🌹🌹 داستان کودکانه 🌹🌹
🌹 جواد و اعتماد به نفس 🌹
🌟 جواد کوچولو ،
🌟 بعضی روزا که از مدرسه می اومد
🌟 به مادرش می گفت :
🌹 مامانی ، عزیز دلم ، قربونت برم ،
🌹 ممکنه خواهش کنم
🌹 چادر قشنگتو بپوشی ،
🌹 و منو پارک ببری ؟!
🌟 مادر جواد هم لبخندی می زد
🌟 و می گفت :
🌷 بله پسر گلم ،
🌷 چون پسر خوبی هستی
🌷 و به خواهرت کمک می کنی
🌷 می برمت پارک
🌟 مادر جواد هم ،
🌟 چادر مشکی شو سرش می کرد
🌟 و دست جواد رو می گرفت ؛
🌟 و به طرف پارک می رفت .
🌟 آقا جواد ، خیلی رفتن به پارک رو دوست داشت .
🌟 اما هیچ وقت توی پارک ،
🌟 از کنار مادرش تکون نمی خورد .
🌟 و دوست نداشت با بچه ها بازی کنه .
🌟 چندتا از دندونای آقا جواد ، افتاده بود و خیال می کرد که بچه ها ، با دیدن دندوناش ، بهش می خندن و مسخره ش میکنن ؛
🌟 بخاطر همین ؛
🌟 دوست نداشت با بچه ها بازی کنه .
🌟 تا اینکه یک روز ،
🌟 با ناراحتی به مادرش گفت :
🌹 مامان جون !
🌹 من دیگه دلم نمی خواد به پارک بیام .
🌟 مادرش با تعجب ازش پرسید :
🌷 چرا جواد جان ؟
🌷 تو که پارک رو ، خیلی دوست داشتی .
🌟 جواد گفت :
🌹 می ترسم که بچه ها ، به دندونای افتاده من بخندن و منو مسخره کنن .
🌟 مامان گفت :
🌷 از کجا می دونی که بچه ها بهت می خندن ؟!
🌷 تو که تا حالا با بچه ها بازی نکردی
🌷 که ببینی مسخره ات میکنن یا نه ؟
🌟 مامان ، جواد رو بغل کرد و گفت :
🌷 انشالله فردا با هم میریم پارک
🌷 تا با بچه ها بازی کنیم .
🌷 اونوقت می بینی که مسخره ات نمی کنن
🌷 من مطمئنم که اونا هم ،
🌷 خیلی دوست دارن با تو بازی کنن .
🌟 فرداش ، مامان ، چادرشو پوشید
🌟 و دوتایی به پارک رفتند .
🌟 مامان جواد ، پیش بچه ها رفت
🌟 و بهشون سلام کرد و گفت :
🌷 بچه ها ! پسر من جواد ،
🌷 می خواد با شما دوست بشه
🌷 و باهاتون بازی کنه ؛
🌷 آیا اجازه میدین ؟!
🌟 یکی از بچه ها ، جلو اومد و گفت :
🌸 سلام خانم !
🌟 بعد رو به جواد کرد و گفت :
🌸 سلام آقا جواد ! اسم من صادقه .
🌸 اتفاقاً ما ، چندبار تو رو می دیدیم
🌸 که با مامانت به پارک میای .
🌸 و خیلی دوست داشتیم که تو هم بیای با ما بازی کنی
🌸 ولی پیش ما نمی اومدی .
🌸 حالا بیا بریم با بقیه بچه ها آشنا بشیم ...
🌟 جواد به مامانش نگاه کرد ؛
🌟 و بعد همراه بچه ها رفت .
🌟 مامان جواد روی نیمکت نشست
🌟 و کتابش رو از کیفش در آورد
🌟 و مشغول مطالعه شد
🌟 بعد از مدتی ، به دنبال جواد رفت
🌟 آقا جواد ، همین که مادرش رو دید
🌟 با خوشحالی به طرفش دوید
🌟 بغلش کرد و گفت :
🌹 مامان جونم !
🌹 امروز خیلی بهم خوش گذشت
🌹 و بچه ها اصلا منو مسخره نکردن .
🌟 آقا جواد ، خوشحال بود از اینکه دوستای خوب و جدیدی پیدا کرده و با اونا بهش ، خوش گذشته .
@kodak_novjavan1399
10.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای مهارت های زندگی
🇮🇷 این قسمت : معلم زبان جدید
@kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼#آشنایی_با #امام_زمان(عج)
🌹#9_ربیع_آغاز_امامت
🔶 به مناسبت ایام آغاز امامت حضرت مهدی (عج)
🌹 @kodak_novjavan1399
🌤 ویژه #9ربیع_اول
🌹🌤آغاز امامت #امام_مهدی عج💐
🌸🌷#شعرکودکانه_مهدوی 🌷🌸
🛳#کشتی_نجات ....
@kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼#آشنایی_با #امام_زمان(عج)
🌤 ویژه #9ربیع_اول
🌹🌤آغاز امامت #امام_مهدی عج💐
🔶آیت الله بهجت درباره ظهور امام زمان عج
🌹 @kodak_novjavan1399
منجی عالم بشریت.mp3
3.95M
🌼#آشنایی_با #امام_زمان(عج)
🌤 ویژه #9ربیع_اول
🌹🌤آغاز امامت #امام_مهدی عج💐
🌷زمان زمانِ شروع زعامت مهدی است
🌷غدیر دوم شیعه، امامت مهدی است
🌷همه کنید قیام و همه دهید سلام
🌷امام کل زمانها دوباره گشت امام
_____🌤________
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@kodak_novjavan1399
💢🌺💢
🌺💢
💢
🌤ویژه #9ربیع_اول
(آغاز امامت #امام_مهدی عج)
#شعر_مهدوی
🌸ای گل گل ھا سلام
مھدی زھرا سلام🌸
🌼آقای مھربونم
دردو بلات به جونم🌼
🌸مکه ای، کربلایی
نميدونم کجایی🌼
🌸اما تا زنده ھستم
منتظرت نشستم🌸
🌼دوستت دارم ھميشه
دلم برات تنگ میشه 🌼
🌸🌱🌸🌱🌸 @kodak_novjavan1399