رقیہ ثابت کرد اگر خوب تمنا کنے؛
حسیــن بـہ خــرابہ هــم میــاد❗️
ثابت ڪـرد اگر خـوب تمنا کـنـے؛
حسین با سر میاد ...💔:)
استاد_پناهیان🌱
شهادت #حضرت_رقیہ تسلیت باد🥀
@komail31
YEKNET.IR - roze - shabe 3 muharram 1400 - salahshoor.mp3
26.11M
🔳 #شهادت_حضرت_رقیه(س)
🌴دستم ز دامن تو نگردد رها حسین
🌴ای دست گیر نوکر بی دست و پا حسین
🎤 مهدی_سلحشور
⏯ روضه
علمدارکمیل
#هزار_چم_چمران_7 مصطفی گفت قول میدهم الان طلاقش بدهم به یک شرط! من خیلی ترسیدم، داشت به طلاق می
.:
#هزار_چم_چمران_8
هرچند خوشحال بودم که مصطفی به کشورش برگشته ولی آمادگی زندگی کردن در ایران را نداشتم
جنگ کردستان که شروع شد در اولین فرصت خودم را به ایران رساندم دیدم مصطفی در فرودگاه منتظرم نیست.
برادرش آمده بود و گفت دکتر مسافرت است.
آن شب تلویزیون که تماشا میکردم دیدم اسم پاوه و چمران زیاد میآمد.
فارسی بلد نبودم دیگران هم نمیگفتند.
خیلی ناراحت شدم، احساس میکردم مسئلهای هست ولی کسانی که دورم بودند میگفتند: چیزی نیست.
مثل دیوانهها بودم ودلم پر از آشوب بود.
دو روز بعد ، بازرگان من را خواست و با لبخند گفت: مصطفی خودش کسی را فرستاده دنبالتان. گفته غاده بیاید.
رفتم پاوه وقتی آمد همان لباس جنگی تنش بود و خاک آلود، یاد لبنان افتادم.
من فکر میکردم کلاشینکف و لباس جنگی مصطفی در ایران دیگر تمام شد، وزیر دفاع بود مثلا
دفتری و منشی و راننده ای و ....
ولی دیدم همان طور است ، مبارز ، خط مقدم ، لبنانی دیگر.
مصطفی به من گفت: میخواهم در کردستان بمانم تا مسئله را ختم کنم
دنبالتان فرستادم چون در تهران خانه نداریم و شما اینجا نزدیک من باشید بهتر است.
از من خواست مراقب باشم و جریان را بنویسم مخصوصاً برای روزنامههای کشورهای عرب
مصطفی بیشتر اوقات در عملیات بود و من بیشتر اوقات، تنها.
زبان که بلد نبودم. قدم میزدم تا بیاید.
گاهی با خلبانها صحبت میکردم، چون انگلیسی بلد بودند.
وقتی می آمد در طبیعت زیبای کردستان قدم میزدیم و مصطفی برای من صحبت میکرد
درباره ی عشقش
درباره مشکلاتش
درباره ی مبارزه ها
مثلا میگفت کردها خودمختاری میخواهند
من پرسیدم: چرا خود مختاری نمیدهید؟
مصطفی ناراحت شد و گفت: عصر ما عصر قومیت نیست.
حتی اگر فارس بخواهد برای خودش کشوری درست کند، من ضد آنها خواهم بود.
در اسلام فرقی بین عرب و عجم و بلوچ و کرد نیست. مهم این است، این کشور پرچم اسلام داشته باشد.
بیشتر روزها در مریوان بودیم. آنجا هم هیچ چیز نبود. من حتی جایی که بتوانم بخوابم نداشتم. همهاش ارتش بود و پادگان نظامی و تعدادی خانههای نیمه ساز که بیشتر اتاقک بود تا خانه.
در این اتاقها روی خاک میخوابیدیم، خیلی وقتها گرسنه میماندم و غذا هم اگر بود هندوانه و پنیر.
خیلی سختی کشیدم.
یک روز بعداز ظهر تنها بودم، روی خاک نشسته بودم و اشک میریختم
نمیگذاشتم مصطفی اشکم را ببیند، اما آن روز مصطفی یکدفعه سر رسید و دید دارم گریه میکنم
آمد جلو دو زانو نشست شروع کرد به عذر خواهی.
گفت: من میدانم زندگی تو نباید اینطور باشد. تو فکر نمیکردی به این روز بیفتی.
اگر خواستی میتوانی برگردی تهران ولی من نمیتوانم، این راه من است، خطری برای خود انقلاب است امام دستورداده که کردستان پاک سازی شود و من تا آخر با همه وجودم میایستم.
ملتمسانه گفتم: بیا برگردیم، من نمیتوانم اینجا بمانم.
مصطفی گفت: تو آزادی، میتوانی برگردی تهران.
#دیوانه_کنی_هر_دو_جهانش_بخشی
#دیوانه_ی_تو_هر_دو_جهان_را_چه_کند
چشمهایم پرآب شد گفتم: میدانی که بدون شما نمیتوانم برگردم.
اینجا هم کسی را نمیشناسم با کسی نمیتوانم صحبت کنم. خیلی وقتها با همه وجود منتظر مینشینم که کی میآی و آن وقت دو روز از شما هیچ خبری نمیشود.
مصطفی هنوز کف دستهایش روی زانوهایش بود، انگار تشهد بخواند
گفت: اگر خواستید بمانید
#به_خاطر_خدا_بمانید_نه_به_خاطر_من
با اینکه خیلی برایم سخت بود ولی تصمیم گرفتم......
ادامه دارد.........
#کانال_فرهنگی_ومذهبی_علمدار_کمیل☄✨☄
@komail31
‹ 🌱 ›
دلمپُراسـت ازتـو!
دلتپُراسـت ازمـن!
منازمهرت،
توازبیمهریهایم..!
#یابنالحسن💛🌱
••••
تعجیلدرظهوروسلامتیمولا،شفابیماران
#پنجصلوات📿
#دعایسلامتیوفرجحضرت💌
آقاجـٰان
تقصیرشمـٰانیست
کہتصویرشمانیست
منآینہاۍپرشدهازگردوغبـٰارم
اللهمعجللولیڪالفَرَج
#اربعین
#امام_زمان
@komail31
امام سجادعلیه السلام :
🔹لاتُحْبِطْ حَسَناتى بِما یَشُوبُها مِنْ مَعْصِیَتِکَ
خدایا کمکم کن تا کارهای نیک که انجام میدم
با گناه آمیخته نشه وثواب و خوبیش، تباه و نابود شه . . . 🌸
📗 #صحیفه_سجادیه دعای چهل و هفتم
@komail31
🌷🍃کار من نیست که از عشق شما
دم بزنم
یا شبیه شهدا شعله کشم بر بدنم
🌷🍃منم و لقلقهای ساده درون دهنم
من حسینی شدهی دست امامِ حسنم
#دوشنبههای امام حسنیع
@komail31
افتادهایمدرقفستنگِروزگار
بااشڪروضهاتپرِپروازمانبدھ . .
#امام_حسین
@komail31