرچمداری علی ای فرق بنی آدمه تاج سفرۀ جودیوه عالم محتاج علی ای مروه صفا مقصودی کعبه نین اوغلی حرم مولودی علی ای خضردن أؤلا بنده هامی جوینده دی سن یابنده جاودانسان دیری سن باقی سن فاطمه کوثر و سن ساقی سن گر ملک سن نیه بس خاکیده سن؟ سنی احمد گوروب افلاکیده سن یرده سنسیز اَله گلمز برکت گویده سنسیز ملک ایتمز حرکت شُهره هنگامه دی رُجحان محشر ها علیّ بشرُ کیف بشر مرحبا لر سنه طاها بویوروب هر نه طاها دیسه باجا بویوروب * گورمسیدیم آنادان اولماقیوی دسته گل تک بلنن قونداقیوی شبهه نی قلبمه حکّ ایلردیم لم یَلد یولَده شکّ ایلردیم سن ولی عبدِ حق رحمانسان اشتباه ایلمورم , انسانسان ای یاتان بستر پیغمبرده وی سَلونی بویوران منبرده گجه قؤزانسا مناجات سسی ربّنا نغمه سی آیات سسی بو علی دور دیرم پنهانی دولانور کوفه ده نخلستانی دلده که سوزلریوه حیف اولسون قان دولان گوزلریوه حیف اولسون آند ویرّم گوزل اوغلون حسنه هم حسین جانینه که جاندی سنه آقالیق شمعینی خاموش ایلمه بیزی محشرده فراموش ایلمه .
مدح حضرت زهرا س روح الله رمضانی کیمدی زهرانورذات کبریانون مظهری کیمدی زهراگل آدی دنیاده دللرازبری کیمدی زهرابانوی والاتبارمرتضی کیمدی زهرامصطفانون هم قیزی هم مادری کیمدی زهراگلمیوب گلمزحیاده تای اونا ایلیوراسپهرعصمتده خانیم روشنگری کیمدی زهراهم اوزی هم اون بیراولادی اولوب رجسدن امرخدائیله بودنیاده بری کیمدی زهراآیه ی تطهیره مصداق اولدی تا اولسون عالمده نبی اکرمین تاج سری کیمدی زهرامصطفادن برطرف ایلوبدی ،اول تهمت بی اعتبارو ناروای ابتری کیمدی زهراشانی تااینکه بیلیسین عالمه حضرت پیغبره گوندردی آلله کوثری کیمدی زهراذات یکتانون عزیزه بنده سی درگهینده موسی وعیسادی ساده نوکری کیمدی زهراخطبه ایرادایلینده هرزمان نوریدن تشکیل اولاردی امرحقله منبری کیمدی زهرابیرگجه اعجازیله نچه نفر نامسلمانی مسلمان ایلمیشدی معجری کیمدی زهرااول خانیم کی شهریثربده مدام منزلینده فرش اولاردی جبرئیلون شهپری کیمدی زهراعالمه قالدی کنیزی فضه دن یادگاری، علم پرآوازه ی کیمیاگری کیمدی زهرااول خانیم کی اولدی دوقوزایل تمام مرتضانون دین یولوندا باوفاهمسنگری کیمدی زهراایلدی حیدرتوسل آدینه صوت یازهرائیله سیندیردی باب خیبری کیمدی زهرا بانوی پراقتدار باوقار حیدره حتی اونون مشکل آچاردی اللری کیمدی زهرا آغلاماقیمی اوکی تایید ائدوب خاکی یم فخرایلورم من آذریم آذری
هر داش اورک هرگز دُر احساس اولا بیلمز آهن پاراسی تیغه الماس اولا بیلمز عالمده گزنلر شرف النّاس اولا بیلمز عبّاس آدین هر کس قویا عبّاس اولا بیلمز بازولرینی حیدر ئوپوب بیمه ائدوبدی احسن اونا جبریل امین حتمی دئیوبدی قارداشینی گورجک الین عالمدن ئوپوبدی هر تپراق و داش تربت عبّاس اولا بیلمز قامت اوجالار حضرت عبّاس اولا بیلمز ای امّ بنین محشر ائدوب خط شکن اوغلون تأیید ایلدی آل علی پنج تن اوغلون یعنی بگنوب شخصاً حسین و حسن اوغلون هر چشمه جوشار داخل دریا اولا بیلمز چوخ ساقی گلوب حضرت سقّا اولا بیلمز
