eitaa logo
کلبه مهربانی
86 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
2.8هزار ویدیو
175 فایل
﷽ کانال کلبه مهربانی ✅اطلاعات عمومی ✅اخبار شهرستان ملارد و حومه ✅موضوعات فرهنگی،اجتماعی و... ارتباط با ادمین کانال: @Beyramii
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹⁩ امروز یکشنبه اول ماه ذی القعده میباشد و در هر یکشنبه خواندن این نماز ثواب دارد. 💠نماز روز یکشنبه ماه ذی القعده💠 🌹در فضيلت نماز روز یکشنبه اول ماه ذیه القعده بسيار از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) روايت شده كه: ♻️ توبه اش مقبول و گناهش آمرزيده شود. ♻️ با ايمان بميرد. ♻️ دينش گرفته نشود. ♻️ قبرش گشاده و نوراني گردد. ♻️ والدينش ازاو راضي گردند. ♻️ مغفرت شامل حال والدين او و ذريّه او گردد. ♻️ توسعه رزق پيدا كند. ♻️ ملك الموت با او در وقت مردن مدارا كند. ♻️ به آسانی جان او بيرون شود. التماس دعا ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ @kolbemehrabani501
🌺 پاسخ حضرت آقا به نامه‌ی دختر بچه‌ای که از ایشان درخواست نصیحتی کرده بود ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ @kolbemehrabani501
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببينيد| شعرخوانی در حضور رهبرمعظم انقلاب: 🌺 من برايش مصرعی می‌گویم و رد می‌شوم؛ لطف باباهاست معمولا به دختر، بيشتر ⭐️ سالروز ولادت حضرت معصومه(سلام الله علیها) ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ @kolbemehrabani501
👆طرح| رهبرمعظم انقلاب: در اگر آدم درست وارد بشود، خوب است. ♦️ اما اگر برود غرق بشود. نه، خوب نیست. جای خطرناکی است؛ خیلی باید آدم مراقب باشد.۹۵/۹/۱ ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ @kolbemehrabani501
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بازدید رهبر انقلاب از جنجالی ترین بخش نمایشگاه کتاب 🔺توصیه جالب رهبر انقلاب به متولیان ❌ روایت یک خانم از جنجالی ترین بخش نمایشگاه کتاب امسال و پاسخ رهبرانقلاب به ایشان در مورد اولویت "آقا ایستادند، کامل به طرف ما برگشتند و دستشون رو کمی بالا آوردند و فرمودند: "این چه حرفیه! من بارهاگفتم مسئله حجاب خیلی مهم است. شما باقدرت همین کارهاتون رو ادامه بدید" ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ @kolbemehrabani501
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مصاحبه با دختری که میزبان ویژه‌ترین مهمان نمایشگاه کتاب بود! 🔺 حتی یک درصد هم فکر نمی‌کردم رهبری به غرفه من بیاد، اون عکس معروف پدر دختری بود ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ @kolbemehrabani501
🔻ارسال پیامک برای افرادی با گذرنامه کمتر از ۶ ماه اعتبار تا اربعین رئیس پلیس مهاجرت و گذرنامه: 🔹برای شهروندانی که اعتبار گذرنامه آن‌ها تا زمان اربعین (۱۵ شهریور ماه) کمتر از ۶ ماه است، پیامکی تحت عنوان «هموطن گرامی گذرنامه شما منقضی شده است؛ در صورتی که قصد حضور در راهپیمایی اربعین را دارید برای تمدید گذرنامه در سریعترین زمان به دفاتر پلیس+۱۰ مراجعه نمایید» ارسال شده است تا شهروندان بتوانند مدیریت بهتری برای تعویض گذرنامه داشته باشند. ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ @kolbemehrabani501
