eitaa logo
✿کوله بار خـدایی✿
1.4هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.9هزار ویدیو
5 فایل
❁﷽❁ تــا خـــدا هــست بــہ مــخـلـوق دمے تــ‌ـڪـ‌یـہ مَـ‌ـڪـ‌ن :)🤍 حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَڪیٖلْ...🕊️🍃 [ارتباط با ادمین: @only_good1 ] ناشناس حرفتو بزن🙂 حرفی سخنی پیشنهادی انتقادی! لینک👇 https://harfeto.timefriend.net/17501888538458 کپی آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱شیخ رجبعلی خیاط تعریف میکرد: در بازار بودم، اندیشه مكروهی در ذهنم گذشت.سریع استغفار كردم و به راهم ادامه دادم.! قدری جلوتر شترهایی قطار وار از كنارم می‌گذشتند... ناگاه یكی از شترها لگدی انداخت كه اگر خود را كنار نمی‌كشیدم، خطرناک بود. 🌱به مسجد رفتم و فكر می‌كردم همه چیز حساب دارد. این لگد شتر چه بود؟! 🌱در عالم معنا گفتند: شیخ رجبعلی! آن لگد نتیجه آن فكری بود كه كردی! گفتم: اما من كه خطایی انجام ندادم... گفتند: لگد شتر هم كه به تو نخورد! 🌱اثر کارهای ما در عوالم جریان دارد، حتی یک تفکر منفی میتواند تأثیری منفی ایجاد کند... •┈┈••••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈• ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎『• @kolebar_khoda •』
1.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هنگام وضو گرفتن جوان باش هنگام نماز خواندن پیرمرد هنگام دعا کردن مانند کودک •┈┈••••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈• ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎『• @kolebar_khoda •』
. «خراش‌های عشق خداوند» 🌿 در یک روز گرم تابستان، پسر کوچکی با عجله لباس‌هایش را درآورد و خنده‌کنان داخل دریاچه شیرجه زد . مادرش از پنجره نگاهش می‌کرد و از شادی کودکش لذت می‌برد. ناگهان تمساحی را دید که به‌سوی پسرش شنا می‌کرد . مادر وحشت‌زده به‌سمت دریاچه دوید و با فریاد پسرش را صدا میزد. پسر سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود ، تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد. مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت ، تمساح پسر را با قدرت می‌کشید ولی عشق مادر آن‌قدر زیاد بود که نمی‌گذاشت پسر در کام تمساح رها شود . 🌿 کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود، صدای فریاد مادر را شنید و به‌طرف آن‌ها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح کوبید و او را فراری داد. پسر را به بیمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبود پیدا کند. پاهایش با آرواره‌های تمساح سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخن‌های مادرش مانده بود. 🌿 خبرنگاری که با کودک مصاحبه می‌کرد از او خواست تا جای زخم‌هایش را به او نشان دهد. پسر با ناراحتی زخم‌ها را نشان داد ، سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت: این زخم‌ها را دوست دارم، این‌ها خراش‌های" عشق" مادرم هستند. 🌿 گاهی مثل یک کودکِ قدرشناس ، خراش‌های عشق خداوند را به خودت نشان بده. خواهی دید چقدر دوست‌داشتنی هستند . •┈┈••••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈• ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎『• @kolebar_khoda •』
‌زغال‌های خاموش رو کنار زغال‌های روشن میزارن تا روشن شه، همنشینی اثر داره! با هرکسی نشست و برخاست نکنید! «بزرگ، بزرگت میکنه، کوچیک، کوچیکت میکنه» این رو همیشه یادت باشه •┈┈••••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈• ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎『• @kolebar_khoda •』
