علمدارکمیل
✍ داستانی شنیدنی از معجزه شهیدان💗 🍃🌹 جریان واقعی یک تحول 🎈 و بی خیال آهنگ هایی می شوم که اگر به آن
داستانی شنیدنی از معجزه شهیدان 💗
🍃🌹🍃✨
من و دو،سه نفر از بچه ها جلو حرکت میکردیم تا اینکه یکی از بچه ها را دیدم که کیسه پلاستیک به دست داشت به طرف یادمان برمیگشت!
گفتم کجا؟ گفت می خواهم از خاک شلمچه برای عزیزانم سوغات ببرم، گفتم اجازه میدهی من هم همراهت بیایم، گفت اشکالی ندارد. من از بچه ها جدا شدم، آن ها به طرف ماشین رفتند و من با او دوباره مسیر آمده را برگشتم.
نمی دانم چه اتفاقی افتاد... اما می دانم من عنایت #شهدا را آنجا دیدم که دلشکستگی را در حقیقت اشک های متبرکم فهمیدند و مرا دوباره طلبیدند.
😭💔❣
او که مشغول جمع کردن خاک در کیسه پلاستیک شد، من در زیر همان تلویزیون که تصویر حرم اباعبدالله الحسین علیه السلام را نشان می داد و حاج سعید نوحه می خواند... کفش هایم را درآوردم و به سجده افتادم:
« اللهم لک الحمد و حمد الشاکرین...»، هق هق گریه امانم نمی داد، 😭
گریه کردم و خاک را دیدم که غرق در اشک های من شد و آنگاه بود که من کربلایی شدم...
من آنجا از حسین دوباره آغاز شدم، آنجا عطر سیب را از نفس های زخمی خاک گرفتم، من به آرزویم در غربت غروب شلمچه رسیدم و شهدا مرا شرمنده مهربانی شان کردند...
گریه امانش نمی دهد ولی دوست دارم باز هم برایم بگوید...
⁉️ائل/: در مورد این روزهاتون بگویید.
❇️من امروز که نه، از همان روز، عاشق شدم! یک عاشق سینه چاک... از همان سالی که برای اولین بار به جنوب رفتم،
3 سال می گذرد ولی سالی نشده است که من به دیدار معشوقان خود نروم...
هر سال که شروع می شود منتظر پایان سال می مانم تا باز هم با شوق خود را به شلمچه، به شرهانی، به طلاییه، به هویزه، به... برسانم و آرام شوم.
دیگر نمی توانم از زیر زبانش حرف بکشم بیرون، حال عجیبی به وی دست داده است و من تنها مزاحم آن حال و هوایش هستم، از او تشکر می کنم که گوشه ای از رازهای خود با معشوقانش را به من گفته است و بعد از خداحافظی از او جدا می شوم.
تمام طول مسیر بازگشت را به این فکر میکنم که این شهدا چه کسانی هستند که انقدر می توانند بر روی دختری که تمام آمال و آرزوهایش را در مسیرهایی جز مسیر خوبی ها و ارزش ها دنبال می کرد، این چنین بی قرار خودشان می کنند.
هندزفری در گوشم است... این آهنگ را "بی نام" مصاحبه شونده ام برایم فرستاده است:
🕊کجایید ای شهیدان خدایی، بلاجویان دشت نینوایی... کجایید ای سبکبالان عاشق، پرنده تر ز مرغان هوایی.🕊🕊
@komail31 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
#حدیث
✍روزی شخصی خدمت حضرت علی(ع) میرود و میگوید یا امیر بنده به علت مشغله زیاد نمیتوانم همه دعاها را بخوانم،چه کنم؟
حضرت علی(ع) فرمودند:
خلاصه تمام ادعیه را به تو میگویم،هر صبح که بخوانی گویی تمام دعاها را خواندی.
1 ✅الحمدلله علی کل نعمه
2 ✅و اسئل لله من کل خیر
3 ✅و استغفر الله من کل ذنب
4 ✅ واعوذ بالله من کل شر
1 خدا را سپاس و حمد می گویم برای هر نعمتی که به من داده است.
2 و از خداوند درخواست میکنم هر خیر و خوبی را
3 و خدایا مرا ببخش برای تمام گناهانم.
4 و خدایا به تو پناه می برم از همه بدی ها.
