فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به همین راحتی یه صبحانه سالم، مقوی، خوشمزه و خوشگل برای کوچولوهاتون درست کنید
🌱 @kodakane 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
ایده خوشگل کردن مداد تراش😍🦄
🌱 @kodakane 🌱
🔰زمان مناسب عذرخواهی کردن
♦️عذرخواهی در برابر اشتباهات
🔹بهتر است همواره در برابر اشتباهات خود از فرزندان تان معذرت خواهی نمایید، حتی اگر اشتباه کوچکی بوده و تصور می کنید اهمیت چندانی ندارد.
🔅به طور مثال ناگهان حرف وی را قطع میکنید بگویید: «معذرت میخام حرفتو قطع کردم».
🔹هر زمان که میخواهید کودکتان با شما رفتاری که مطابق میل شما نیست نداشته باشد، بهتر است در صورت انجام آن رفتار از طرف شما، از آنها عذرخواهی نمایید تا یاد بگیرد و سعی نموده تکرار نکند.
‼️بدیهی است که برای تعیین محدودیتهای مناسب برای فرزند نباید معذرت خواهی صورت گیرد.
🔹وظیفه پدر و مادر این است که احساسات و رفتارشان را کنترل نمایند. اهمیتی ندارد بعد از رفتار و حرکت اشتباه، فرزند چه رفتاری بروز میدهد؛ مهم این است که به موقع و با دلیل مناسب عذرخواهی نمایید.
🔅به طور مثال به فرزند بگویید: «خیلی عصبانی شدم اسباب بازیها رو جمع نکردی برای همین سرت داد زدم. اما معذرت میخام نباید سرت داد میزدم دیگه تکرار نمیشه اما کاش شما هم اسباب بازیها رو جمع میکردی تا مامان خوشحال میشد».
🌱 @kodakane 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه میخوای بچهات از لحاظ ذهنی قوی بشه این کار رو انجام بده
🌱 @kodakane 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاردستی جذاب و آسون
🌱 @kodakane 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آموزش_کاردستی
الان که هوا داره گرم شده چی بهتر از داشتن یه بادبزن بامزه😁
حتما سرفرصت درستش کنید😍
@kodakane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زنگ کارتون
بره ناقلا پیتزا فروشی زده
@kodakane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی_کودکانه
روشی جذاب برای جمع کردن اسباب بازی ها
@kodakane
هدایت شده از گستردهتبلیغاتیترابایت
🖤اِنَّـا لِـلَّٰـهِ وَ إِنَّـا إِلَـيْـهِ رَاجِـعُـونَ🖤
⚫️بـازیـگـر مـحـبـوب سـریـال #پـایـتـخـت درگـذشـت😔😔😔
⚫️جـزئـیـات بـیـشـتر و عـلـت فـوت👇
https://eitaa.com/joinchat/1213726825C2c52fb3d7f
https://eitaa.com/joinchat/1213726825C2c52fb3d7f
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
هدایت شده از گستردهتبلیغاتیترابایت
👩🏻🔧 من یک خانم 32 ساله ام و سه تا بچه دارم
روزگار باهام نساخت و #طلاق گرفتم 😔..
بچه هام پیش شوهرم بزرگ میشن 👶
یک مدتی خیلی سرگردون بودم 😢
💎 دنبال این بودم یه کاری دست و پا کنم که
بتونم #آینده بچه هامو تضمین کنم و ...
