ز تو
کی تواند جدایی؟!
چون تو
هست و بود مایی...💔
چهارشنبه های امام رضایی
@komail31
#سیره_شهدا
#خاطره
💕همسرداری
وضع غذا پختنم دیدنی بود. برایش فسنجان درست کردم. چه فسنجانی! گردوها را درسته انداخته بودم توی خورش. آن قدر رب زده بودم، که سیاه شده بود. برنج هم شورِشور. نشست سر سفره. دل تو دلم نبود. غذایش را تا آخر خورد. بعد شروع کرد به شوخی کردن که «چون تو قره قروت دوست داری، به جای رب قره قروت ریخته ای توی غذا. » چند تا اسم هم برای غذایم ساخت؛ ترشکی، فسنجون سیاه. آخرش گفت«خدارو شکر. دستت درد نکنه. »
........ ........ ..........
همه دور تا دور سفره نشسته بودیم؛ پدر و مادر مهدی، خواهر و برادرش. من رفتم توی آشپزخانه، چیزی بیاورم وقتی آمدم، دیدم همه نصف غذایشان را خورده اند، ولی مهدی دست به غذایش نزده تا من بیایم.
یادگاران، جلد ده، کتاب شهید زین الدین
@komail31
#یاصاحب_الزمان_؏ج❤️
اے راز نڱهدارِ دِڶ زار #ڪجائے؟
اے ٻرق مناجاٺِ شٻِ ٺار ڪجائے؟
صحراے غمٺ ڀر شده از قاڣله
#عشق
اے قاڣله را قاڣله ڪجایۍ؟
#اللہم_عجل_لولیڪ_الفرجـــــ
ٺعجیل_در_ڣرج_صلواٺ
@komail31
امشب میخوایم در مورد شهیدی صحبت کنیم که نزدیک ترین دوستانش میگن فرمانده لشکر نبود، بلکه فرمانده دلها بود.
چند روزی از مهرماه سال ۳۸ گذشته بود و تقویم هجدهم را نشان میداد که او به دنیا آمد، علاقه پدر و مادر به صاحب نامش حضرت حجت عجل الله تعالی آنها را بر آن داشت تا نامش را مهدی گذاشتند.
به هنگام نوجوانی با شهید آیت الله مدنی که به خرم آباد تبعید شده بود آشنا شد و از حضور این عالم ربانی استفادهها کرد و الفبای مبارزه با رژیم شاه را آموخت.
آن ایام مصادف شد با راه اندازی حزب رستاخیز و او به دلیل عدم ثبت نام در این حزب از مدرسه اخراج شد و، چون دبیرستان دیگری در خرم آباد رشته ریاضی نداشت، تغییر رشته داد و مجبور به ادامه تحصیل در رشته تجربی شد.
از همان ابتدا بسیار باهوش بود موفق شد تا در کنکور رشته تجربی رتبه چهارم پزشکی دانشگاه شیراز را کسب کند، اما از رفتن به دانشگاه انصراف داد و در مغازه پدر ماند. خودش گفته بود: مغازه پدرم سنگر است و رژیم پهلوی با تبعید پدرم میخواهد سنگر محکم او خالی بماند، ولی من نمیگذارم این سنگر مبارزه خالی بماند.
علمدارکمیل
چند روزی از مهرماه سال ۳۸ گذشته بود و تقویم هجدهم را نشان میداد که او به دنیا آمد، علاقه پدر و مادر
بعد از مدتی، اعتصاب مردمی بالا گرفت و مغازهها تعطیل شد و آقا مهدی هم مغازه پدر را تعطیل کرد و برای تحصیل در یکی از دانشگاههای پاریس برایشان نامهای نوشت و مورد پذیرش واقع شد، اما پیش از عزیمت به فرانسه از نظر امام درباره تحصیل دانشجویان در خارج از کشور مطلع شد که فرموده بودند به ایران برگردید، زیرا ایران به جوانانی مثل شما نیازمند است و همین گفته امام، مهدی را از رفتن به پاریس هم منصرف کرد.
در آبان ۵۷ آقا مهدی به همراه خانواده به قم هجرت کردند و گویا قرار بود این هجرت فصل نوینی از مبارزات او باشد.
با پیروزی انقلاب اسلامی و با صدور فرمان امام مبنی بر راه اندازی جهاد سازندگی وارد این نهاد انقلابی شد و سپس با تاسیس سپاه عضو داوطلب آن شد و، چون خیلی زود شایستگیهای آقا مهدی بر مسئولان عیان شد، مسئولیت اطلاعات سپاه قم به او واگذار شد.
@komail31 ☘☘🌸☘☘
#شهید_مهدی_زینالدین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید مهدے زینالدین:
هرگاه در شب جمعه شهدا را یاد ڪنید؛ آنہا شما را نزد اباعبداللـه علیهالسلام یاد میڪنند.🕊♥️
#شهید_مهدی_زینالدین
#شب_جمعه
علمدارکمیل
بعد از مدتی، اعتصاب مردمی بالا گرفت و مغازهها تعطیل شد و آقا مهدی هم مغازه پدر را تعطیل کرد و برای
با شروع جنگ آقا مهدی ابتدا مسئول شناسایی یگانها و سپس مسئول اطلاعات عملیات سپاه دزفول و پس از آن مسئول اطلاعات عملیات محورهای سوسنگرد شد.
در عملیات بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر آقا مهدی عهده دار اطلاعات عملیات قرارگاه نصر بود. عملیات رمضان بود که به سرپرستی تیپ ۱۷ علی ابن ابیطالب (ع) قم و پس از آن به فرماندهی این لشکر انتخاب شد.
آقا مهدی فرمانده جوان و بیست و پنج ساله لشکر علی بن ابیطالب علیه السلام که محبوب دلهای لشکریانش شده بود، به همراه آقامجید زین الدین برای ماموریتی از کرمانشاه به سردشت میرفتند که در منطقه تپه #دارساوین در درگیری با ضد انقلاب به شهادت رسیدند و در بیست و هفتم آبان ماه سال ۶۳ عرشی شدند.
@komail31 🌺🍃🍃🍃🌺
#شهید_مهدی_زینالدین
.:
شب جمعه شده و باز دِلَم رفت حرَم
دل آشفته ی من، صحن تو را کم دارد
مادرت روضه گرفته است برایَت آقا
زیر لب زِمزِمه ی وای حسینم دارد
بیرق روضه عَیان است زِ روی گُنبد
مجلسِ روضه همانجاست که پَرچَم دارد
گریه ی مادرتان عرش خدا را لَرزاند
روضه ی " آه بُنَیَّ " چِقَدَر غَم دارد
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
#شب_جمعه
#شب_زیارتی_ارباب
@komail31
سرمان را به تو دادیم که سامان بدهی
دردها را به تو گفتیم،که درمان بدهی
جانمان برکف دست است،فقط لبتر کن
گوشمان را به تو دادیم که فرمان بدهی
مادعای فرجت را همه دم میخوانیم
ما همه منتظر آمدنت میمانیم...
🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
@komail31