بحارالانوار:ج۹۱ ص۲۴۲
@komail31
علمدارکمیل
🌺 📝 #خاطرات #طلبه_ی_شهید سید علی حسینی 🌺 2⃣6⃣ قسمت بیست و ششم: رگ یاب اون شب علی مثل همیشه دیر وقت
🌺 📝 #خاطرات #طلبه_ی_شهید سید علی حسینی 🌺
2⃣7⃣
قسمت بیست و هفتم: حمله زینبی
بیچاره نمی دونست ... بنده چند عدد سوزن و آمپول در سایزهای مختلف توی خونه داشتم ... با دیدن من و وسایلم، خنده مظلومانه ای کرد و بلند شد، نشست ... از حالتش خنده ام گرفت ...
- بزار اول بهت شام بدم ... وسط کار غش نکنی مجبور بشم بهت سرم هم بزنم ...
کارم رو شروع کردم ... یا رگ پیدا نمی کردم ... یا تا سوزن رو می کردم توی دستش، رگ گم می شد ...
هی سوزن رو می کردم و در می آوردم ... می انداختم دور و بعدی رو برمی داشتم ... نزدیک ساعت 3 صبح بود که بالاخره تونستم رگش رو پیدا کنم ... ناخودآگاه و بی هوا، از خوشحالی داد زدم ...
- آخ جون ... بالاخره خونت در اومد ...
یهو دیدم زینب توی در اتاق ایستاده ... زل زده بود به ما ... با چشم های متعجب و وحشت زده بهمون نگاه می کرد ... خندیدم و گفتم ...
- مامان برو بخواب ... چیزی نیست ...
انگار با جمله من تازه به خودش اومده بود ...
- چیزی نیست؟ ... بابام رو تیکه تیکه کردی ... اون وقت میگی چیزی نیست؟ ... تو جلادی یا مامان مایی؟ ... و حمله کرد سمت من ...
علی پرید و بین زمین و آسمون گرفتش ... محکم بغلش کرد...
- چیزی نشده زینب گلم ... بابایی مرده ... مردها راحت دردشون نمیاد ...
سعی می کرد آرومش کنه اما فایده ای نداشت ... محکم علی رو بغل کرده و برای باباش گریه می کرد ... حتی نگذاشت بهش دست بزنم ...
اون لحظه تازه به خودم اومدم ... اونقدر محو کار شده بودم که اصلا نفهمیدم ... هر دو دست علی ... سوراخ سوراخ ... کبود و قلوه کن شده بود ...
#بدون_تو_هرگز
@komail31 🍃 🌸 🍃
علمدارکمیل
🌺 📝 #خاطرات #طلبه_ی_شهید سید علی حسینی 🌺 2⃣7⃣ قسمت بیست و هفتم: حمله زینبی بیچاره نمی دونست ... بن
🌺 📝 #خاطرات #طلبه_ی_شهید
سید علی حسینی 🌺
2⃣8⃣
قسمت بیست و هشتم: مجنون علی
تا روز خداحافظی، هنوز زینب باهام سرسنگین بود ... تلاش های بی وقفه من و علی هم فایده ای نداشت ...
علی رفت و منم چند روز بعد دنبالش ... تا جایی که می شد سعی کردم بهش نزدیک باشم ... لیلی و مجنون شده بودیم ... اون لیلای من ... منم مجنون اون ...
روزهای سخت توی بیمارستان صحرایی یکی پس از دیگری می گذشت ... مجروح پشت مجروح ... کم خوابی و پر کاری ... تازه حس اون روزهای علی رو می فهمیدم که نشسته خوابش می برد ...
من گاهی به خاطر بچه ها برمی گشتم اما برای علی برگشتی نبود ... اون می موند و من باز دنبالش ... بو می کشیدم کجاست ...
تنها خوشحالیم این بود که بین مجروح ها، علی رو نمی دیدم ... هر شب با خودم می گفتم ... خدا رو شکر ... امروز هم علی من سالمه ... همه اش نگران بودم با اون تن رنجور و داغون از شکنجه، مجروح هم بشه ...
بیش از یه سال از شروع جنگ می گذشت ... داشتم توی بیمارستان، پانسمان زخم یه مجروح رو عوض می کردم که یهو بند دلم پاره شد ... حس کردم یکی داره جانم رو از بدنم بیرون می کشه ...
زمان زیادی نگذشته بود که شروع کردن به مجروح آوردن ... این وضع تا نزدیک غروب ادامه داشت ... و من با همون شرایط به مجروح ها می رسیدم ... تعداد ما کم بود و تعداد اونها هر لحظه بیشتر می شد ...
تو اون اوضاع ... یهو چشمم به علی افتاد ... یه گوشه روی زمین ... تمام پیراهن و شلوارش غرق خون بود ...
