eitaa logo
دنیای شاد کودکان
2.9هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
4.2هزار ویدیو
75 فایل
🌸 کمک یار مربیان و پدرومادرهای عزیز 🌸 ◀️ کارتون ◀️ قصه ◀️لالایی های شبانه ◀️ کلّی کلیپ شاد ◀️ یادداشت های تربیتی 😍✌️😍✌️😍✌️ ارتباط با ادمین 👇👇 @zendegiiii تبلیغات: @tabligh_ita
مشاهده در ایتا
دانلود
لیوان بی دسته_صدای اصلی_440499-mc.mp3
9.69M
🌸 لیوان بی دسته 😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴 @kodakane
🔸️شعر کودکانه: نفت 🌸هیچ می‌دونستی از نفت 🌱چه چیزایی می‌سازند؟! 🌸کارخونه‌ها می‌تونن 🌱خیلی چیزا بسازن 🌸عطرا و ادکلن‌ها 🌱دمپاییِ تو خونه 🌸گوش پاک‌کن و پادری 🌱لوازمِ آشپزخونه 🌸خط‌کش و کیف و پوشه 🌱پاک‌کن، تراش و خودکار 🌸گل‌مصنوعی، قالیچه 🌱تابلوی روی دیوار 🌸خیلیاشو داریم ما 🌱همه تو خونه‌هامون 🌸استفاده می‌کنیم 🌱از اون‌ها ما فراوان @kodakane
داستان کودکانه: ‍ 🌰🐿نی نی و سنجاب کوچولو🐿🌰 چند روز پیش، نی نی سنجابها به دنیا آمد و سنجاب کوچولو صاحب یک برادر شد. نی نی سنجاب ها خیلی ریزه میزه و با نمک بود. سنجاب کوچولو از دیدن برادر کوچولوی خودش خیلی خوشحال شده بود. می خواست بغلش کند و با او بازی کند اما مامان سنجابه اجازه نمی داد و می گفت نی نی هنوز خیلی کوچک است. باید صبر کنی تا بزرگتر بشود و بتواند با تو بازی کند. سنجاب کوچولو می خواست با مامان بازی کند اما مامان هم نمی توانست با سنجاب کوچولو بازی کند چون دائما نی نی را بغل کر ده بود. سنجاب کوچولو مدتی رفت توی اتاقش و با اسباب بازیهاش بازی کرد. اما زود حوصله اش سر رفت و خسته شد. بابا سنجابه از راه رسید. سنجاب کوچولو دوید تو بغل بابا . اما بابا خسته بود و حوصله نداشت با سنجاب کوچولو بازی کند. ولی وقتی نشست نی نی سنجابه را بغل کرد و شروع کرد به بوسیدن و بازی کردن با نی نی سنجابه . سنجاب کوچولو ناراحت شد. رفت توی اتاقش و روی تختخوابش خوابید و پتو را روی سرش کشید. مدتی گذشت . مامان سنجابه صدا زد سنجاب کوچولو غذا آماده است بیا. سنجاب کوچولو جواب نداد. بابا صدا زد "سنجاب بابا" بیا فندق پلو داریم. سنجاب کوچولو باز هم جواب نداد. مامان و بابا آمدند پیش سنجاب کوچولو ولی دیدند سنجاب کوچولو غصه می خورد. بابا سرفه کرد... اوهوم ...اوهوم... ولی سنجاب کوچولو تکان نخورد و به بابا نگاه نکرد. مامان گفت عزیزکم سنجابکم. لبهای سنجاب کوچولو گریه ای شد چشمهاش پر از آب شد و گفت شما من را دوست ندارید .فقط نی نی را دوست دارید. مامان و بابا سرشان را انداختند پایین و یک کمی فکر کردند . بعد دوتایی باهم دستهای سنجاب کوچولو را گرفتند و از روی تختخوابش بلندش کردند و آن را حسابی تابش دادند. سنجاب کوچولو خنده اش گرفت. مامان و بابا سنجابه، بازهم سنجاب کوچولو را توی هوا تاب دادند. حالا دیگر سنجاب کوچولو بلند بلند می خندید. یک دفعه، صدای گریه ی نی نی سنجابه بلند شد. مامان و بابا هنوز داشتند با سنجاب کوچولو بازی می کردند. سنجاب کوچولو دلش برای نی نی شان سوخت و گفت مگر صدای گریه ی نی نی را نمی شنوید؟ بیایید برویم ساکتش کنیم. حالا مامان و بابا و سنجاب کوچولو سه تایی با هم رفتند نی نی سنجابه را ساکت کنند. @kodakane
5.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با چوب بستنی های رنگی، کاغذ و چسب برای بچه ها یه بازی سرگرم کننده بسازید. @kodakane
❌ گفتار و رفتار دوگانه شما؛ کودک را گیج و سردرگم می‌کند. ↩️ مثلا یک شب به کودک بگوییم باید دیگه در اتاق خواب خودت بخوابی. چند شب بعد بگوییم: اشکالی نداره روی تخت ما بخوابی!! ↩️ یا یک روز بگوییم دیگه اجازه نداری بیشتر از یک ساعت با کامپیوتر کار کنی. و یک روز که کار داریم بگوییم: امروز هر چقدر خواستی با کامپیوتر بازی کن! ↩️ به کودک بگوییم نمیشه روی صندلی جلوی اتومبیل بشینی. یک روز که مجبوریم بگوییم تو کوچکی بیا صندلی جلو تا عقب ماشین، جا تنگ نباشه!! یا اینجا پلیس نیست، بیا جلو بشین! ⚠️ با این رفتار و گفتار چندگانه ما 👇👇👇 ⭕️ کودک متوجه عدم قاطعیت ما می‌شود. ⭕️ بچه گیج و سردرگم میشه. ⭕️ سبب اضطراب فرزندمان میشه. زیرا نمی‌داند کدام حرف ما همیشگی است، و نمی‌تواند روی حرفهای ما حساب کند. @kodakane
10-Satl-e Zobaleh (1).MP3
3.47M
آهنگ کودکانه : در مورد سطل زباله @kodakane
نباید کسی رو مسخره کنیم - @mer30tv.mp3
4.03M
نباید کسی رو مسخره کنیم 😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱 @kodakane
داستان کودکانه: ‍ 🌿🐮فایده های گاو🐮🌿 توی کوچه ای در یک روستا گردش می کردیم. گاوی ایستاده بود و با چشم های درشتش به ما نگاه می کرد. من از گاو می ترسیدم. مامان گفت: « گاو که ترس ندارد.» بعد شروع کرد به ناز کردن گاو. گاو ما را نگاه می کرد و همین طور یک چیزی می جوید. گفتم : « مامان دارد آدامس می خورد؟» مامان خندید و گفت : « نه دارد نشخوار می کند.» گاو که فهمیده بود ما داریم از او حرف می زنیم، خوشحال شده بود و مرتب دمش را تکان می داد. مامان از فایده های شیر و گوشت و پوست گاو تعریف می کرد. من کم کم ترسم ریخت. نمی دانم چطور شد که یک مرتبه هوس کردم ، دم گاو را بکشم. گاو هم که دردش گرفته بود ، با لگد محکم به من زد و من به هوا پرتاب شدم! مامان نگران به طرفم آمد و گفت : « تا تو باشی حیوان های بی آزار را اذیت نکنی.» گفتم : « غیر از فایده هائی که گفتی ، بازی فوتبال هم بلد است.» @kodakane