📌 دوشنبه
☀️ ۵ شهریور ۱۴۰۳ هجری شمسی
🌙 ۲۱ صفر ۱۴۴۶ هجری قمری
🎄 26 آگوست 2024 میلادی
📎 #تقویم
🔸@kodak_novjavan1399
🖤سلام مولای مهربانم🖤
گل؛ برای زندگی،
نور را بهانه می کند!
و من؛ تو را ...
و هر روز پنجره ی قلبم را
به آسمانِ یادت می گشایم ...
تا آفتابِ نگاهت
در رگهایم جاری شود ...
با تو زنده می شوم!
سلام بهانه ی زندگی🌿🥀
🌱.برقآمت دلربای مهدی صلوات.🌱
🖤 الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🖤💫
@kodak_novjavan1399
7.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استوری امروز ۵شهریور ۱۴۰۳
خداحافظ اربعین💔
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#امام_حسین #اربعین
@kodak_novjavan1399
ازنیروهاےحشدالشعبیبود
بهشگفتم :
«حاجقاسمرودریکجملهتعریفکن!»
باصداےبلندفریادزد :
- حاجقاسم ، عباسالعراق ...💔!
#حاج_قاسم
#سردار_سلیمانی
✨@kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من عرض میکنم
که از شنبه 15 مهر
دیگر رژیم صهیونیستی
رژیم سابق نیست✌️
#وعده_صادق
@kodak_novjavan1399
#رمان
#قسمت_بیستم
#از_سیم_خاردار_نفست_عبور_کن
مامان درحال شستن ظرف ها بود و من و اسرا هم نشسته بودیم به حرف زدن.
مامان با یه پیش دستی که چند تا لیمو ترش قاچ شده داخلش بود وارد سالن شدو گفت:
–راحیل یکی دوتا از این برش ها رو بخور یه وقت از ریحانه سرما خوردگی اش رو نگرفته باشی. حالا اسفندهم دود می کنم.
ــ ممنون مامان جان.
ــ راحیل.
ــ هوم.
ــ می گم مامان خیلی خوشگل و خوش هیکل و جوونه؟یا من زیادی درشتم که سنم رو بالا نشون میده.
ــ چطور؟
ــ آخه اون روز که با مامان رفته بودیم مسجد، یه خانمه که ما رو نمی شناخت، پرسید خواهرتونه؟ وقتی گفتم مامانمه، اونقدر تعجب کرد روش نشد شاخاش رو بهم نشون بده.
لبخند موزیانه ایی زدم و گفتم:
–هم مامان ما خوشگل و خوش هیکله، هم تو استخون درشتی.
آهی کشید و گفت:
–مثل تو خوش شانس نبودم که به مامان برم.
ــ شوخی کردم بابا، خیلیم خوبی، بعدنفس عمیقی کشیدم.
– طفلی مامان، خیلی زود تنها شد. دلم براش میسوزه.
ــ اسرا
ــ بله
ــ می گم این که الان مامان تنها داره کار می کنه نشونه ی چیه؟
با خونسردی گفت:
–دور از جون شما آبجی گلم، نشونه ی بی معرفتی دختراش.
ـــ خب؟
ــ هیچی دیگه دوباره دختر کوچیکه طبق معمول باید معرفت به خرج بده. بعدهم بلندشدوسمت آشپزخانه رفت.
با رفتن اسرا مامان را صدا زدم که بیاد.
مامان بااسفنددودکن واردشدوکلی دود اسفند تو حلقم کردو کنارم نشست.
ــ خب خبر جدید چی داری؟
من هم قضیه ی تلفن زدن آرش رابرایش تعریف کردم.
ــ از روز اول واسه مامان همه چیز رادر مورد آرش تعریف کرده بودم.
ــ قصد این پسره چیه؟نکنه نظرش دوستیه؟
ــ من که اهلش نیستم مامانم.
ــ می دونم دخترم، ولی مواظب باش.
گاهی وقت ها این پسرا فکرایی دارن تو سرشون، قاپ دخترا رو می دزدن بعد می شینن دختره بره دنبالش.
کمی دیرگفتی مامان جان. ولی من که اهل دنبال کسی رفتن نیستم.
اسرا با سه تا دم نوش وارد شدو رو به من گفت:
–من رو فرستادی که خودت بشینی به پچ پچ؟
مامان دیگه حرفی نزدو خندید.
ــ نه بابا منم الان می خوام پاشم کمک مامان یه کم خونه تکونی.
رو به مامان کردم و گفتم:
– الان سه تایی آشپزخونه رو شروع کنیم تا آخر شب تموم میشه ها.
ــ خسته ایی دخترم، حالا انجام میشه.
ــ این دم نوش رو بخورم حله.
تا دیر وقت به کمک مامان و اسرا همه ی کابنت ها و کف آشپز خونه و... رو برق انداختیم و تمیز کردیم.
🍁بهقلملیلافتحیپور🍁
@kodak_novjavan1399
10.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ثواب تحمل اذیت های مراقبت از فرزندانی که بدنیا میآیند، پدر و مادر را به عالی ترین درجات #بهشت میرساند...
🎙 #استاد_شجاعی
@kodak_novjavan1399
نیایش صبحگاهی☘
پروردگارا!
تو را شکر برای تمام درهایی که زدم و به صلاحم نبود و باز نشد،
تو را شکر برای تمام راههایی که رفتم و به صلاحم نبود و نرسیدم،
تو را شکر برای آدمهایی که مناسبِ من نبودند و از دست دادم،
تو را شکر برای هرچیزی که خواستم، بی آنکه بدانم در آن برای من شری هست و نیافتم...
بخواه برای من مسیرها و آدمها و مقصدهایی سراسر خیر... بخواه برای من که مسیرهایی را نروم که ناگزیر شوم با قلبی شکسته و جانی زخمخورده از آنها بازگردم.
بخواه برای من که بااشتیاق بروم و با اشتیاق برسم و تا همیشه#شکرگزار_تو باشم...
@kodak_novjavan1399