هیچوقت‌برای‌این‌دنیای‌فانی‌وزودگذرغــــم نخــورونگران‌نباش‌... بلکه‌نگران‌این‌باش‌که‌آیاخـدارا،ازخودراضی کرده‌ای،یاارتباطت‌باخداوندوانجام‌عبادتها چگونه‌‌است؟!! اینها‌مهم‌است‌درباره‌اش،نگران‌‌باشی‌وبرایش اشک‌بریزی... ثروت‌وسامان‌دنیــا،واقعاًچه‌سودوارزشی دارد،وقتی‌محبت‌ِخـدادرقلبت‌نباشـد!!! •┈┈••••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈• ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎『• @kolebar_khoda •』
هر پرهیزکاری گذشته ای دارد و هر گناهکاری آینده ای ، پس قضاوت نکن✨ در تاریکی همه ی ما شبیه یکدیگریم محتاط باشیم در سرزنش و قضاوت کردن دیگران ✨ وقتی نه از دیروز او خبرداریم، نه ازفردای خودمان...✨ •┈┈••••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈• ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎『• @kolebar_khoda •』
🔆 🔴 پس زمینِ تیره را دانی که چند دیدن و تمییز باید در پسند؟ 🔻گویند حضرت آدم نشسته بود، ۶ نفر آمدند، سه نفر طرف راستش نشستند و سه نفر طرف چپ. 🔻به یکی از سمت راستی‌ها گفت: «تو کیستی؟» 🔸گفت: «عقل.» 🔹پرسید: «جای تو کجاست؟» 🔸گفت: «مغز.» 🔻از دومی پرسید: «تو کیستی؟» 🔸گفت: «مهر.» 🔹پرسید: «جای تو کجاست؟» 🔸گفت: «دل.» 🔻از سومی پرسید: «تو کیستی؟» 🔸گفت: «حیا.» 🔹پرسید: «جایت کجاست؟» 🔸گفت: «چشم.» 🔻سپس، به جانب چپ نگریست و از یکی سؤال کرد: «تو کیستی؟» 🔹جواب داد: «تکبر.» 🔸پرسید: «محلت کجاست؟» 🔹گفت: «مغز.» 🔸گفت: «با عقل یک جایید؟» 🔹گفت: «من که آمدم عقل می‌رود.» 🔻از دومی پرسید: «تو کیستی؟» 🔹جواب داد: «حسد.» 🔸محلش را پرسید. 🔹گفت: «دل.» 🔸پرسید: «با مهر یک مکان دارید؟» 🔹گفت: «من که بیایم، مهر خواهد رفت.» 🔻از سومی پرسید: «کیستی؟» 🔸گفت: «طمع.» 🔹پرسید: «مرکزت کجاست؟» 🔸گفت: «چشم.» 🔹گفت: «با حیا یک جا هستید؟» 🔸گفت: «چون من داخل شوم، حیا خارج می‌شود.» •┈┈••••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈• ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎『• @kolebar_khoda •』
احوال خوب نعمت است واحوال بد تلنگر کاش یادمان بماند هردو مهمانند وگذرا لحظه هارا به مهر نفس بکش وراضی باش به رضای حق... •┈┈••••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈• ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎『• @kolebar_khoda •』
همه یاد می گیرند کنند اما همه نمی توانند زندگی کنند زندگی یک ، اما زیبا زندگی کردن یک با افکار زندگیمونو بهشت کنیم عشق بورزیم و مهربان باشیم...🦋 •┈┈••••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈• ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎『• @kolebar_khoda •』
بخاطر لذت، گناه نکن لذت تمام میشود ولی گناه بر دوش میماند... بخاطر کسب دنیا نیکی را از دست نده دنیا تمام میشود ولی نیکی باقی میماند... •┈┈••••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈• ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎『• @kolebar_khoda •』
نمک را نمک فروش میفروشد نان را نانوا اما شخصیت انسان را کسی نمیفروشد شخصیت را هرکس برای خودش میسازد و درست ساختنش با ارزشتر از هر چیزیست ارزش دادن به شخصیت یعنی : ارزش دادن به انسانیت.. •┈┈••••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈• ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎『• @kolebar_khoda •』
✍ دزد باور مردم نباشیم دزدی بسته‌ای یافت که در آن چیز گران‌بهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند. او را گفتند: چرا این همه مال را از دست دادی؟ گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می‌کند. من دزد مال او هستم، نه دزد دین او. اگر آن را پس نمی‌دادم و عقیده صاحب آن مال، خللی می‌یافت، آن‌وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است.. | | •┈┈••••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈• ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎『• @kolebar_khoda •』