😞😔 واقعا نا امید بودم تا اینکه با کانال
#درآمد از #بازار_طلای_آنلاین آشنا شدم
آقای خسروی به زبان ساده همه چیو توضیح
میداد و خدایی قدم به قدم دستمونو میگرفت
حالا دو ماهه به درآمدزایی #روزانه رسیدم🤲🏻
پیشنهاد میکنم شماهم عضو کانالش بشید👇
https://eitaa.com/joinchat/2877882585C2b9658acd8
هدایت شده از دنیای کارتون
📵کورد هستی اینجارو نداری📵☟
فقط کوردا🔊
فقط کوردا🔊
فقط کوردا🔊
🔇کوردی سیستمی☟
♫︎ 𝑱𝒐𝒊𝒏 https://eitaa.com/joinchat/1155268984C2611bba646
♫︎ 𝑱𝒐𝒊𝒏 https://eitaa.com/joinchat/1155268984C2611bba646
فقط موزیکا کورد😵💚☝️🏿 . . . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعر_کودک
جیک و جیک و جیک🐣🐤🐥
جیک و جیک و جیک چه هستم؟
تخم پرنده هستم
تنگ و تاریکه این جا
خیلی کوچیکه اینجا
فردا به امید خدا
دیوار تخمو میشکنم
رو شاخه ها پر می زنم
آواز می خونم چه و چه
با ناز می خونم به و به
گربه میگه: صدای تو قشنگه
موشه میگه: پرها و چشم و پای تو قشنگه
خدا جونم کاش بتونم
خوشگل خوشگل بخونم
بچه هارو شاد بکنم
کنار اون ها بمونم
«مصطفی رحماندوست»
@kodakane
#داستان
مجبورم نکن پرواز کنم
در لابه بلای شاخه های سرسبز و پر از برگ چنار، روی یکی از بالاترین شاخه ها ، لانه گنجشکی بود.
توی لانه مامان گنجشکه با دقت روی چهار تا تخمش نشسته بود تا اونها رو گرم و نرم نگه داره .. جوجه گنجشک ها کم کم آماده بیرون اومدن از تخم هاشون بودند.
یک روز صبح مامان گنجشکه چشمهاش رو با صدای ترق ترق شکستن تخم ها باز کرد. بله وقت بیرون اومدن جوجه ها بود و جوجه ها تمام تلاششون رو می کردند که از پوسته سفت تخم بیرون بیان! طولی نکشید که چهار تا کله کوچولو با نوک های طلایی از توی تخم ها بیرون اومد.
جوجه ها گرسنه بودند و با دهان باز جیک جیک می کردند. مامان گنجشکه سریع پرواز کرد تا برای جوجه ها غذا بیاره .. از اون روز به بعد هر روز مامان گنجشکه همین کار رو می کرد و به دوردست ها پرواز می کرد تا برای چهار تا جوجه اش غذا بیاره.
روز به روز جوجه ها بزرگتر و قوی تر می شدند و خودشون رو برای پرواز آماده می کردند. جوجه آخری که اسمش میکی بود از همه دیرتر از تخم بیرون اومده بود و از همه کوچیکتر بود.
یکی از روزها جوجه اولی که زودتر از بقیه جوجه ها از تخم بیرون اومده بود و کمی از بقیه بزرگتر بود رو کرد به مامان گنجشکه و گفت:” مامان من میخوام مثل شما پرواز کنم .. میشه امتحان کنم؟” مامان گنجشکه گفت:” بله که می تونی، این کاریه که همه پرندگان باید انجامش بدن!”
@kodakane
جوجه گنجشک بالهاش رو باز کرد و پرید .. اون در ابتدا نزدیک بود که روی زمین بیفته و تا نزدیک های زمین پایین اومد اما کم کم شروع به بال زدن کرد و بالا و بالاتر رفت.
جوجه های دیگه که داخل لونه بودند با دیدن اون با هیجان گفتند:” ما هم می خوایم پرواز کنیم، ما هم می خوایم پرواز کنیم.
جوجه دومی و سومی هم با اشتیاق به لب شاخه اومدند و به طرف پایین شیرجه زدند.
اونها هم اول مستقیم به طرف پایین پرت شدند ولی بعد تند تند بال زدند و مثل جوجه اولی شروع به پرواز کردند.
مامان گنجشکه نگاهی به میکی کرد و گفت:” خب نوبت تویه، آماده ای که بپری عزیزم؟” میکی یه کم فکر کرد و گفت:” نه مامان، من اینجا توی لونه خوشحالم.. میخوام همینجا بمونم!”
مامان گنجشکه لبخندی زد و گفت:” باشه عزیزم عجله ای نیست..” از فردای اون روز هر روز صبح جوجه گنجشک ها از لونه بیرون می رفتند و بر فراز جنگل پرواز می کردند و عصر به لونه برمیگشتند همه به جز میکی !
