مامان کفشهای نوزادیام را گذاشته
بود پشت ماشینِ بابا. میگفت: "خوش
یمُن است".
میپرسیدم: "یعنی چه؟"
میگفت: "اوووم... یعنی مثل تو که
هرکجا باشی، خوبی میآوری"
وقتی بمب اسرائیلیها خورد وسط
خیابان، ماشین ما پرتاب شد به هوا.
چشمهایم را که باز کردم کف زمین و
وسط خیابان بودم. بابا من را از روی
زمین بلند کرد و برد کنار مامان.
من، بابا و خیلیها زخمی شدیم. مامان
خیلی زخمیتر شده بود. لنگه کفش
نوزادیام را که گوشهای افتاده بود به
دستش دادم و گفتم:
"خوب میشوی، مطمئنم"
مامان گفت: "پسرم، مثل تو خودش یُمن
است"
بابا میگوید که مامان جایش در
بهشت است و حالش خیلی خوب
است. لنگه کفش را هم با خودش برده
به بهشت چون میخواستم هرموقع
دلش برایم تنگ شد به لنگه کفشم نگاه
کند.
من وقتی دلم تنگ میشود عکس
مامان را نگاه میکنم. لنگه کفش او را
گذاشتهایم پشت ماشین کنار لنگه
کفش نوزادیام. لنگه دیگرش پیدا نشد.
قسمتسیزدهم
🇵🇸 مجموعه داستانکهای فلسطین
🖋زهرا ملک ثابت
#داستانک
#فلسطین
#طوفان_الاقصی
کانال حرفهداستان
@herfeyedastan
▫️▫️▫️▫️▫️▫️
کانال آرشیو داستان و کتاب
@herfeyedastangroup
📘📙📗📔📕📓
انتشار با لینک کانال آزاد است ✅️
┏━━✨┓
🆔 @kolbeketab
┗✨━━┛
🏡 کلبه کتاب🏴
بسماللهالرحمنالرحیم💙🖇
•ڪسـےڪھمطالعھنمـےڪند
•نسبتبھڪسـےڪھ
•خواندنبلدنیست
•هیچ بࢪتࢪی نداࢪد.
شبتونزیبا|
اینجا نه کتابخونه ای تو سوئیسه نه ژاپن!😯
اینجا "مرکز فرهنگی آبی" تو شیراز خودمونه 🙈🇮🇷✨
┏━━✨┓
🆔 @kolbeketab
┗✨━━┛
🏡 کلبه کتاب🏴
یه قـ🥝ـاچ کتـٰاب؛ همھ چیز دࢪ زندگـے پایاپای اسٺ.از چیزی دسٺ مـےڪشـے تا چیز دیگࢪی ࢪا بھ دسٺ بیا
یه قـ🍉ـاچ کتـٰاب؛
زندگـے نباید بھمعنای زندھماندن باشد بلڪھ باید بھمعنای زندگـےکࢪدن باشد.
کتآب: خودت باش دختر
#یه_قاچ_کتاب
┏━━✨┓
🆔 @kolbeketab
┗✨━━┛
اگرچه کودکم، الله اکبر!
و غزه مولِدم، الله اکبر!
مسلمان و مسلمان زادهام، الله اکبر!
به وقت حمله دشمن، علی اصغرم
رجزخوانم! علیاکبر
رسولالله هر دَم یاورم، الله اکبر!
قسمتچهاردهم
🇵🇸 مجموعه داستانکهای فلسطین
🖋زهرا ملک ثابت
#داستانک
#فلسطین
#طوفان_الاقصی
کانال حرفهداستان
@herfeyedastan
▫️▫️▫️▫️▫️▫️
کانال آرشیو داستان و کتاب
@herfeyedastangroup
📘📙📗📔📕📓
انتشار با لینک کانال آزاد است ✅️
┏━━✨┓
🆔 @kolbeketab
┗✨━━┛
🏡 کلبه کتاب🏴
بسماللهالرحمنالرحیم💙🖇
•ڪتابهابھهستـے
•ࢪوحمـےبخشند،
•بھخیالپࢪواز
•وبھهمھچیز
•زندگـےمـےبخشند
شبتونزیبا|