#شهیدانہ
🔊|•همیشه میگفت :
واسه ڪی کار میکنے ؟!
میگفتم : امام حسیــن :))
میگفت : پس ، حرف ها رو بیخیـال !!
کار خودت رو بڪن
جوابش با #امامحسین ❣
#شہـید محمدحسیـنمحمدخانے
----•✿•♥️•✿•----
@komail31
#شهید ِخلبانِ تازه تفحص شده
هر روز چشمم به آسمان بود. غرش هواپیماهای تان که بلند میشد
و الله خیرحافظا و هو ارحم الراحمین
بر لبانم جاری میشد.
بچه ها کوچک بودند. با دست هواپیماها را نشان هم می دادند و میگفتند: بابا... بابا...
نمیدانم آخرین بار کدام مان خداحافظی کردیم.
هربار که راهی ماموریت میشدی تا مواضع دشمن را بمباران کنی تا رزمندگان مان لحظه ای بیارامند و جسارت هجوم دشمن به کشورمان کم شود، دل آشوبه هایم شروع میشد...
میترسیدم بال پروازت را مجروح کنند و بی تو بمانم
اما وقتی خبر شهادت را دادند نمیدانم خداوند چه صبری به من عطا کرد تا بدون تو زنده بمانم...
سی و دو سال بدون پیکرت ماندم.
به فرزندان مان گفتم مزار همه ی شهدا، مزار پدر شماست...
و نمیدانستم در روز میلاد پدر امت، حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام
تو رخ می نمایی و دلتنگ ما میشی
و نمی دانستم این فراغ در کنار حرم امام غریب پایان می یابد...
تو حساب همه جای کار را کرده بودی
حساب دلتنگی های ما را هم
تا با زیارت امام هشتم ، امام رضا علیه السلام
دیدارمان تازه شود و برگی بر دفتر خاطرات زندگی مشترک اندکمان اضافه شود
مقدمت مبارک همسرم
خلبان بیرجند بیک محمدی
🌷 حرم رضوی ۱۴ اسفند ۱۳۹۹🌷
#شهیدانه
#عاشقانه
@komail31 🍃🍃🍃❤️
11.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زندگی نامه شهید علی تجلائی
http://www.tafahoseshohada.ir/fa/tafahos/mafghodin/tajallaee-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%AA%D8%AC%D9%84%D8%A7%DB%8C%DB%8C
👆👆👆👆
آشنایی بیشتر با شخصیت واقعی علی تجلایی در سریال تلوزیونی جلال
@komail31
#شهیدانه
📖 خلاصه ای از زندگینامه #شهیده زهرا دقیقی
📝📿 طلبه شهیده زهرا دقیقی خداشهری متولد سال 1349 زائر عرفه ی حضرت اباعبدالله حسین علیه السلام و همسر طلبه جانباز هفتاد درصد دفاع مقدس، حجت الاسلام حسن زاده فومنی، مسئول معاونت تربیت و آموزش بسیجیان (شجره طیبه صالحین) سپاه قدس گیلان می باشد که در حادثه تروریستی معاندین تشیّع در ایام عرفه مورخه 17/08/1390 که در سامرا رخ داد، در دستان همسر و در کنار فرزندانش به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
💠 شهیده “زهرا دقیقی” تجسم خلوص، تجسم ایثار، همو که در دل نوشته های خود نوشته:
📝❣« آقا! دوست دارم گوشه ای بنشینم و زیر لب صدایت کنم. چشمانم را به گوشه ای خیره کنم تو هم مقابلم بنشینی و متوجه ات شوم هِی نگاهت کنم آنقدر که از هوش بروم بعد به هوش بیایم و . . . ببینم سرم روی دامن شماست حس می کنم بوی خوش از نسیم تنت به مشامم می خورد. آن وقت احساس کنم وصال حقیقی عاشق و معشوق روی داد، بعد وعده شهادت را بدهی و من خودم نشسته بر بال های ملائک احساس کنم و بشنوم که به من وعده شفاعت و هم سفره ای با خودت را بدهی آن وقت با خیال راحت از آتش عشق، مثل شمع بسوزم و آب شوم و هلاک شوم و جان دهم.»
او که همه ی زندگی اش را به پای یک جانباز شیمیایی ریخت و با او ازدواج نمود. وقتی علت این کار را از او سوال نمودند گفت: «مگر دوست نداری که با یک شهید گفتگو کنی؟! با یک شهید زندگی کنی؟! من در هر لحظه از زندگی با همسرم به سرزمین شهادت می روم، به دشت های سبز ایمان می روم، به انبوه کارزار می روم، به کوه های بلند انسانیت می روم، به سرخی شفق می روم، به قله توحید می روم. ما با هم از چشمه های وحدت می نوشیم ، من با او به جهاد می روم، من با او به جهاد اکبر می روم، من با او به نبرد اهریمن نفس می روم.»