🌹جزئیاتی از شهادت پنج مرزبان در سراوان ♦️مرکز اطلاع رسانی و ارتباطات فراجا:در پی حمله تروریستی ناجوانمردانه اشرار و معاندان در شب گذشته و تلاش برای ورود به کشور با مقاومت مرزبانان دلیر برجک مرزبانی مزه سرِ هنگ مرزی سراوان روبرو شدند که در این درگیری متاسفانه پنج نفر از مرزبانان دلیر، به درجه شهادت نائل و تروریست‌ها با تحمل تلفات از صحنه درگیری متواری شدند. ♦️این اقدام ناجوانمردانه حتما بی پاسخ نخواهد ماند. ♦️جانشین فرماندهی انتظامی کشور به همراه فرمانده مرزبانی فراجا برای بررسی موضوع از ساعاتی پیش در منطقه درگیری حضور پیدا کردند. ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ @kolbemehrabani501
👆خواننده-بازیگر ترکیه‌ای بعد از توهین به اردوغان، در دادگاه بدوی به چهارسال حبس و بلاگر ترکیه‌ای بخاطر توهین به پول ترکیه به ۷ سال حبس محکوم شد ♦️اون وقت ترانه علیدوستی که از تروریست های قاتل حمایت رسمی میکنه حکمش چیه؟ ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ @kolbemehrabani501
❗️چطوری تذکر بدم؟ 4️⃣ قاطع بگو! 🔘 نباید فکر کنه تردید داری...👆 ——« »——- 😩 اگه سختته تذکر بدی، یا نمیدونی چی باید بگی 👈 مجموعه پست‌ها با هشتگ رو دنبال کن 👌 و برای دوستات هم بفرست. ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ @kolbemehrabani501
❗️چطوری تذکر بدم؟ 5️⃣ بگو و رد شو 🔘 طولانیش نکن، توقف نکن...👆 ——« »——- 😩 اگه سختته تذکر بدی، یا نمیدونی چی باید بگی 👈 مجموعه پست‌ها با هشتگ رو دنبال کن 👌 و برای دوستات هم بفرست. ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ @kolbemehrabani501
❗️چطوری تذکر بدم؟ 6️⃣ جواب نده! 🔘 دهن به دهن کلا ممنوع!👆 ——« »——- 😩 اگه سختته تذکر بدی، یا نمیدونی چی باید بگی 👈 مجموعه پست‌ها با هشتگ رو دنبال کن 👌 و برای دوستات هم بفرست. ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ @kolbemehrabani501
🔻تخفیف در خرید سلاح گرم برای معلمان در آمریکا 👈 شاید برای ما خنده دار باشد ولی این واقعیت زندگی مردم در کشور آمریکاست! ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ @kolbemehrabani501
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⁉️میدونستین هنوز ژاپن در اشغال رسمی آمریکاست؟ 🔹بایدن در حاشیه سفرش به ژاپن، به سربازان آمریکایی حاضر در این کشور هم سری زده ولی میدونستین همین الان و در قرن ٢١ بعد از ٧۵ سال هنوز ژاپن در اشغال رسمی ٢٣ پایگاه و ۵٠٠٠٠ سرباز و پرسنل آمریکایی قرار داره و قانون کاپیتولاسیون در این کشور داره اجرا میشه! 🆔 https://eitaa.com/Bidarb_a_s_h 🆔 https://rubika.ir/Bidarb_a_s_h
🚨مردم سیستان و بلوچستان تشنه اند اما رفیق فابریک طالبان سکوت کرده است! شما چطور دغدغه‌ی مردم را دارید اما در مقابل این کارشکنی سکوت کرده‌اید؟! ✍🏻 🆔 https://eitaa.com/Bidarb_a_s_h 🆔 https://rubika.ir/Bidarb_a_s_h
اعتراض گسترده مردم به حمایت تهمینه میلانی از جنایات قاتلان وحشی و متجاوزین به مال و ناموس مردم در اصفهان/ اینترنشنال: این حمله عوامل جمهوری اسلامی است 🆔 @Baseeratt
بسم رب قریب^^ -خدا‌که‌از‌ما‌به‌ما‌نزدیک‌تر‌است‌
🦋.🌿..
