eitaa logo
نکات اخلاقی، تربیتی نوجوانان و جوانان🌸
1هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
8.1هزار ویدیو
247 فایل
عشق یعنی دعای خیر امام زمانت همراهت باشه 🌸شعر 💮داستان های مذهبی و کودکانه ⚘کلیپ های صوتی و تصویری 💐و کلی مطالب آموزنده و زیبا ارتباط با مدیر بصورت ناشناس❤ https://daigo.ir/secret/9432599130 التمـــــ🌸ـــــآس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
🎨#نقاشی #رنگ_آمیزی👆👆 🌹 #هفته #دفاع_مقدس🌹 @kodak_novjavan1399
🌷🌷ا🌷🌷🌷ا🌷🌷🌷ا🌷🌷 🌷 🌷 🌷 ماجراهای نوّاب 🌷 🌷 قسمت ۱۵ 🌷 🇮🇷 حسن به نواب گفت : 🌹 داداش نواب ! 🌹 نمی خوای بگی چطوری زنده شدی ؟ 🇮🇷 نواب لحظه ای سکوت کرد و گفت : 🌸 وقتی موجودات فضایی ، سرمو قطع کردند 🌸 و بعد از متفرق شدنشون ، 🌸 پیرمرد خوش چهره ای ، ظاهر شد . 🌸 سر منو برداشت 🌸 و روی بدنم گذاشت 🌸 با اینکه مرده بودم ، 🌸 اما کاملا احساسش می کردم 🌸 و صداشو می شنیدم که داشت مدام 🌸 جمله " هو یحیی و یمیت و هو علی کل شی قدیر " را تکرار می کرد . 🌸 که ناگهان ، جان به بدنم برگشت . 🌸 آروم چشامو باز کردم 🌸 و از دیدن اون پیرمرد ، 🌸 هم تعجب کردم و هم ترسیدم . 🌸 گفتم : شما کی هستی ؟! 🌸 پیرمرد هم لبخندی زد و گفت : ☘ من خضر هستم . 🌸 گفتم : کدوم خضر ؟! 🌸 پیرمرد دوباره با تبسم گفت : ☘ همون خضری که ☘ در داستان موسای پیامبر بود ؛ ☘ بنده به امر مولا و برادرم ، ☘ امام رضا علیه السلام ، ☘ وظیفه دارم تا نگهبان و حافظ شما باشم . 🌸 گفتم : 🌸 یعنی اون خوابی که در حرم امام رضا دیدم 🌸 همه اش واقعی بود ؟! ☘ خضر گفت : بله 🌸 من به فکر فرو رفتم ، کمی آروم شدم 🌸 بعد گفتم : 🌸 استاد ! من مرده بودم ؟ ☘ خضر گفت : بله ؛ ☘ سرت رو از تنت قطع کرده بودن گفتم : 🌸 اون وقت من چطور زنده شدم ؟!. 🌸 خضر گفت : ☘ من به اذن خداوند ، ☘ زندگی دوباره ای به تو بخشیدم . 🌟 ادامه دارد ...🌟 📚 نویسنده : حامد طرفی @kodak_novjavan1399
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 ✅چکار کنم فرزندم، نمازخون بشه❓ 🌷استاد پناهیان 🔶👆👆 🍀 @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدا خدای زیباست صاحب کل دنیاست صاحب ماه و خورشید صاحب کوه و دریاست هر جا رئیسی داره کارخونه و اداره رئیس یک اداره کار زیادی داره خدای مهربون هم خالق این جهان است رئیس این جهان هم خدای مهربان است @kodak_novjavan1399 ┄┄┅🍃🌸♥🌸🍃┅┅┄
موش کاغذی با اشکال هندسی @kodak_novjavan1399 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
1_228943885.mp3
1.29M
🔸 بیان بازی ساده برای اجرا در منازل 🔸🔹🔸 بازی گل یا پوچ 🖍 بیان ساده قوانین و ویژگی ها @kodak_novjavan1399 ┄┄┅🍃🌸♥🌸🍃┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆 قصه های شیرین از زندگی معصومین برای کودکان🔆 💠 قصه مادر بابا 💠 📍داستانی کوتاه از زندگانی حضرت زهرا 📍 🎙قصه گویی توسط حجت الاسلام حقیقت🎙 @kodak_novjavan1399 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک بازی ساده اما جذاب 🔹این روزها که تو خونه‌ایم از فرصت استفاده کنیم و بازی‌های ساده رو یاد بگیریم @kodak_novjavan1399 ┄┄┅🍃🌸♥🌸🍃┅┅┄