@komail31 🍃🍃🌸🍃🍃
#شهدا
#شهیدانه
🔅گفتم:دو کوهه را می شناسی؟
🔆پاسخ داد:آری
🔅گفتم:سبب نامگذاری چیست؟چرا دو کوهه؟
🔆گفت:علتش را نمی دانم.ولی دوکوهش را می شناسم.[از جیبش عکسی بیرون آورد و ادامه داد:]
همین دو عکسی که بر روی ساختمانش جلوه نمایی می کند.
🌹 #حاج_همت و #حاج_احمد_متوسلیان🌹
#شهیدانه
@komail31
🕷زهره قائمی، تروریستی که شهید صیاد شیرازی را ترور کرد، از اعضای منافقین بود. او در سال ۶۷ توبه کرد و از زندان آزاد شد. اما بلافاصله در عراق، به منافقین پیوست! چند سال بعد، فرمانده نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران را در تهران به شهادت رساند!!!!
.....
🗓 ۲۱ فروردین،
سالروز شهادت #صیاد_دلها سپهبد علی صیادشیرازی گرامی باد.
🌷#شهیدانه ❣
یادتونه چند سال پیش جای شهید و جلاد عوض شد و بعضیا از کشتن منافقان ناراحت بودن و جریان سازی کردن؟
-----------*✨🌹✨*----------
@komail31
-----------*✨🌹✨*-----------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایت شهید چمران از صیاد دلها " #شهید سپهبد علی صیاد شیرازی" #صیاد_دلها عند_ربهم_یرزقون
#شهیدانه
@komail31
#شهیدانه ♥️↓
#خاطره
در قسمتی از ارتفاع، فقط یک راه برای عبور بود. محمود کاوه را بردم همان جا، گفتم: دیشب تیربار چی دشمن مسلسلش را روی همین نقطه قفل کرده بود، هیچ کس نتونست از این جا رد بشه.
گفت: بریم جلوتر ببینیم چه کاری می تونیم انجام بدیم.
رفتیم تا نزدیک سنگر تیربارچی...
محمود دور و بر سنگر را خوب نگاه کرد. آهسته گفتم: اول باید این تیربار را خفه کنیم، بعد نیروها را از دو طرف آرایش داده و بزنیم به خط.
جور خاصی پرسید: دیگه چه کاری باید بکنیم! گفتم چیز دیگه ای به ذهنم نمی رسه...
گفت: یک کار دیگه هم باید انجام داد.
گفتم: چه کاری؟
با حال عجیبی جواب داد: توسل !!
اگه توسل نکنیم، به هیچ جا نمی رسیم...
-سرباز روح الله
#شهیدمحمودکاوه
═🍃🕊🍃════
@komail31
#خاطره
#شهیدانه
آخر هر ماه روضه خوانی داشت ؛ توی زیرزمین خانه اش، که حسینیه بود. معمولا هر کس می آمد، روزه بود. آخر جلسه نماز جماعت بود وافطاری. هر دفعه یک گوسفند نذر می کرد؛ برای فقرا، آن هایی که می شناخت.
شش بعد از ظهر، مراسم شروع می شد. اما دوستان نزدیک، از ساعت سه می آمدند. حسینیه، قبل از سه آماده بود. نمی گذاشت کسی دست به چیزی بزند؛ خودش پاچه هایش را بالا می زد و مثل یک خادم کارمی کرد. تو و بیرون حیاط را می شست و آب و جارو می کرد. جلسه که شروع می شد، خودش را خیلی نشان نمی داد. تا موقع نماز جماعت، جلو نمی آمد.
یادگاران، جلد 11 #کتاب #شهید صیاد، ص 81
@komail31 🍃🍃🌸🌺🌸🍃🍃
#خاطره
#شهیدانه
چند روز قبل از شهادتش، از سردشت می رفتیم باختران. بین حرف هایش گفت«بچه ها! من دویست روز روزه بده کارم» تعجب کردیم. گفت «شش ساله هیچ جا ده روز نموندم که قصد روزه کنم. » وقتی خبر رسید شهید شده، توی حسینیه انگار زلزله شد. کسی نمی توانست جلوی بچه ها را بگیرد. توی سر و سینه شان می زدند. چند نفر بی حال شدند و روی دست بردندشان. آخر مراسم عزاداری، آقای صادقی گفت«شهید، به من سپرده بود که دویست روز روزه ی قضا داره. کی حاضره براش این روزه ها رو بگیره؟» همه بلند شدند. نفری یک روز هم روزه می گرفتند، می شد ده هزار روز.
یادگاران، جلد ده، کتاب #شهید زین الدین
@komail31
#ماه_مبارک_رمضان