#بدون_تو_هرگز
@komail31 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
#فوروارد
علمدارکمیل
🌺 📝 #خاطرات #طلبه_ی_شهید سید علی حسینی 🌺 2⃣8⃣ قسمت بیست و هشتم: مجنون علی تا روز خداحافظی، هنوز زی
🌺 📝 #خاطرات #طلبه_ی_شهید
سید علی حسینی 🌺
2⃣9⃣
قسمت بیست و نهم: جبهه پر از علی بود
با عجله رفتم سمتش ... خیلی بی حال شده بود ... یه نفر، عمامه علی رو بسته بود دور شکمش ... تا دست به عمامه اش زدم، دستم پر خون شد ... عمامه سیاهش اصلا نشون نمی داد ... اما فقط خون بود ...
چشم های بی رمقش رو باز کرد ... تا نگاهش بهم افتاد ... دستم رو پس زد ... زبانش به سختی کار می کرد ...
- برو بگو یکی دیگه بیاد ...
بی توجه به حرفش ... دوباره دستم رو جلو بردم که بازش کنم ... دوباره پسش زد ... قدرت حرف زدن نداشت ... سرش داد زدم ...
- میزاری کارم رو بکنم یا نه؟ ...
مجروحی که کمی با فاصله از علی روی زمین خوابیده بود ... سرش رو بلند کرد و گفت ...
- خواهر ... مراعات برادر ما رو بکن ... روحانیه ... شاید با شما معذبه ...
با عصبانیت بهش چشم غره رفتم ...
- برادرتون غلط کرده ... من زنشم ... دردش اینجاست که نمی خواد من زخمش رو ببینم ...
محکم دست علی رو پس زدم و عمامه اش رو با قیچی پاره کردم ... تازه فهمیدم چرا نمی خواست زخمش رو ببینم ...
علی رو بردن اتاق عمل ... و من هزار نماز شب نذر موندنش کردم ... مجروح هایی با وضع بهتر از اون، شهید شدن ... اما علی با اولین هلی کوپتر انتقال مجروح، برگشت عقب ...
دلم با اون بود اما توی بیمارستان موندم ... از نظر من، همه اونها برای یه پدر و مادر ... یا همسر و فرزندشون بودن ... یه علی بودن ... جبهه پر از علی بود.....
#بدون_تو_هرگز
@komail31 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃
علمدارکمیل
#حضرت_خدیجه @komail31 🖤
عظمت حضرت خدیجه سلام الله علیها
ما شیعیان حضرت خدیجه را آنطوری که شایسته هست نمیشناسیم. متاسفانه بدلایل مختلفی در طول تاریخ و در کتب تاریخی تا اونجایی که میتونستن فضائل حضرت خدیجه رو سانسور کردن و ایشون رو تخریب کردن. یکی از دلایل این تخریبها بزرگ کردن عایشه هست. در مواردی اسم حضرت زهرا و حضرت خدیجه رو حذف کردن و اسم عایشه رو گذاشتن و تاریخ را تحریف کردند.
مثال: حدیث معروف پیامبر که چهارزن بهشتی که بهترین زنهای عالماند که دوتای آنها حضرت زهرا و خدیجه هستن. در چاپ جدید #کتاب صحیحمسلم، این دو اسم حذف شده و اسم عایشه قرار گرفته. نکته جالب قضیه این است که این حدیث رو در قسمت فضائل حضرت خدیجه آوردند ولی اسمی از خدیجه نیست.
و یا مثلا حضرت خدیجه را یک زن پیر و بیوه که قبلا دوتا شوهر داشته، جلوه داده اند.
روزی عایشه به حضرت زهرا درباره مادرش خدیجه جملهای گفت که باعث ناراحتی حضرت زهرا شد، ایشان با چشمی گریان نزد پیامبر آمد و از عایشه شکایت کرد، پیامبر(ص) فرمود ناراحت نباش، رها کن این حرفهارا《إِنَّ بَطْنَ أُمِّکِ کَانَ لِلْإِمَامَهِ وِعَاء》رحم مادر تو ظرف امامتپرور بوده است.
در عظمت حضرت خدیجه همین بس که در روایت داریم که "کان رسول الله یسکن الیها" پیامبر با او آرامش پیدا میکرد، تو سختی ها پیامبر با خدیجه خودش را آرام میکرد. پیامبر(ص) بعد از وفات حضرت خدیجه هروقت یاد ایشون میفتاد اشک تو چشماشون جمع میشد. وهمیشه میگفت، ای کاش حالا که حکومت اسلامی تشکیل دادیم و دوران سخت تموم شده، خدیجه بود، خیلی جاش خالیه
#خدیجه مادر حضرت زهرا و مادر همهی امامان بجز امیرالمؤمنین بود. و البته برای علی(ع) هم مادری کرد. چراکه علی از کودکی در خانه خدیجه بزرگ شد.