🌷🌷ا🌷🌷🌷ا🌷🌷🌷ا🌷🌷 🌷 🌷 🌷 ماجراهای نوّاب 🌷 🌷 قسمت ۱۶ 🌷 🇮🇷 گفتم : 🌸 در نماز جمعه خونین ، 🌸 یا در قصر ، روزی که ماموران شاه ، 🌸 به من شلیک کردن ، 👈 بازم شما بودی که زنده ام کردی ؟! ☘ خضر گفت : بله 🇮🇷 گفتم : 🌸 نمی دونم چطوری تشکر کنم 🌸 فقط می تونم بگم خیلی خیلی ممنونم 🇮🇷 خضر گفت : ☘ نیازی به تشکر نیست پسرم ☘ اتفاقا من باید از تو تشکر کنم ☘ که مخلصانه ، شجاعانه ، بدون سلاح ، ☘ تک و تنها ، با این سن کم ، ☘ داری با ظلم و فساد ، مبارزه می کنی ☘ و از مردم مظلوم ، حمایت می کنی . ☘ خدا خیر دنیا و آخرتت بده . ☘ اما وظیفه بنده ، در این راه ، ☘ کمک و راهنمایی تو بود . ☘ و اکنون باید بگم که تو بدون سلاح ، ☘ نمی تونی با اون موجودات خبیث مبارزه کنی 🇮🇷 گفتم : خب اسلحه می خرم . 🇮🇷 خضر لبخندی زد و گفت : ☘ نه پسرم ، ☘ منظورم ، اسلحه زمینی شما نیست . ☘ منظورم اسلحه آسمانیه . ☘ تو به قدرت های مقدس نیاز داری ☘ تا بتونی جلوی این وحشیان ، بایستی 🇮🇷 گفتم : 🌸 خب از کجا می تونم ، 🌸 اونا رو گیر بیارم . 🇮🇷 خضر گفت : ☘ باید تلاش کنی و اونا رو پیدا کنی . ☘ من هم کمکت می کنم . 🌟 ادامه دارد ...🌟 📚 نویسنده : حامد طرفی @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹به آنچه می گویید ؛ 👈 اول خودتان عمل کنید . 🌸 بسیاری از بزرگ ترها ، 🌸 فقط امر و نهی می کنند ؛ 🌸 و مدام به کودک می گویند : 👈 این کار را بکن ، آن کار را نکن ، 👈 دروغ نگو ، راست بگو ، عصبانی نشو و... 🌸 و چون کودک می بیند که والدین خودش ، 🌸 در عمل ، برخلاف گفته خویش هستند . 🌸 و عامل به گفتارشان نیستند ؛ 🌸 خود کودکان نیز ، 🌸 انگیزه ای برای عمل به گفته های والدین ، 🌸 پیدا نمی کنند . @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷ا🌷🌷🌷ا🌷🌷🌷ا🌷🌷 🌷 🌷 🌷 ماجراهای نوّاب 🌷 🌷 قسمت ۱۷ 🌷 🇮🇷 گفتم : از کجا باید این سلاح هارو پیدا کنم؟ ☘ خضر گفت : از جایی خیلی دورتر از اینجا 🇮🇷 گفتم : 🌸 پس تکلیف این مردم ، چه میشه ؟! 🌸 اونا به من نیاز دارن . 🇮🇷 گفت : ☘ الآن هیچ کاری از تو بر نمیاد ☘ نه قدرتِ رودر رویی با ساواک رو داری ☘ و نه می تونی مردم رو برای مبارزه متحد کنی ☘ تو باید بری ، تا هم قدرتمند بشی ☘ و هم مردم به خودشون بیان ☘ و برای نجات خودشان از ظلم شاهنشاه ، ☘ حرکتی بکنن ، دعایی بخونن ، جهاد کنن ☘ تو برای تبدیل شدن به یک قهرمان ، ☘ و برای یاری اسلام و ایران ، ☘ و برای کمک به مردم و مستضعفان ، ☘ باید پا به سفر و ماجراجویی بگذاری ☘ و به دنبال قدرت های مقدس بگردی 🇮🇷 گفتم : خب کجا برم 🇮🇷 خضر گفت : ☘ اول باید به دنبال اسب ذوالجناح بگردی 🇮🇷 گفتم : 🌸 منظور شما از اسب ذوالجناح ، 🌸 همون اسب امام حسین علیه السلامه ؟! 🇮🇷 خضر گفت : آره 🇮🇷 گفتم : 🌸 مگه میشه ؟ مگه داریم ؟ مگه زنده است ؟! ☘ خضر گفت : آره زنده است . 🇮🇷 گفتم : حالا کجاست که برم دنبالش ؟! ☘ خضر گفت : خوزستان ، اهواز ، ☘ در کوه های منطقه سپیدار . 🇮🇷 حسن و مرتضی با تعجب ، 🇮🇷 به هم نگاه می کردند . 🇮🇷 حسن گفت : 🌷 نواب جون ! یعنی باید باور کنیم ؟ 🌷 این بیشتر شبیه داستان تخییلیه نواب گفت : 🌸 من همه واقعیت رو بهتون گفتم 🌸 باور کردنش دست خودتونه نواب و حسن و مرتضی ، به طرف خوزستان ، حرکت کردند . اما حسن و مرتضی ، هنوز ماجرای زنده شدن نواب ، خضر ذوالجناح و سلاح مقدس رو باور نکردند . حسن به مرتضی گفت : 🌹 مرتضی جون ، نظر خودت چیه ؟! مرتضی گفت : 🌷 یا ما خوابیم یا نواب دیوونه شده 🌷 و یا اینکه این آقا اصلا نواب نیست ؛ 👈 بدل اونه . 🌟 ادامه دارد ...🌟 📚 نویسنده : حامد طرفی @kodak_novjavan1399