✨بِسْمِ‌اللّٰهِ‌الرَّحْمٰنِ‌الرَّحیٖم✨ "صبح بهاری" دیگری🌤 از راه رسیده است و مڹ آمدہ ام ... با صبح بخیرے دیڪَر... و با سینی صبحانہ اے در دست ڪھ طعم شیرین عشق دارد و بوے دل انڪَیز امید امید بھ شروعی دوباره.... سلاااااااااام صبح سه‌شنبه تون بخیرو سلامتی 🙏❤️ ‌‎‌‌‎ http://eitaa.com/joinchat/895811586C49e74b8074

#قصه_متنی ✨🌸گل‌سر گمشده🌸✨ تانا با ناراحتی به پیش مادرش رفت.مادر در حال آماده کردن صبحانه بود.تانا به مادرش گفت:مادر جون ،گل سر منو ندیدی؟ مادر گفت؟سلامت کو عزیزم؟تانا خیلی پکر بود با این حال از مادر عذر خواهی کردو گفت:مامان جون سلام من خیلی ناراحتم چون گل سرم نیست.مامان باتعجب گفت یعنی گمش کردی؟تانا با افسوس سرش رو تکون داد.                                         مادر با مهربونی دخترش رو بغل کرد وگفت:برو توی جنگل و از دوستات بپرس شاید اونا دیده باشن من مطمئنم که حتماً پیداش می کنی .تانا به سمت جنگل پرواز کرد.اول از همه پیش سنجاب ،یکی از دوستایی که همیشه با تانا بازی می کردرفت.اسم سنجاب نانی بود.نانی وقتی تانارو دید فکر کرد که مثل همیشه اومده تا با هم بازی کنن ولی تانا خیلی ناراحت بودوقتی نانی رو دید بدون معطلی سلام کردو گفت:نانی تو گل سر منو ندیدی؟نانی با تعجب گفت:مگه گمش کردی؟تانا با ناراحتی گفت:با خودم حدس زدم شاید دیروز که این جا بازی می کردیم گمش کرده باشم.نانی گفت من این جا ندیدیمش ولی اگه پیداش کردم بهت خبر میدم. ادامه داره... @kodaknojavan🌿🌷

#تغذیه 🍕🥗 تاثیر صبحانه بر یادگیری دانش آموزان 💢 مصرف صبحانه باعث افزایش قند خون و کمک به بهبود کارایی مغز در ساعات اولیه روز می‌شود. 💢 برای این که یادگیری دانش آموزان در ساعات اولیه صبح از کیفیت مطلوبی برخوردار باشد ✍ توصیه می‌شود ترجیحاً مصرف صبحانه در دو مرحله صورت گیرد. @kodaknojavan🌿🌷

#تغذیه 🍕🥗 تاثیر صبحانه بر یادگیری دانش آموزان 💢 اشتهای کودکان در ساعات اول صبح پایین‌تر بوده و با توجه به این موضوع باید قبل از رفتن به مدرسه یک صبحانه سبک مانند نان و مربا و یا نان و عسل مصرف کنند. 💢 برای صبحانه دوم نیز فرد باید در ساعت استراحت اول مدرسه یک ماده غذایی حاوی پروتئین مصرف کند. @kodaknojavan🌿🌷

بدترین صبحانه برای کودکان⭕️⭕️ لطفا این ویدئو رو با دقت ببینید 💯✔️ @mamannpaz 🥗

✨بِسْمِ‌اللّٰهِ‌الرَّحْمٰنِ‌الرَّحیٖم✨ 🌸              🌸             🪴    🌸     🪴    🌸              🪴             🪴  🔘✨سـ🌸ــلام 🕊✨روزتـــون 🔘✨پر از خیر و برکت 🕊✨امروز  جمعه ↶ ✧         ۲۹      فروردین     ۱۴۰۴  ه.ش ❖         ۱۹       شوال         ۱۴۴۶  ه.ق ✧         ۱۸       آوریل        ۲۰۲۵  میلادی ┄┄┄┅┅❅✾❅┅┅┄┄┄ 🔘✨↯ ذڪر روز ؛ 🕊✨ 《الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم》 بوی صبحانه می آید عطر چایی صفای سفره صبح و چند لقمه زندگی سلام صبح جمعه تون بخیر❤️ http://eitaa.com/joinchat/897908738C30a1928237

دوره جدیدی از زندگیم مهشید خندید و گفت: دیگه ما اینیم دیگه درسته که دیشب شوهرم کلی دعوام کرد که چرا دیر اومدم خونه ! ولی اشکال نداره به همین خوشحالی تو می ارزه یهو و با نگرانی گفتم: وای مهشید نکنه نکنه خاله‌م باید و حرفاتو بشنوه😰 الان تو کجایی؟؟ مهشید با آرامش گفت نه اصلا نگران نباش من تو تراس نشستم و این اینجا هم اصلاً به طبقه بالا راه دارد هیچ پنجره ای هم به این سمت باز نمیشه که یه حرفای منو بشنو😉 خیالت راحت صبح رفتم بالا براش صبحانه بردم خاله‌ خیلی ناراحت بود معلوم بود که شب تا صبح گریه کرده! واقعاً درکش میکنم ۲۰ سال زمان کمی نیست اگه همون موقعی که شما دست هوشنگ رو کردید باور میکرد و کمی هوشنگ سخت میگرفت هیچ وقت کارش به اینجا کشیده نمیشد😧 ادامه داره... @kodaknojavan🌿🌷

