eitaa logo
نکات اخلاقی، تربیتی نوجوانان و جوانان🌸
1.1هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
8.5هزار ویدیو
250 فایل
عشق یعنی دعای خیر امام زمانت همراهت باشه 🌸شعر 💮داستان های مذهبی و کودکانه ⚘کلیپ های صوتی و تصویری 💐و کلی مطالب آموزنده و زیبا ارتباط با مدیر بصورت ناشناس❤ https://daigo.ir/secret/9432599130 التمـــــ🌸ـــــآس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 پاسخنامه معماها 🌷 🕋 ۱. حضرت نرگس علیهاالسلام 🕋 ۲. حضرت ادریس نبی 🕋 ۳. حضرت موسی علیه السلام 🕋 ۴. ذوالفقار 🕋 ۵. خیبر @kodak_novjavan1399
🌸 " هـیـدرا " 🌸 🌸 قسمت بیست و چهارم 🌸 🌟 به سیاره ساجیون رسیدیم 🌟 وضع آنجا و زندانیان را که دیدم 🌟 هم ترسیدم هم خیلی تأسف خوردم 🌟 به ذهنم رسید 🌟 که در این سیاره بمانم ، 🌟 و تبلیغ و کار فرهنگی بکنم . 🌟 با رئیس تبعیدگاه صحبت کردم . 🌟 اما موافقت نکردند و گفتند : 👽 خیلی خطرناک است 👽 شما پیش آنان دوام نمی آورید 👽 همه آن زندانیان ، وحشی هستند 👽 یک روز هم طاقت نمی آورید . 🌟 من هم لبخندی زدم و گفتم : 🌹 نهایتش می میرم ، مگه نه ؟! 👽 گفت : بله ! آن هم به بدترین شکل 🌹 گفتم : اشکالی ندارد 🌹 من اگر در راه اصلاح آنها بمیرم ، 🌹 شهید مرده ام . 👽 با تعجب گفتند : شهید یعنی چی ؟! 🌹 گفتم : بگذارید بعداً توضیح بدهم . 🌟 به سختی ، 🌟 اجازه داخل شدن به تبعیدگاه را گرفتم . 🌟 با بلندگوهای خاصی که داشتند ، 🌟 به زندانیان گفتند : که من ، 🌟 نماینده کهکشان هستم . 🌟 و برای بازرسی آمدم . 🌟 و اگر آسیبی ببینم ؛ 🌟 همه بازداشتگاه تنبیه می شوند . 🌟 بعد از اخطار مسئولین ، 🌟 آرام وارد بازداشتگاه شدم . 🌟 درون تبعیدگاه ، 🌟 وضعیت وحشتناکی حاکم بود . 🌟 نه نظافتی ، نه احترامی ، نه قانونی ، 🌟 نه محبتی ، نه گذشتی ، نه بخششی ، 🌟 نه اخلاقی ، نه منطقی و... 🌟 انگار در یک جهنم واقعی قرار گرفتم 🌟 همیشه در حال دعوا و مبارزه بودند 🌟 در هر سوله ای ، 🌟 یک نفر فرمانروایی می کرد . 🌟 و بقیه حرفش را گوش می کردند . 🌟 فرمانرواهای سوله ها ، دنبال شر بودند . 🌟 به هر بهانه ای ، 🌟 به سوله های دیگر حمله می کردند 🌟 و به هر که ضعیت تر بود ، زور می گفتند . 🌟 تصمیم گرفتم تبلیغم را ، 🌟 از اولین سوله شروع کنم . 🌟 می خواستم وارد سوله اول شوم . 🌟 که یک فضایی سبز رنگ ، مرا صدا زد . 🌟 موجودی بود با دو چشم افقی ، 🌟 یک چشم او ، بالا و روی پیشانی قرار داشت 🌟 و چشم دیگرش ، زیر چشم اولی قرار داشت 🌟 چشم های ما جن ها و آدمها ، عمودی هستند 🌟 اما چشم های این یارو ، 🌟 بر خلاف چشمهای ما ، افقی بودند . 🌟 منتظرش ایستادم تا به من برسد 🌟 او با چند نفری که پشت سرش حرکت می کردند 🌟 با عصبانیت و چهره ای وحشیانه ، 🌟 به طرف من آمدند . 🌟 اما من با آرامش ، لبخندی زدم 🌟 و به طرفش رفتم . 🌟 دستم را دراز کردم که سلام بکنم 🌟 اما او دستش را ، 🌟 روی گردنم گذاشت و فشار داد . 🌟 من داشتم خفه می شدم ؛ 🌟 اما باز لبخند زدم و گفتم : 🌷 ما همه برادریم ، 🌷 نباید با هم دعوا کنیم . 🌟 گردنم را محکم فشار داد و گفت : 👽 اینجا من فرمانروای تو هستم 👽 مشکلی داری ؟! 😠☠ 📚 ادامه دارد 📚 ✍ نویسنده : حامد طرفی @kodak_novjavan1399
حکم باز کردن سر کتاب به این صورت که تفأل به کتابی بزنند برای پیش بینی آینده چیست ؟ @kodak_novjavan1399
