ڪار باید پیش رود،درست هم
باید پیش رود
اما ڪارهـا تمامی ندارند.
حـواستان باشد،
خلاف قانون و اسلـام ڪاری انجـام نشود..
هدف وسیلہ را توجیح نمی کند.
#شہیدمحمدبروجردے
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@kolbemehrabani501
-بانفسهایتوشدآزاد،ایمسیحڪردستان!
"۱خرداد سالگرد شهادت
محمد بروجردی"
#امنیتاتفاقینیست
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@kolbemehrabani501
کلبه مهربانی
بدون تو هرگز9️⃣2️⃣ جبهه پر از علی بود با عجله رفتم سمتش ... خیلی بی حال شده بود ... یه نفر، عمامه
#بدون_تو_هرگز 1️⃣3️⃣
#قسمت_سی_و_یکم : مهمانی بزرگ
بعد از مدت ها پدر و مادرم قرار بود بیان خونه مون ... علی هم تازه راه افتاده بود و دیگه می تونست بدون کمک دیگران راه بره ... اما نمی تونست بیکار توی خونه بشینه ... منم برای اینکه مجبورش کنم استراحت کنه ... نه می گذاشتم دست به چیزی بزنه و نه جایی بره ...
بالاخره با هزار بهانه زد بیرون و رفت سپاه دیدن دوستاش ... قول داد تا پدر و مادرم نیومدن برگرده ... همه چیز تا این بخشش خوب بود ... اما هم پدر و مادرم زودتر اومدن ... هم ناغافلی سر و کله چند تا از رفقای جبهه اش پیدا شد ...
پدرم که دل چندان خوشی از علی و اون بچه ها نداشت ... زینب و مریم هم که دو تا دختر بچه شیطون و بازیگوش ... دیگه نمی دونستم باید حواسم به کی و کجا باشه ... مراقب پدرم و دوست های علی باشم ... یا مراقب بچه ها که مشکلی پیش نیاد ...
یه لحظه، دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم ... و زینب و مریم رو دعوا کردم .... و یکی محکم زدم پشت دست مریم...
نازدونه های علی، بار اولشون بود دعوا می شدن ... قهر کردن و رفتن توی اتاق ... و دیگه نیومدن بیرون ...
توی همین حال و هوا ... و عذاب وجدان بودم ... هنوز نیم ساعت نگذشته بود که علی اومد ... قولش قول بود ... راس ساعت زنگ خونه رو زد ... بچه ها با هم دویدن دم در ... و هنوز سلام نکرده ...
- بابا ... بابا ... مامان، مریم رو زد ...
✍ ادامه دارد ....
#بدون_تو_هرگز 2️⃣3️⃣
#قسمت_سی_و_دوم : تنبیه عمومی
علی به ندرت حرفی رو با حالت جدی می زد ... اما یه بار خیلی جدی ازم خواسته بود، دست روی بچه ها بلند نکنم... به شدت با دعوا کردن و زدن بچه مخالف بود ... خودش هم همیشه کارش رو با صبر و زیرکی پیش می برد ...
تنها اشکال این بود که بچه ها هم این رو فهمیده بودن ... اون هم جلوی مهمون ها ... و از همه بدتر، پدرم ...
علی با شنیدن حرف بچه ها، زیر چشمی نگاهی بهم انداخت ... نیم خیز جلوی بچه ها نشست و با حالت جدی و کودکانه ای گفت ...
- جدی؟ ... واقعا مامان، مریم رو زد؟ ...
بچه ها با ذوق، بالا و پایین می پریدن ... و با هیجان، داستان مظلومیت خودشون رو تعریف می کردن ...و علی بدون توجه به مهمون ها ... و حتی اینکه کوچک ترین نگاهی به اونها بکنه ... غرق داستان جنایی بچه ها شده بود ...
داستان شون که تموم شد ... با همون حالت ذوق و هیجان خود بچه ها گفت ...
- خوب بگید ببینم ... مامان دقیقا با کدوم دستش مریم رو زد ...
و اونها هم مثل اینکه فتح الفتوح کرده باشن ... و با ذوق تمام گفتن ... با دست چپ ...
علی بی درنگ از حالت نیم خیز، بلند شد و اومد طرف من ... خم شد جلوی همه دست چپم رو بوسید ... و لبخند ملیحی زد ...
- خسته نباشی خانم ... من از طرف بچه ها از شما معذرت می خوام ...
و بدون مکث، با همون خنده برای سلام و خوشامدگویی رفت سمت مهمون ها ... هم من، هم مهمون ها خشک مون زده بود ... بچه ها دویدن توی اتاق و تا آخر مهمونی بیرون نیومدن ... منم دلم می خواست آب بشم برم توی زمین ... از همه دیدنی تر، قیافه پدرم بود ... چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد ...
اون روز علی ... با اون کارش همه رو با هم تنبیه کرد ... این، اولین و آخرین بار وروجک ها شد ... و اولین و آخرین بار من...
✍ ادامه دارد ....
