جشن افتتاح کافه ویستا☕️
و تولد یک سالگی کلبه کتاب🏡
🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳
مصادف با روز کتاب و کتابخوانی📚
در حضور با برکت مادر بزرگوار شهید مدافع حرم اصغر الیاسی🌹
➕که به دستان پر نور این مادر عزیز
کافه ویستا افتتاح شد.
#کافه_ویستا
#کلبه_کتاب
#پایگاه_ساجده
#کانون_شهید_لاجوردی
┏━━✨┓
🆔 @kolbeketab
┗✨━━┛
واقعیٺ این نیسٺ ڪھ من مࢪدم ࢪا دوسٺ نداࢪم، بلڪھ دࢪ همنشینـے با دیگࢪان حتـے با نزدیڪتࢪینها و عزیزتࢪینهای خود نیز لحظھهایـے مـےࢪسد ڪھ من دلم بࢪای خواندن تنگ مـےشود.
✍🏻مائورین گوریگان، نویسنده و منتقد
┏━━✨┓
🆔 @kolbeketab
┗✨━━┛
🏡 کلبه کتاب🏴
یه قـ🥝ـاچ کتاب ؛ اصلاً اصل لذٺ همین اسٺ. بھ آنـے ڪھ شأن ٺو نیسٺ، دل نبازـے؛ هر چند ڪھ بهترین
یه قـ🥝ـاچ کتـٰاب؛
همھ چیز دࢪ زندگـے پایاپای اسٺ.از چیزی دسٺ مـےڪشـے تا چیز دیگࢪی ࢪا بھ دسٺ بیاوࢪی و نمـےتوانـے همھ چیز ࢪا با هم داشتھ باشـے.این ࢪا قبول ڪن.
کتآب: شاد بودن کافی نیست
#یه_قاچ_کتاب
┏━━✨┓
🆔 @kolbeketab
┗✨━━┛
مامان کفشهای نوزادیام را گذاشته
بود پشت ماشینِ بابا. میگفت: "خوش
یمُن است".
میپرسیدم: "یعنی چه؟"
میگفت: "اوووم... یعنی مثل تو که
هرکجا باشی، خوبی میآوری"
وقتی بمب اسرائیلیها خورد وسط
خیابان، ماشین ما پرتاب شد به هوا.
چشمهایم را که باز کردم کف زمین و
وسط خیابان بودم. بابا من را از روی
زمین بلند کرد و برد کنار مامان.
من، بابا و خیلیها زخمی شدیم. مامان
خیلی زخمیتر شده بود. لنگه کفش
نوزادیام را که گوشهای افتاده بود به
دستش دادم و گفتم:
"خوب میشوی، مطمئنم"
مامان گفت: "پسرم، مثل تو خودش یُمن
است"
بابا میگوید که مامان جایش در
بهشت است و حالش خیلی خوب
است. لنگه کفش را هم با خودش برده
به بهشت چون میخواستم هرموقع
دلش برایم تنگ شد به لنگه کفشم نگاه
کند.
من وقتی دلم تنگ میشود عکس
مامان را نگاه میکنم. لنگه کفش او را
گذاشتهایم پشت ماشین کنار لنگه
کفش نوزادیام. لنگه دیگرش پیدا نشد.
قسمتسیزدهم
🇵🇸 مجموعه داستانکهای فلسطین
🖋زهرا ملک ثابت
#داستانک
#فلسطین
#طوفان_الاقصی
کانال حرفهداستان
@herfeyedastan
▫️▫️▫️▫️▫️▫️
کانال آرشیو داستان و کتاب
@herfeyedastangroup
📘📙📗📔📕📓
انتشار با لینک کانال آزاد است ✅️
┏━━✨┓
🆔 @kolbeketab
┗✨━━┛
🏡 کلبه کتاب🏴
بسماللهالرحمنالرحیم💙🖇
•ڪسـےڪھمطالعھنمـےڪند
•نسبتبھڪسـےڪھ
•خواندنبلدنیست
•هیچ بࢪتࢪی نداࢪد.
شبتونزیبا|