ڪار باید پیش رود،درست هم باید پیش رود اما ڪارهـا تمامی ندارند. حـواستان باشد، خلاف قانون و اسلـام ڪاری انجـام نشود.. هدف وسیلہ را توجیح نمی کند. ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ @kolbemehrabani501
-بانفس‌های‌توشدآزاد،ای‌مسیح‌ڪردستان! "۱خرداد سالگرد شهادت محمد بروجردی" ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ @kolbemehrabani501
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کلبه مهربانی
بدون تو هرگز9️⃣2️⃣ جبهه پر از علی بود با عجله رفتم سمتش ... خیلی بی حال شده بود ... یه نفر، عمامه
1️⃣3️⃣ : مهمانی بزرگ بعد از مدت ها پدر و مادرم قرار بود بیان خونه مون ... علی هم تازه راه افتاده بود و دیگه می تونست بدون کمک دیگران راه بره ... اما نمی تونست بیکار توی خونه بشینه ... منم برای اینکه مجبورش کنم استراحت کنه ... نه می گذاشتم دست به چیزی بزنه و نه جایی بره ... بالاخره با هزار بهانه زد بیرون و رفت سپاه دیدن دوستاش ... قول داد تا پدر و مادرم نیومدن برگرده ... همه چیز تا این بخشش خوب بود ... اما هم پدر و مادرم زودتر اومدن ... هم ناغافلی سر و کله چند تا از رفقای جبهه اش پیدا شد ... پدرم که دل چندان خوشی از علی و اون بچه ها نداشت ... زینب و مریم هم که دو تا دختر بچه شیطون و بازیگوش ... دیگه نمی دونستم باید حواسم به کی و کجا باشه ... مراقب پدرم و دوست های علی باشم ... یا مراقب بچه ها که مشکلی پیش نیاد ... یه لحظه، دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم ... و زینب و مریم رو دعوا کردم .... و یکی محکم زدم پشت دست مریم... نازدونه های علی، بار اولشون بود دعوا می شدن ... قهر کردن و رفتن توی اتاق ... و دیگه نیومدن بیرون ... توی همین حال و هوا ... و عذاب وجدان بودم ... هنوز نیم ساعت نگذشته بود که علی اومد ... قولش قول بود ... راس ساعت زنگ خونه رو زد ... بچه ها با هم دویدن دم در ... و هنوز سلام نکرده ... - بابا ... بابا ... مامان، مریم رو زد ... ✍ ادامه دارد .... 2️⃣3️⃣ : تنبیه عمومی علی به ندرت حرفی رو با حالت جدی می زد ... اما یه بار خیلی جدی ازم خواسته بود، دست روی بچه ها بلند نکنم... به شدت با دعوا کردن و زدن بچه مخالف بود ... خودش هم همیشه کارش رو با صبر و زیرکی پیش می برد ... تنها اشکال این بود که بچه ها هم این رو فهمیده بودن ... اون هم جلوی مهمون ها ... و از همه بدتر، پدرم ... علی با شنیدن حرف بچه ها، زیر چشمی نگاهی بهم انداخت ... نیم خیز جلوی بچه ها نشست و با حالت جدی و کودکانه ای گفت ... - جدی؟ ... واقعا مامان، مریم رو زد؟ ... بچه ها با ذوق، بالا و پایین می پریدن ... و با هیجان، داستان مظلومیت خودشون رو تعریف می کردن ...و علی بدون توجه به مهمون ها ... و حتی اینکه کوچک ترین نگاهی به اونها بکنه ... غرق داستان جنایی بچه ها شده بود ... داستان شون که تموم شد ... با همون حالت ذوق و هیجان خود بچه ها گفت ... - خوب بگید ببینم ... مامان دقیقا با کدوم دستش مریم رو زد ... و اونها هم مثل اینکه فتح الفتوح کرده باشن ... و با ذوق تمام گفتن ... با دست چپ ... علی بی درنگ از حالت نیم خیز، بلند شد و اومد طرف من ... خم شد جلوی همه دست چپم رو بوسید ... و لبخند ملیحی زد ... - خسته نباشی خانم ... من از طرف بچه ها از شما معذرت می خوام ... و بدون مکث، با همون خنده برای سلام و خوشامدگویی رفت سمت مهمون ها ... هم من، هم مهمون ها خشک مون زده بود ... بچه ها دویدن توی اتاق و تا آخر مهمونی بیرون نیومدن ... منم دلم می خواست آب بشم برم توی زمین ... از همه دیدنی تر، قیافه پدرم بود ... چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد ... اون روز علی ... با اون کارش همه رو با هم تنبیه کرد ... این، اولین و آخرین بار وروجک ها شد ... و اولین و آخرین بار من... ✍ ادامه دارد ....