اویان ای یار وفاداریم اویان منی تک قویما علمداریم اویان شرف الناسیم اویان گوزل عباسیم اویان سنه من قانه باتان آی دیرم سینووی لاله لره تای دیرم داش آتانلاردان اگر اولسا اَمان توکرم گوز یاشی لایلای دیرم سنی اکبر جانی کیمدن سوروشوم نه گلیب قارداشیمون قوللارینا قره معجر لریمون وای گونونه سوت امر اصغریمین وای گونونه شرف الناسیم اویان گوزل عباسیم اویان …
حکایت قشنگ و خواندنی بهلول و زبیده خاتون همسر هارون الرشید(دیده و ندیده) بهلول هر وقت دلش می گرفت به کنار رودخانه می‌رفت. در ساحل می‌نشست و به آب نگاه می کرد. پاکی و طراوت آب، غصه هایش را می‌شست. اگر بیکار بود همانجا می‌نشست و مثل بچه ها گِل بازی می‌کرد. آن روز هم داشت با گِل های کنار رودخانه، خانه می‌ساخت. جلوی خانه باغچه‌ایی درست کرد و توی باغچه چند ساقه علف و گُل صحرایی گذاشت. ناگهان صدای پایی شنید برگشت و نگاه کرد. زبیده خاتون (همسر خلیفه) با یکی ازخدمتکارانش به طرف او آمد. به کارش ادامه داد. همسر خلیفه بالای سرش ایستاد و گفت: «بهلول، چه می‌سازی؟» بهلول با لحنی جدی گفت: «بهشت می‌سازم.» همسر هارون که می‌دانست بهلول شوخی می‌کند، گفت: «آن را می‌فروشی؟!» بهلول گفت: «می‌فروشم.» زبیده خاتون پرسید: «قیمت آن چند دینار است؟» بهلول جواب داد: «صد دینار.» زبیده خاتون گفت: «من آن را می‌خرم.» بهلول صد دینار را گرفت و گفت: «این بهشت مال تو، قباله آن را بعد می‌نویسم و به تو می‌دهم.» زبیده خاتون لبخندی زد و رفت. بهلول، سکه ها را گرفت و به طرف شهر رفت. بین راه به هر فقیری رسید یک سکه به او داد. وقتی تمام دینارها را صدقه داد، با خیال راحت به خانه برگشت. زبیده خاتون همان شب، در خواب، وارد باغ بزرگ و زیبایی شد. در میان باغ، قصرهایی دید که با جواهرات هفت رنگ تزئین شده بود. گلهای باغ، عطر عجیبی داشتند. زیر هر درخت چند کنیز زیبا، آماده به خدمت ایستاده بودند. یکی از کنیزها، ورقی طلایی‌رنگ به زبیده خاتون داد و گفت: «این قباله همان بهشتی است که از بهلول خریده‌ای!»  👇👇👇👇 ادامه
وقتی زبیده از خواب بیدار شد از خوشحالی ماجرای بهشت خریدن و خوابی را که دیده بود برای هارون تعریف کرد. صبح زود، هارون یکی از خدمتکارانش را به دنبال بهلول فرستاد. وقتی بهلول به قصر آمد، هارون به او خوش آمد گفت و با مهربانی و گرمی از او استقبال کرد. بعد صد دینار به بهلول داد و گفت: «یکی از همان بهشت‌هایی را که به زبیده فروختی به من هم بفروش!»  بهلول، سکه ها را به هارون پس داد و گفت: «به تو نمی‌فروشم.»  هارون گفت: «اگر مبلغ بیشتری می‌خواهی، حاضرم بدهم.» بهلول گفت: «اگر هزار دینار هم بدهی، نمی‌فروشم.»  هارون ناراحت شد و پرسید: «چرا؟!» بهلول گفت: «زبیده خاتون، آن بهشت را ندیده خرید، اما تو می‌دانی و می‌خواهی بخری، من به تو نمی‌فروشم!» https://eitaa.com/kobradsg
حق مادر