❇ بزرگ بانوی اسلام از برترین خاندان عرب بود، به لحاظ مالی وبه جهت قومی.
◾ اطلاعات اندکی که از ایشان در دسترس قرار دارد متاسفانه از منابعی دریافت شده که خالی از بغض و کینه نبوده است.
◾مادر فاطمه بودن و محب علی بودن موجب شده است که برخی شبهات در مورد ایشان به دانستههای ما راه یابد.
💠 بر اساس روایات معتبر شیعه و سنی:
✅ ایشان قبل از اسلام هرگز از مشرکین نبودهاند.
✅ قبل از ازدواج با رسول خدا به عقد هیچ فرد دیگری در نیامده بودند.
✅فرزندان منتسب به ایشان،فرزندخواندگانی بودند که بعد از وفات خواهرشان تحت تکفل ایشان در آمده بودند.
◾ با وجود تمامی تحریفاتی که در مورد شخصیت والای حضرت خدیجه صورت گرفته باز هم نام ایشان درخشش خود را دارد و در بسیاری از روایات از ایشان همراه با پنجتن آل کسا جهت شفاعت مومنان واقعی نام برده شده است.
📚 «برگرفته از سخنان
استاد زهره بروجردی
استاد کاشانی
دکترمیثم مطیعی
#کانال_جامعه_تاریخ
📲 ارسالی کاربر خوب کانال
@komail31 🖤
دعای روز یازدهم ماه مبارک رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ حَبّبْ الیّ فیهِ الإحْسانَ وکَرّهْ الیّ فیهِ الفُسوقَ والعِصْیانَ وحَرّمْ علیّ فیهِ السّخَطَ والنّیرانَ بِعَوْنِکَ یا غیاثَ المُسْتغیثین.
خدایا دوست گردان بمن در این روز نیکى را و نـاپسند بدار در این روز فسق ونافرمانى را وحرام کن بر من در آن خشم وسوزندگى را به یاریت اى دادرس داد خواهان.
علمدارکمیل
ترجمه دعای سحر دیگر (دعای سحر غيرمعروف) 4⃣ 💠 از تو درخواست مژده میکنم برای روزی که دلها و دیدهها
ترجمه دعای سحر دیگر (غیر معروف)
5⃣
💠 ای پروردگار؛ من از طلب دنیا درماندهام و تو وسعت بخش و کریمی، از تو درخواست میکنم پروردگارا به تواناییات بر این کار و نیرویت بر آن و بینیازیات از آن و نیاز من به آنکه در این سال و این ماه و این روز و این ساعت روزی نصیبم کنی که به سبب آن از به زحمت افتادن نسبت به آنچه در اختیار مردم است بینیازم نمایی، آری از روزی حلال و پاکیزهات روزیام کن، ای پروردگارم از تو درخواست میکنم و بهسوی تو میل مینمایم و به تو امید دارم که تو سزاوار آنی و به غیر تو امید نمیبندم و جز تو به کسی اطمینان نمینمایم، ای مهربانترین مهربانان، پروردگارا بر خود ستم کردم، پس مرا بیامرز و به من رحم کن، و سلامت کاملم بخش، ای شنونده هر صدا، ای جمعآورنده هرچه از دست رفته، ای آفریننده جانها پس از مرگ، ای که تاریکیها او را نپوشاند و صداها بر او مشتبه نشود و چیزی او را از چیز دیگر منصرف نکند، به محمّد (درود خدا بر او و خاندانش) عطا کن برترین چیزی را که از تو خواسته و برترین چیزی را که از تو درخواست شده و برترین چیزی را که از تو برای او تا روز قیامت درخواست شود و مرا تندرستی کامل عنایت فرما تا زندگی برایم گوارا باشد و کارم را به خیر پایان ده تا گناهانم به من زیانی نرساند.
@komail31 🍃🍃🌸🍃🍃🌸🍃🍃🌸
❤️ #سلام_امام_زمانم❤️
💚 #سلام_آقای_من💚
💝 #سلام_پدر_مهربانم💝
برگلشن و گل به بوی مهدی صلوات
برشیفتگان کوی مهدی صلوات
سرمیزند از کنار کعبه خورشید
در سعی وطواف روی مهدی صلوات
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
@komail31