1️⃣3️⃣ : مهمانی بزرگ بعد از مدت ها پدر و مادرم قرار بود بیان خونه مون ... علی هم تازه راه افتاده بود و دیگه می تونست بدون کمک دیگران راه بره ... اما نمی تونست بیکار توی خونه بشینه ... منم برای اینکه مجبورش کنم استراحت کنه ... نه می گذاشتم دست به چیزی بزنه و نه جایی بره ... بالاخره با هزار بهانه زد بیرون و رفت سپاه دیدن دوستاش ... قول داد تا پدر و مادرم نیومدن برگرده ... همه چیز تا این بخشش خوب بود ... اما هم پدر و مادرم زودتر اومدن ... هم ناغافلی سر و کله چند تا از رفقای جبهه اش پیدا شد ... پدرم که دل چندان خوشی از علی و اون بچه ها نداشت ... زینب و مریم هم که دو تا دختر بچه شیطون و بازیگوش ... دیگه نمی دونستم باید حواسم به کی و کجا باشه ... مراقب پدرم و دوست های علی باشم ... یا مراقب بچه ها که مشکلی پیش نیاد ... یه لحظه، دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم ... و زینب و مریم رو دعوا کردم .... و یکی محکم زدم پشت دست مریم... نازدونه های علی، بار اولشون بود دعوا می شدن ... قهر کردن و رفتن توی اتاق ... و دیگه نیومدن بیرون ... توی همین حال و هوا ... و عذاب وجدان بودم ... هنوز نیم ساعت نگذشته بود که علی اومد ... قولش قول بود ... راس ساعت زنگ خونه رو زد ... بچه ها با هم دویدن دم در ... و هنوز سلام نکرده ... - بابا ... بابا ... مامان، مریم رو زد ... ✍ ادامه دارد .... 2️⃣3️⃣ : تنبیه عمومی علی به ندرت حرفی رو با حالت جدی می زد ... اما یه بار خیلی جدی ازم خواسته بود، دست روی بچه ها بلند نکنم... به شدت با دعوا کردن و زدن بچه مخالف بود ... خودش هم همیشه کارش رو با صبر و زیرکی پیش می برد ... تنها اشکال این بود که بچه ها هم این رو فهمیده بودن ... اون هم جلوی مهمون ها ... و از همه بدتر، پدرم ... علی با شنیدن حرف بچه ها، زیر چشمی نگاهی بهم انداخت ... نیم خیز جلوی بچه ها نشست و با حالت جدی و کودکانه ای گفت ... - جدی؟ ... واقعا مامان، مریم رو زد؟ ... بچه ها با ذوق، بالا و پایین می پریدن ... و با هیجان، داستان مظلومیت خودشون رو تعریف می کردن ...و علی بدون توجه به مهمون ها ... و حتی اینکه کوچک ترین نگاهی به اونها بکنه ... غرق داستان جنایی بچه ها شده بود ... داستان شون که تموم شد ... با همون حالت ذوق و هیجان خود بچه ها گفت ... - خوب بگید ببینم ... مامان دقیقا با کدوم دستش مریم رو زد ... و اونها هم مثل اینکه فتح الفتوح کرده باشن ... و با ذوق تمام گفتن ... با دست چپ ... علی بی درنگ از حالت نیم خیز، بلند شد و اومد طرف من ... خم شد جلوی همه دست چپم رو بوسید ... و لبخند ملیحی زد ... - خسته نباشی خانم ... من از طرف بچه ها از شما معذرت می خوام ... و بدون مکث، با همون خنده برای سلام و خوشامدگویی رفت سمت مهمون ها ... هم من، هم مهمون ها خشک مون زده بود ... بچه ها دویدن توی اتاق و تا آخر مهمونی بیرون نیومدن ... منم دلم می خواست آب بشم برم توی زمین ... از همه دیدنی تر، قیافه پدرم بود ... چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد ... اون روز علی ... با اون کارش همه رو با هم تنبیه کرد ... این، اولین و آخرین بار وروجک ها شد ... و اولین و آخرین بار من... ✍ ادامه دارد ....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا