eitaa logo
کوله بار
4.8هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
35 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کوله بار
سلام علیکم با تشکر از عزیزانی که در مسابقه شرکت کردن 🌹🌹🌹 خواهشا صبور باشین 🙏🙏 و پی وی بنده را مشغ
سلام علیکم ان شاءالله تا ساعت ۲۲ امشب نتیجه قرعه کشی در کانال ارسال می شود به جای ۲۰ نفر هم به ۳۰ نفر هدیه تقدیم می شود 😍😍 سوال مسابقه جدید هم ان شاءالله فردا در کانال ارسال می شود
کوله بار
❓سوال مسابقه ⁉️ اگر شخصی عمدا روزه ماه رمضان را نگیرد ، یا عمدا آن را باطل کند؟ 💢الف) فقط قضای روز
اسامی برندگان مسابقه احکام مبینا سالم از تهران نغمه سادات آهنچی از بروجرد محسن بامری از زهکولت فاطمه فرامرزی نیا از خرم آباد صدیقه ابوئی مهریزی از یزد زینب ولی نژاد از آذربایجان غربی نسرین پرکان از بوشهر هاشم اکبری از فارس طاهره قربانی از رفسنجان فاطمه بابا تبار از بابل آیدا حسین قلی پور از بندر شرفخانه طاهره صبری از کرج فاطمه فخری زاده از مشهد ابوالفضل محمدی از قم مهدیه باغ چائی از کاشان سیده هاجر هاشمی از شیخ شبان کلثوم شمس الدینی از کرمان مهدی نصرت از خراسان رضوی زهرا کرمی از ملایر محیا آیرس از تهران سید علی مهدوی از گناباد مهناز یعقوبی نژاد از مشهد سیدمحمدجواد کاظمی محبوبه کریمی از اصفهان الهام زارع دار از نظرآباد رقیه کرمی پور از علی بیگلو زهره گل محمدی از همدان طاهره رمضانی از قم مدینه فقیه حیدری از بوشهر غلامرصا یازرلو از رامیان با تشکر از همه دوستان عزیز ان شاءالله سوال مسابقه بعد فردا در کانال ارسال می شود @kole_bar971122
ان شاءالله فردا شب ویژه برنامه ای به مناسبت شب عید فطر در کانال برگزار می شود همراه با هدیه 🎁
ادعا نمیکنم که بهترینم😊 مغازه دار هم نیستم که به خاطر خرجای جانبی بکشم رو قیمت اجناسم🥰 ولی بهتون پیشنهاد میکنم کانالم رو دنبال کنید❤️‍🔥دیدنش ضرر نداره لباس های زنانه با کیفیت و قیمت مناسب خرید بالای ۵۰۰ تومن ارسال رایگان ارسال از مشهدالرضا🕌😍 محاله دست خالی برگردی😍 https://eitaa.com/shaily_shoop
. 📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 چند روزی دندان بر جگرم می‌گذارم. به کسی چیزی نمی‌گویم؛ حتی به فاطمه! نمی‌دانم روزی که لیست ده‌نفره بسته شد، چندشنبه بود؛ اما روز مبارکی بود! پایم روی زمین بند نبود از خوشحالی. کم‌تر از یک ماه مانده بود به عید، اما توی دلم بهار رسیده بود. عید برای ما ایرانی‌ها، به طور پیش‌فرض بوی سفر می‌دهد! و من از حالا بوی سفر را استشمام می‌کنم. هیجان رفتن، آن‌قدر زیاد بود که می‌دانستم از پسِ راضی کردن همه برمی‌آیم. مگر می‌شود شوقم را، آمادگی‌ام را ببینند و دلشان راضی نشود؟ حرف‌ها توی سرم چرخ می‌خوردند. باید از فرصت استفاده می‌کردم؛ برای آموختن و آماده‌تر شدن. شب‌ها طبق روال، می‌رفتم و در میدان صبحگاه می‌دویدم. ظاهرش دویدن بود و باطنش فکر! چه فکرها که به سرم هجوم نمی‌آوردند در تاریکی شب... باید دست به کاری بزنم... هر لحظه، بی‌قراری‌ام بیش‌تر می‌شد. جلدی رفتم سراغ کارهای گذرنامه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 حسین، رفیق و همکارم که خودش نوربالا می‌زند، وقتی فهمید که اسم من هم توی لیست است، آمد به دفتر حاج‌حمید. ذوق توی چشم‌های روشنش پیدا بود. دو کلمه گفت: خیلی بامرامی! راستش دوست ندارم این کارهای ساده را بگذارند به حساب مرام! اولا که هنوز کاری نکرده‌ایم و ثانیا، این کم‌ترین وظیفه ماست. همین را به حسین گفتم. هردو خوشحال بودیم. گذرنامه‌ام که آماده شد، از سرِ ذوق زنگ زدم به حسین:«گذرنامه‌ها رو هماهنگ کردیم! حاجی اجازه داده؛ ممکنه بیست‌وپنجم اسفند بریم؛ شایدم بیفته تو ایام عید. شمام پاسپورتاتون آماده باشه...» حسین هم از خدایش بود که برویم. او هم می‌دانست که در چه زمان ویژه‌ای راهی دمشق می‌شویم. شهدای ایرانی را یکی‌یکی به کشور برمی‌گرداندند. از بچه‌های دانشگاه هم چند نفری، رنج دنیاشان کم شده بود. اما این‌ها روحیه‌ام را بیش‌تر می‌کند ... ادامه_دارد 📔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔺دعای روز سی ام ماه مبارک رمضان🤲