کلام شهید
حلقوم ها را میتوان برید
اما
فریادها را هرگز🗣
فریادی ڪه از حلقوم بریده بر می آید
جاودانه می ماند.
✌️✊
أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ
مرگ بر اسرائیل
#فلسطین مظلوم
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿
نگرانی صهیونیستها از اعلام بسیج عمومی در یمن
🔹رسانه های عبری زبان: ما شاهد تهدیدات جدیدی علیه اسراییل هستیم. نیروهای حوثی در یمن بسیج جهادی عمومی اعلام کرده اند.
🔹نیروهای حوثی قصد دارند در نبرد جاری در فلسطین شرکت کنند.
🔹روز گذشته راهپیمایی گسترده ای ازسوی مردم یمن در صنعا پایتخت این کشور در حمایت از ملت فلسطین برگزار شد.
#طوفان_الاقصی
#مرگ_بر_اسرائیل
🔰 وصیت نامه دختربچه فلسطینی
🔹 سلام، من هایا هستم و اکنون وصیت نامهام را مینویسم
١. پول های من ۸۰ شکل است: ۴۵ شکل (واحد پول) برای مامان، ۵ شکل برای زینت، ۵ برای هاشم، ۵ برای تیتا، ۵ برای خاله هبة، ۵ برای خاله مریم، ۵ برای دایی عبود و ۵ برای عمه سارة
۲. اسباب بازیها و همه چیزهایم برای دوستانم، زینت خواهرم، ریما، منة، أمل
۳. لباسهای من: برای دخترعموهایم و اگر چیزی باقی ماند، انفاق کنید.
۴. کفشهای من: به فقرا و نیازمندان اهدا کنید، البته بعد از شستن😭😭
#طوفان_الأقصى
#مرگ_بر_اسرائیل
@komail31
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔵 پیدا کردن کودکی تنها در تاریکی شب زیر درخت بعد از حمله اسراییل به منزلشان و به شهادت رسیدن تمام اعضای خانواده.
📌 اگر ممکنه از دیدن این فیلم خود داری کنید..
#غزه #فلسطین #مرگ_بر_اسرائیل
علمدارکمیل
❣ #سلام_امام_زمانم ❣ 🌸سَر شد به شوقِ تو فصل جوانیَم هرگز نشد که از این در بِرانیَم 🌸یابن الحس
#خاطره
❤️ارادت #شهید مسلم خیزاب به امام زمان عج و ماجرای جالب تولد فرزندشان از زبان همسر:
❇️ همیشه یک ارادت خاصی به امام زمان (عج) داشتند تا آنجایی که محمدمهدی را یک جورایی هدیه از خود امام زمان (عج) میدانستند. قسمت ما شده بود با همدیگر به سوریه رفته بودیم و بنده آن موقع باردار نبودم و آزمایشهای قبل از سفر این را میگفت. در حرم حضرت رقیه (س) چند لحظه سرم را روی پاهایم گذاشتم و خوابم برد. در عالم خواب و رؤیا دیدم که بچۀ هفتماههای را به من دادند و گفتند که اسم ایشان محمدمهدی است و برای شماست. وقتی بیدار شدم، یک عروسک کنارم افتاده بود. به آقا مسلم گفتم من همچین خوابی را دیدم و وقتی بیدار شدم این عروسک کنار من بود. گفتند اجازه بده بپرسم ببینم برای کسی نیست؟ خب ایشان عربی بهراحتی میتوانستند صحبت کنند. با خادمهای آنجا صحبت کردند و خادمها گفتند که نه این هدیه حضرت رقیه (س) بوده برای شما و برای خودتان بردارید. این عروسک هماکنون در گنجینۀ شهید خیزاب هست. ما این را به فال نیک گرفتیم و گفتیم خدا به ما یک دختر میدهد و اسمش را رقیه میگذاریم.
وقتی ما از سوریه برگشتیم بنده سرماخوردگی شدیدی گرفتم و دکتر گفتند حتماً ایشان قبل از اینکه آمپول بزنند باید آزمایش بارداری جدید داشته باشند. هرچه به ایشان گفتیم که این آزمایشهای بارداری برای ۱۵ روز پیش است و بنده باردار نیستم، گفتند که نه باید آزمایش و سونوگرافی بدهید.
ما آزمایش و سونوگرافی را که دادیم دکتر گفتند: «آزمایشهای قبلی شما را ببینم.» بنده نگران شدم که شاید بیماری بدی گرفتم که دکتر اینگونه تعجب کرده است. دکتر با همکارشان آرام صحبت کردند و به بنده گفتند: «خانم چه کسی گفته شما باردار نیستید؟! شما ۴ ماه است که باردارید و بچه شما پسر است!» خب خیلی ما تعجب کردیم. این را به فال نیک گرفتیم و گفتیم حضرت رقیه (س) مزد ما را داده است. محمدمهدی ظهر نیمه شعبان به دنیا آمد. ما همیشه دوست داشتیم اسم بچه خود را علی بگذاریم اما آقا مسلم گفتند چون امام زمان (عج) به ما یک عنایت ویژه داشتند و یک نگاهی به ما کردند اسمش را محمدمهدی بگذاریم.
چون هر دو علاقهمند به امام زمان (عج) بودیم عروسیمان نیز شب نیمه شعبان بود و برای امام زمان کارت دعوت نوشتیم. آقا مسلم با چند تا از دوستانشان صحبت کرده بودند و مداح آورده بودند و عروسیمان بدون گناه برپا شد. خب ما دوتا خیلی خوشحال بودیم که این مراسم در شب نیمه شعبان اتفاق میافتد. محمدمهدی هم دقیقاً ظهر روز نیمه شعبان به دنیا آمد و آقا مسلم میگفتند اینکه عروسی ما در شب نیمه شعبان بود و تولد محمدمهدی هم در روز نیمه شعبان بود یعنی اینکه امام زمان (عج) نگاهشان را از روی ما برنداشته است.
هرروز صبح بدون استثناء دعای فرج و زیارت عاشورا میخواندند. شبها هم سورۀ واقعه را میخواندند و هر موقع سلام میدادند به امام حسین (ع) و امام رضا (ع) میگفتند: «یا امام زمان (عج) نگاهت را از من برنگردان.» خیلی شوخطبع بودند ولی بحث اهلبیت (ع) که میشد بهقدری گریه میکردند که انگار شیر آب را باز کردند. جمعهها بعدازظهر هر دو برای فراق امام زمان (عج) خیلی دلگیر بودیم و میرفتیم گلزار شهدا.