#بدون_تو_هرگز 1️⃣3️⃣
#قسمت_سی_و_یکم : مهمانی بزرگ
بعد از مدت ها پدر و مادرم قرار بود بیان خونه مون ... علی هم تازه راه افتاده بود و دیگه می تونست بدون کمک دیگران راه بره ... اما نمی تونست بیکار توی خونه بشینه ... منم برای اینکه مجبورش کنم استراحت کنه ... نه می گذاشتم دست به چیزی بزنه و نه جایی بره ...
بالاخره با هزار بهانه زد بیرون و رفت سپاه دیدن دوستاش ... قول داد تا پدر و مادرم نیومدن برگرده ... همه چیز تا این بخشش خوب بود ... اما هم پدر و مادرم زودتر اومدن ... هم ناغافلی سر و کله چند تا از رفقای جبهه اش پیدا شد ...
پدرم که دل چندان خوشی از علی و اون بچه ها نداشت ... زینب و مریم هم که دو تا دختر بچه شیطون و بازیگوش ... دیگه نمی دونستم باید حواسم به کی و کجا باشه ... مراقب پدرم و دوست های علی باشم ... یا مراقب بچه ها که مشکلی پیش نیاد ...
یه لحظه، دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم ... و زینب و مریم رو دعوا کردم .... و یکی محکم زدم پشت دست مریم...
نازدونه های علی، بار اولشون بود دعوا می شدن ... قهر کردن و رفتن توی اتاق ... و دیگه نیومدن بیرون ...
توی همین حال و هوا ... و عذاب وجدان بودم ... هنوز نیم ساعت نگذشته بود که علی اومد ... قولش قول بود ... راس ساعت زنگ خونه رو زد ... بچه ها با هم دویدن دم در ... و هنوز سلام نکرده ...
- بابا ... بابا ... مامان، مریم رو زد ...
✍ ادامه دارد ....
#بدون_تو_هرگز 2️⃣3️⃣
#قسمت_سی_و_دوم : تنبیه عمومی
علی به ندرت حرفی رو با حالت جدی می زد ... اما یه بار خیلی جدی ازم خواسته بود، دست روی بچه ها بلند نکنم... به شدت با دعوا کردن و زدن بچه مخالف بود ... خودش هم همیشه کارش رو با صبر و زیرکی پیش می برد ...
تنها اشکال این بود که بچه ها هم این رو فهمیده بودن ... اون هم جلوی مهمون ها ... و از همه بدتر، پدرم ...
علی با شنیدن حرف بچه ها، زیر چشمی نگاهی بهم انداخت ... نیم خیز جلوی بچه ها نشست و با حالت جدی و کودکانه ای گفت ...
- جدی؟ ... واقعا مامان، مریم رو زد؟ ...
بچه ها با ذوق، بالا و پایین می پریدن ... و با هیجان، داستان مظلومیت خودشون رو تعریف می کردن ...و علی بدون توجه به مهمون ها ... و حتی اینکه کوچک ترین نگاهی به اونها بکنه ... غرق داستان جنایی بچه ها شده بود ...
داستان شون که تموم شد ... با همون حالت ذوق و هیجان خود بچه ها گفت ...
- خوب بگید ببینم ... مامان دقیقا با کدوم دستش مریم رو زد ...
و اونها هم مثل اینکه فتح الفتوح کرده باشن ... و با ذوق تمام گفتن ... با دست چپ ...
علی بی درنگ از حالت نیم خیز، بلند شد و اومد طرف من ... خم شد جلوی همه دست چپم رو بوسید ... و لبخند ملیحی زد ...
- خسته نباشی خانم ... من از طرف بچه ها از شما معذرت می خوام ...
و بدون مکث، با همون خنده برای سلام و خوشامدگویی رفت سمت مهمون ها ... هم من، هم مهمون ها خشک مون زده بود ... بچه ها دویدن توی اتاق و تا آخر مهمونی بیرون نیومدن ... منم دلم می خواست آب بشم برم توی زمین ... از همه دیدنی تر، قیافه پدرم بود ... چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد ...
اون روز علی ... با اون کارش همه رو با هم تنبیه کرد ... این، اولین و آخرین بار وروجک ها شد ... و اولین و آخرین بار من...
✍ ادامه دارد ....
🌺اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُستَقِيم
خدایا بہ راہ راسٺ هدایٺمان کن
#يا_بن_الحسن..
🌹روزے ڪہ بہ چشمان تو، ﭼﺸﻤﻢ بشود باز
اے جان دﻟﻢ ،صبح من آن روز ﺑﻪ خیر است
السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ🦋💐🦋
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@kolbemehrabani501
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸رسول خدا صلی الله علیه و آله :
بر من زیاد #صلوات بفرستید، همانا #صلوات بر من باعث نور خاصی در بهشت می شود.