22.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای کیخان 🇮🇷 علمی ، تخیلی ، هیجانی ، کارآگاهی 🇮🇷 فصل دوم قسمت اول 🔮 @kodak_novjavan1399
📚 داستانی کودکانه در مورد حضرت زهرا 🌹 یه روزی روزگاری ، پیامبر خوب ما 🌹 درون مسجد بود و ، نشسته بود با یارا 🌹 رسید یه مردی از راه ، لباس او پاره بود 🌹 گرسنه بود و تشنه ، او خیلی بیچاره بود 🌹 پیامبر او را که دید ، دلش به حال او سوخت 🌹 نگاهش را به سمته ، خانه ی دخترش دوخت 🌹 فکری به حال او کرد ، گفتش که ای بینوا 🌹 برای رفع نیاز ، برو خانه ی زهرا 🌹 دخترِمن بخشنده است ، او خیلی مهربونه 🌹 نمیذاره فقیری ، دستِ خالی بمونه 🌹 او به همراه بلال ، رفتند منزل ایشان 🌹 گفتا که ای فاطمه ، هم فقیرم هم مهمان 🌹 حضرت رفتن به خانه ، اما نداشتند چیزی 🌹 فقط داشتند یه دونه ، گردنبند عزیزی 🌹 گردنبند زیبا رو ، بخشید ایشون به آن مرد 🌹 آن فقیر از این بخشش ، خوشحالی و شادی کرد 🌹 مرد فقیر با شادی ، برگشت پیش پیامبر 🌹 گفت به رسول خدا ، ای مرد شادی آور 🌹 حضرت زهرا بخشید ، این گردنبند رو به من 🌹 تا که اونو بفروشم ، حل بشه مشکل من 🌹 اما امامِ علی ، یاره پیامبره ما 🌹 خرید گردنبند و از ، همان مرد بینوا 🌹 بعد هم او را هدیه کرد ، به حضرت محمد 🌹 لبخندی خوب و زیبا ، بر لب ایشان آمد 🌹 هدیه دادند دوباره ، آن گردنبند زیبا 🌹 به ‌دخترش فاطمه ، آن دختره با صفا 🔮 @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 🏴چرا مردم مدینه فاطمه(س) را یاری نکردند؟ ✍ یکی از زشت‌ترین انواع ترس‌ها در جامعه «ترس از تحقیر و سرزنش» است که یک ترس روانی است. این بدتر از ترسِ از مرگ یا فقر است که سلطه‌گران به‌کار می‌گیرند. ➖ مردم کوفه از سرِ چه ترسی امام‌حسین(ع) را یاری نکردند؟ ترسیدند که مبادا لشکر یزید بیاید و آنها را تکه‌تکه کند. اما در فاطمیه، مردم از چه چیزی ترسیدند و نالۀ فاطمه(س) را جواب ندادند؟ آیا کسی تهدید کرده بود که آنها را تکه‌تکه می‌کند؟ ➖ وقتی امام‌حسین(ع) صدا زد «هَل مِن ناصرٍ ینصُرنی» هرکسی به ایشان کمک می‌کرد، کشته می‌شد، اما وقتی فاطمۀ زهرا(س) بین در و دیوار ضجه زد، اگر کسی به ایشان کمک می‌کرد، کشته نمی‌شد. کمااینکه زبیر با شمشیر آمد که مثلاً کمک کند، اما شمشیرش را گرفتند و خودش را نکشتند. ➖ در مدینه نه ترس از فقر بود، نه ترس از کشتار بود، بلکه یک ترس روانی وجود داشت؛ مردم مدینه در رودربایستیِ همدیگر ماندند و فاطمه را کمک نکردند، آنها سکوت زشتی کردند و این خیلی خیانت‌کارانه بود. ➖ یک جوّ روانی سنگین علیهِ علی(ع) ایجاد شده بود که هیچ‌کسی به ایشان کمک نمی‌کرد. حتی نقل شده است تعداد زیادی در یک شب به علی(ع) وعدۀ یاری دادند اما روز که شد، در رودربایستی ماندند و نیامدند! 📚استاد پناهیان @kodak_novjavan1399
سکوت امیرالمومنین - @Maddahionlin.mp3
6.59M
🏴 ♨️چرا امیرالمومنین علی(ع) صبر کرد و حضرت زهرا(س) به دفاع از دین پرداخت؟ 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام @kodak_novjavan1399
🌸 آیت الله وحید خراسانی : 🌷هر روز، یک سوره بخوانید و به حضرت زهرا (سلام الله علیها) هدیه کنید. 💐 ان شاءالله با این خدمت ، دم جان دادن و شب اول قبر،با فاطمه زهرا (سلام الله علیها) هستید. @kodak_novjavan1399