دوره جدیدی از زندگیم بعد از اینکه خاله صبحانه رو خورد با هم به مرجع قضایی رفتیم و اونجا هوشنگ رو ممنوع الخروج کرد😏 بعد هم مهریه اش را گذاشته اجرا و تمام اموال هوشنگ‌و توقیف کرد از جمله همون ماشین و خونه ای که به اسم هوشنگه حالا قراره که ابلاغیه برای هوشنگ صادر بشه. تا تاریخ دادگاه مشخص بشه تا موقع فعلاً خاله خونه من میمونه من هم امشب به شوهرم میگم که طبقه بالا یه مهمون داریم باید خبر داشته باشه که یه وقت دردسر درست نشه خندیدم 😂 گفتم: این دقیقا همون چیزی بود که من میخواستم😁 اتفاقا دیشب هوشنگ خیلی به من اصرار میکرد که تماس تصویری بگیریم و با هم صحبت کنیم شاید حالش خراب بوده و میخواسته که من با حرفام آرومش کنم! منم که اصلا حوصلشو نداشتم بهش گفتم که امشب وقتش نیست باشه برای یه روز دیگه بعد هم گوشیم‌و خاموش کردم😏 ادامه داره... @kodaknojavan🌿🌷

❣بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم❣ 🌸 یک صبح سلام و 🌿خنده تحویل شما 🌸 خورشـید نثارتان 🌿 به یک قــاب طلا 🌸 زیباست نفس کنار 🌿 این هم نفســان 🌸صبحانه فقط عشــق 🌿 بنوشید و دعـا ... 🌸سلام صبح زیباتون بخیر 🌿چهارشنبه تون پر نشاط و دل انگیز ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ۷     خرداد       ۱۴۰۴ ۱  ذی‌الحجه   ۱۴۴۶ ذکر روز چهارشنبه ۱۰۰ مرتبه :  《 یا حَیُّ یا قَیّومُ 》 ‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1290403861C392649f181

❣بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم❣ 🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻 سلام صبح🌷 نفسش حق است به هر بهانه بیدارت میکند🌷 که روز تازه را شروع کنی به نوری, عطر چای و صبحانه ای صدای گنجشکی🌷 هر چه هست زندگیست و زیبا سلام پگاه  تون به شادی ☕️ روزتون سرشار از زیبایی 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ۲۰     خرداد       ۱۴۰۴ ۱۴  ذی‌الحجه   ۱۴۴۶ ذکر روز سه شنبه ۱۰۰ مرتبه:  《 یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین 》 ‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/896860162C815a5bd76b

فصل جدیدی از زندگیم 💟 داستان ترانه«۲۲۳» کلی فکر و خیال کردم اما بیشتر از این خوابم نبرد ! کتری و پر از آب کردم تا صبحانه آماده کنم دخترا که بیدار شدن صبحانه‌شونو خوردن و رفتن دانشگاه مسعود رو هم بیدار کردم تا بره در مغازه خودم مشغول جمع و جور کردن خونه شدم ! تا بلکه فکر و خیال ل‌ع‌نتی دست از سرم برداره با اینکه کلی از مامان دلخور بودم اما خوب یه جورایی دلمم براش تنگ شده بود 😔 نمی‌تونستم انقدر نسبت بهش بیخیال باشم نگاهی به ساعت انداختم و طاقت نیاوردم لباس پوشیدم تا برم در مغازه مسعود در خونه رو قفل کردم . رفتم بیرون وقتی رسیدم وارد مغازه شدم که مسعود با دیدنم با تعجب گفت : سلام ترانه خوبی چیزی شده اومدی اینجا ؟؟ سرمو تکون دادم و گفتم : نه مگه حتماً باید اتفاقی افتاده باشه حوصله خونه موندن رو نداشتم مسعود ابرویی بالا انداخت و گفت🤨 آهان که اینطور خوب خوش اومدی بیا بشین این طرف؛ از کنار قفسه‌ها رد شدم و رفتم پشت دخل ؛ کنار مسعود نشستم و نگاهی به اطراف انداختم که گفت : چیزی شده ؟؟ چیزی می‌خوای ؟ ترانه: نه چیزی نمی‌خوام مسعود نگاهی بهم انداخت و گفت: فکر می‌کنم که دنبال کسی می‌گردی آره 🤔 @kodaknojavan🌿🌷

فصل جدیدی از زندگیم 💟 داستان ترانه«۲۳۷» مسعود با خنده گفت : فکر خوبی کردی ترانه واقعاً باید به فکر یه خونه جدید باشیم اینجوری نمی‌شه😏 سرمو تکون دادم که یهو خم شد و پیشونیمو بوس کرد😘 با صدای زنگ گوشیم چشمامو باز کردم و نگاهی به اطرافم انداختم ! صبح زود بلند شدم تیشرتمو تنم کردم موهامو بستم و از اتاق رفتم بیرون. دخترا هنوز خواب بودن کتری و روی گاز گذاشتم تا چای دم کنم🫖 فوراً رفتم سمت حموم تا یه دوش بگیرم از حموم که اومدم بیرون دیدم مسعود بیدار شده و چایی رو دم کرده. با هم صبحانه خوردیم که مسعود خداحافظی کرد و رفت سر کار ☕️🧈🍳 دخترا رو هم بیدار کردم تا از دانشگاه جا نمونن چای رو دوباره داغ کردم و ظرف پنیر و کره رو روی میز گذاشتم نگاهی به لعیا کردم و با تعجب گفتم : چه خبره امروز حسابی خوشگل کردی🤔 لعیا لبخندی زد و گفت: من همیشه خوشگل بودم @kodaknojavan🌿🌷