🎙 #کتاب_صوتی 📓#بی_نمازها_خوشبخت_ترند ؟! 👈 #قسمت هشتم 📌این داستان؛ بابا دوستم نداره ؟!! 😭

گَر‌بِپُرسۍکِۍبِمیرَم‌بـٰاچِه‌ذِکرۍ‌دَر‌کُجـٰا پـٰاسُخ‌آیَدیـٰامُح‌َـرَم‌،یـٰا‌حُ‌ـسِیـن،یـٰاکَربَلـٰا صلَّی‌اللهُ‌عَلَیکَ‌یَااَبَاعَبدِالله🌺🕊

حســیݩ گِرھ‌ مونو وا کن🌺 حســیݩ بہ‌ ما یہ‌نگاه کن..🌺 کربلایۍ‌سجاد محمدی🎙

💚شهید سید مجتبی علمدار💚 ( تولد: ۱۱ دی ۱۳۴۵) (شهادت: ۱۱ دی ۱۳۷۵) 📝زندگینامه: ♦️شهید سیدمجتبی علمدار متولد شهرستان شهید پرور ساری در استان مازندران است. ایشان در خانواده‌ای با ایمان و دوستدار اهل بیت علیه ‌السلام متولد شد، پدرش سید رمضان نام داشت♦️ ✨سیدمجتبی علمدار در سایه محبت های پدر و مادر پاکدامن و مهربانش دوران کودکی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد و به فراگیری تحصیل پرداخت، تحصیلات را در مقطع متوسطه به پایان رساند .✨ 🇮🇷سیدمجتبی علمدار عضو رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود و در لشکر ۲۵ کربلا با مسئولیت فرمانده گروهان به اسلام خدمت می کرد که در مورخه ۱۳۷۵/۱۰/۱۱ هجری شمسی در بیمارستان امام ساری در اثر عوارض عامل شیمیایی که در عملیات کربلای پنج دیده بود شهد شیرین شهادت نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت. پیکر پاک شهید علمدار در مورخه ۱۳۷۵/۱۰/۱۳ تشییع در گلزار شهدای ملامجدالدین به خاک سپرده شد. سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش🌹

🪴اگر دنیا موجب دل‌گرفتگی تو شد، دنبال دلیل و مقصر خاصی نباش تا دنیا، دنیاست وضعش همین است با دل گرفته در خانه‌ی خدا برو صاحب این دنیا، خداست تو را تحویل می‌گیرد بگو خدایا دلم گرفته، میخوام دلم رو با تو شاد و آروم کنم. ببین با دلت چیکار میکنه 💚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

حضرت عباس برای امام زمانش جونش رو داد... هر کاری کرد که اشک نریزه امامش:) ما صدای امام مون رو...؟🥲🌿 🎙استاد رائفی پور

داستان قرآنی✨ حضرت خضر🌹 قسمت چهارم🍀 یوشع گفت: آیا به خاطر داری هنگامی که ما به کنار آن صخره پناه بردیم، من در آنجا فراموش کردم که ماجرای ماهی را بازگو کنم، و این شیطان بود که یاد آن را از خاطر من ربود، و ماهی راهش را به طرز شگفت‎انگیز در دریا پیش گرفت و ناپدید شد. و از آنجا که این موضوع به صورت نشانه‎ای برای موسی ـ علیه السلام ـ در رابطه با پیدا کردن عالِم، بیان شده بود موسی ـ علیه السلام ـ مطلب را دریافت و گفت: این همان چیزی است که ما می‎خواستیم و به دنبال آن می‎گشتیم. در این هنگام از همانجا بازگشتند و به جستجوی آن عالِم پرداختند، وقتی که به تنگه رسیدند حضرت خضر ـ علیه السلام ـ را در آنجا دیدند. پس از احوالپرسی، موسی ـ علیه السلام ـ به او گفت: «آیا من از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده است و مایه رشد و صلاح است به من بیاموزی؟» خضر: تو هرگز نمیغتوانی همراه من صبر و تحمّل کنی، و چگونه می‎توانی در مورد رموز و اسراری که به آن آگاهی نداری شکیبا باشی؟ موسی: به خواست خدا مرا شکیبا خواهی یافت، و در هیچ کاری مخالفت فرمان تو را نخواهم کرد. خضر: پس اگر می‎خواهی به دنبال من بیایی از هیچ چیز سوال نکن، تا خودم به موقع، آن را برای تو بازگو کنم. موسی ـ علیه السلام ـ مجدّداً این تعهّد را داد که با صبر و تحمّل همراه استاد حرکت کند و به این ترتیب همراه خضر ـ علیه السلام ـ به راه افتاد 📚داستانهای قرآن ✍🏻ادامه داستان فردا در قسمت بعدی... 💚برای سلامتی وتعجیل درفرج امام زمان(عج)صلوات💚