📚 فضائل صلوات صفحه ١٧
💐🌸💐🌸💐🌸
بر خواهر آفتاب تابان صلوات
معصومه بر آن شکوه ایمان صلوات
بر طلعت نور و فخر قم دخت امام
چون جاری چشمه ها چو باران صلوات
🌺🍃🌺🍃
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@kolbemehrabani501
❗️چطوری تذکر بدم؟
8️⃣ اگه خانم مسن بود! اینو بگو..
——« #چی_بگم_آخه »——-
😩 اگه سختته تذکر بدی، یا نمیدونی چی باید بگی
👈 مجموعه پستها با هشتگ #چی_بگم_آخه رو دنبال کن
👌 و برای دوستات هم بفرست.
#چی_بگم_آخه
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@kolbemehrabani501
🌹صدور گذرنامه ویژه اربعین با اعتبار ۵ سال از امسال
♦️رئیس پلیس مهاجرت و گذرنامه فراجا: از امسال گذرنامه ویژه اربعین با اعتبار ۵ ساله صادر خواهد شد.
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@kolbemehrabani501
🔴سخنرانی رهبر معظم انقلاب در مراسم سی و چهارمین سالگرد رحلت امام خمینی(ره)
♦️رئیس شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی استان تهران از حضور مقام معظم رهبری و سخنرانی معظم له در مراسم سی و چهارمین سالگرد رحلت امام خمینی(ره) خبر داد و گفت: بعد از چند سال کرونا، امسال فرصت بسیار استثنائی و مهمی رقم خورده که ان شاء الله حضور مردم از سراسر کشور را در این مراسم شاهد خواهیم بود.
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@kolbemehrabani501
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ کی گفته حجاب فقط برای ما مسلمانهاست؟
🔺دستور صریح برای #حجاب، در تورات و انجیل
🔺#حجاب مریم مقدس چگونه بود!
#استاد_فرهنگ
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@kolbemehrabani501
امام خمینی: نبايد براى رضايت چند ليبرال خود فروخته در اظهارنظرها و ابراز عقيدهها به گونهاى غلط عمل كنيم كه حزب الله عزيز احساس كند جمهورى اسلامى دارد از مواضع اصولى اش عدول میکند
#قیام_علیه_لیبرالیسم
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@kolbemehrabani501
🌹در اردیبهشت ماه هر ۵۱ ساعت یک مامور پلیس به شهادت رسید | شهدای وطن
♦️وما مدیون این عزیزان بودیم و هستیم
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@kolbemehrabani501
😏3 روز عزای عمومی گرفتن برای سه قاتل که جوانان این مملکت رو به خاک و خون کشیده بودن و سازمان معاندین خلق و ... ازشون حمایت کردن! اما حالا واسه شهادت 5 سرباز مرزبانی روزه سکوت گرفتن
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@kolbemehrabani501
وقتی ۲۱ سالته ولی کارفرما ازت ۲۰ سال سابقه کاری میخواد😂😂😂
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@kolbemehrabani501
اسلولوریسها بامزه ترین و خفن ترین و مظلوم ترین حیوونای دنیا به نظر میرسن ولی انقدر سمی هستن که باعث مرگ همنشینشون میشن !!
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@kolbemehrabani501
oooO
( ) Oooo
\ ( ( )
\_) ) /
(_/
oooO
( ) Oooo
\ ( ( )
\_) ) /
(_/
oooO
( ) Oooo
\ ( ( )
\_) ) /
(_/
بیکار بودم گفتم یه قدمی بزنم توی گروه 😊
الحمدلله همه خوبن؟
از هیشکی صدا در نمیاد 😜✋️
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@kolbemehrabani501
💎 دومین جشنواره سواد رسانه ای #استان_تهران 💎
💎محورهای رویداد
⭐️تربیت رسانه ای
⭐️هوش مصنوعی
⭐️ بازی های رایانه ای
⭐️ اقتصاد رسانه ای
⭐️ فناوری نوین ارتباطی
💎قالب های ارائه آثار
⭐️سخنرانی (بدون تدوین)
⭐️موشن گرافیک
⭐️ پوستر و اینفوگرافی
⭐️نرم افراز
⭐️ کتاب
👇جهت کسب اطلاعات بیشتر و ارسال آثار👇
http://nasratehran.ir/Vbr7o
👇شبکه اجتماعی
⭐️ روبیکا
💎 https://rubika.ir/nasra_tehran
⭐️ایتا
💎 https://eitaa.com/nasra_tehran
⭐️ تلگرام
💎 https://t.me/tehran_amozesh
⭐️شماره تماس برای راهنمایی و مشاوره
📞 09210753500
کانال نسراشهرستان ملارد
@nasramalard
کانال بصیرت شهرستان ملارد
@baseerat_malard
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 ویژگیهای منحصر بهفرد دختران از نگاه امام صادق(علیهالسلام)
#حضرت_معصومه (سلاماللهعلیها)
#روز_دختر
#حجاب_وصیت_شهدا
#آینده_روشن_است
#فاخته_۱۵۰
🆔 https://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
🆔 https://rubika.ir/Bidarb_a_s_h
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