یک روز وقتی گنجشک ها به لونه برگشتند جوجه اولی گفت:” من امروز از بالای یک مزرعه طلایی زیبا و یک دریاچه آبی بزرگ پرواز کردم” میکی گفت:” من از همینجا اونها رو میبینم.
جوجه دومی گفت:” من هم امروز چند تا سینه سرخ زیبا دیدم و باهم کلی پرواز کردیم” میکی با بی تفاوتی گفت:” من اصلا از سینه سرخ ها خوشم نمیاد .. اونها خیلی سر و صدا می کنند.جوجه گنجشک ها رو کردند به میکی و گفتند:” قضیه چیه؟ چرا تو پرواز نمی کنی؟ نکنه از پرواز کردی می ترسی؟” میکی اخم کرد و گفت:” نخیر.. اصلا اینطور نیست من نمی ترسم، من هر وقت که بخوام پرواز می کنم ! فقط الان حال پرواز کردن ندارم.
جوجه گنجشک ها با خنده گفتند:” نخیر تو می ترسی! تو می ترسی!” مامان گنجشکه با صدای بلند گفت:” آهای جوجه ها میکی رو اذیت نکنید! اون هر وقت که آماده باشه پرواز می کنه ” جوجه سومی گفت:” منم اولش میترسیدم که پرواز کنم .. ولی بالاخره تصمیم گرفتم که امتحان کنم و از پسش بر اومدم، وقتی پرواز کنی میفهمی که چقدر هیجان انگیزه! همه ما اولین بار می ترسیدیم.
میکی فریاد زد :” نه ، نه من از پرواز کردن نمی ترسم، اصلا تنهام بزارید.
مامان گنجشکه با مهربونی گفت:” اما میکی هیچ اشکالی نداره اگر قبول کنی که می ترسی! همیشه اولین قدم برای شجاع بودن قبول کردن ترسهاست.
میکی کمی فکر کرد. بعد به آرومی گفت:” خب قبوله من یه کمی از پرواز کردن می ترسم !” مامان گنجشکه ادامه داد:” اگر بخوای میتونیم با هم پرواز کنیم و هر وقت تو داشتی می افتادی من تو رو میگیرم ! دوست داری امتحان کنی ؟” میکی من من کنان گفت:” نمیدونمم” اما اون واقعا ته دلش دوست داشت که پرواز کنه ! برای همین به آرومی گفت:” باشه مامان امتحان می کنم .. ولی باید قول بدی که نزدیک من باشی !”
مامان و میکی به لبه شاخه اومدند و آماده پریدن شدند. میکی از بالا به پایین نگاه کرد به نظرش فاصله خیلی زیادی بود و اون احساس نگرانی می کرد.
مامان گفت :” اول من میرم بعد تو دنبال من بیا !” بعد بالهاش رو باز کرد و از لب شاخه درخت پرید. میکی هم تصمیمش رو گرفت چشمهاش رو بست و پرید. بعد با صدای بلند داد زد:” کمک ،کمک ! دارم میفتم ! منو بگیر مامان ! ”
مامان با مهربونی گفت:” نترس! تو حالت خوبه میکی ! لازم نیست انقدر محکم بال بزنی ! خودت رو رها کن و بگذار باد زیر بالهات بیاد و تو رو به بالا ببره
ولی میکی همچنان داد می زد: دارم میفتم ، منو بگیر.
اما کم کم همون اتفاقی که مامان گنجشکه گفت افتاد و میکی احساس کرد که باد زیر بالهاش میپیچه و به جای اینکه به پایین بره داره اون رو بالا و بالاتر میبره !
میکی باورش نمیشد که تونسته پرواز کنه، با هیجان گفت:” مامان ، منو نگاه کن ، دارم پرواز کنم!!”
مامان گنجشکه با خوشحالی نگاهش کرد و گفت:” میدونستم که تو هر وقت بخوای میتونی پرواز کنی میکی! ”
میکی از اینکه تونسته بود ترسش رو کنار بگذاره و بپره به خودش افتخار می کرد. جوجه های دیگه با دیدن میکی و مامان گنجشکه به سمت اونها پرواز کردند. بعد همگی به سمت مزرعه طلایی و دریاچه بزرگی که میکی همیشه از توی لونه اونها رو میدید پرواز کردند…
@kodakane