eitaa logo
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
5.2هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.8هزار ویدیو
82 فایل
﴾﷽﴿ • - اینجا خونه شُهداست شهدا دستتو گرفتنا ، نکنھ خودت دستتو بڪشی .. • . پاسخ‌بھ‌ناشناس‌ها؛ 〖 @komeil_212 〗 • اندکـےشࢪط! 〖 @Komeil32 〗 . هیئت‌کانالمون!(: 〖 @Komeil_78
مشاهده در ایتا
دانلود
زندگیت‌که‌رنگ‌وبوی‌خدابگیره‌آرامش‌و موفقیت‌های‌بزرگ‌رودر‌ک‌میکنی♥:)
-نظرتون‌درباره‌حرفامون‌چیه؟! https://harfeto.timefriend.net/16106517298969
「•🖤•」 🌻پیامبر اکرم (ص) فرمودند: کسی که در نماز سستی کند، در قبر به غصه شدید و تاریکی، تنگی قبر و عذاب قبر تا قیامت و محرومیّت از بشارت ملائکه رحمت مبتلا می‌شود، حشر او در محشر بصورت الاغ خواهد بود نامه عملش را به دست چپ می‌دهند و حسابش طولانی می‌شود. پیامبر اکرم (ص) در باب احوالات برزخی مردم فرمودند: پس از آن بر جمعیتی گذشتم که سر و صورت هایشان را با سنگ شکسته و له می‌کردند. از جبرائیل پرسیدم: آنها کیستند؟ گفت: جمعی از امت تو هستند که نماز عشاء را نخوانده، از روی غفلت و اهمیّت ندادن به نماز آن را ترک کرده اند. 📚: نصایح، ص ۱۰۸، ح ۵۲ •هدیه به آقا رسول الله (ص)صلوات •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
°●•🍊✨•●° وارد مجلس که می‌شوم چشم‌هایم دنبال چهره آشنایی است که سخت مشتاق دیدارش هستم. بانی مراسم. بالای مجلس نیست، می‌گویم شاید هنوز نیامده، که می‌بینم جلو خودم نشسته. وسط مجلس. ساده و بی ریا!! این همان ژنرال سلیمانی است که اسمش در همه لیست‌های سیاه دنیای استکبار به چشم می‌خورد. همان که در کنگره آمریکا برای شهید کردنش نقشه‌ها کشیده‌اند. او حالا با لباس سیاه نشسته روی گلیمی و حواسش هست به جوانکی که سینی چای میان مهمان‌ها می‌چرخاند و به او یادآوری می‌کند که برای آن چند نفر هم که تازه آمده‌اند چای ببر!! احوالپرسی می کنم، چند لحظه بعد که او یک چشمش به حاج آقا عسکری سخنران مجلس و یک چشمش به مهمان های تازه وارد است، کاغذی از جیبم در می آورم و این سروده قدیمی ام را تا آنجا که می توانم خوش خط می نویسم و می گیرم به طرفش از آن روزی که چشمان تو تر بود مرا درد تو سلاخ جگر بود الهی کاش وقتی دشمن آمد دل من بین آن دیوار و در بود. شعر را می خوانَد، با نگاهی سرشار از مهربانی و تشکر کاغذ را تا می کند می گذارد توی جیب پیراهنش. 🎤: روایتی از احمد یوسف زاده، از مراسم فاطمیه در بیت الزهرا 📚: شاید پیش از اذان صبح🦋 •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
[∞🌙∞] ↯شهیدی که برای رفتن به جبهه اعتصاب غذا کرد↯ پدر شهید عباس علومی🎙:] عباس از اوایل تشکیل بسیج عضو فعال پایگاه حزب‌الله بود و در کارهای فرهنگی و تبلیغاتی بسیج استعداد زیادی داشت که اثرهای مفید او باقی است. وقتی خبر قبول شدنش را شنیدم، خیلی خوشحال شدم. گفتم عباس! حالا که دانشگاه قبول شده‌ای، دیگر به درس‌هایت برس. گفت بابا! تا زمانی که جنگ هست، دانشگاه جبهه واجب‌تر است. برای رفتن به جبهه و جلب رضایت من چند روز اعتصاب غذا کرده بود، اما من طاقت نیاوردم و یکی از همان شب‌ها سر شام گفتم خانم! صدایش کن، کارش دارم. پیشم آمد. گفتم خیلی دوست داری بروی جبهه؟ گفت بله، باباجان. گفتم پس برو آن کاغذ را بیاور برایت امضا کنم. با خوشحالی رضایتنامه را آورد و من زیرش را امضا کردم. کنارم نشست و غذا خورد. فردای آن روز از آن برگه چند تا کپی گرفت. وقتی علتش را که پرسیدم، گفت از این به بعد هر وقت خواستم بروم جبهه، دیگر مشکل ندارم. 💔:) •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿 ヅ کمیل با عصبانیت روبه روی آرش که از شدت گریه با بی حالی روز کبل نشسته بود،ایستا‌‌د. ـــ از خودت خجالت نمیکشی؟یکم به این فکر نکردی،دایی محمد با این آبروریزی چطور میخواد کنار بیاد؟ آرش با صدایی که از شدت گریه خشدار شده بود ،گفت: ــ من اشتباه کردم من غلط کردم با فریاد کمیل خود جمع شد و مانند بچه ای دبستانی گریست،هرکس او را میدید باورش نمی شد او یک دانشجو باشد. ـــ غلط کردن به درد خودت میخوره ضربه ای به سینه اش زدو گفت: ــ تو داشتی سمانه،زنِ منو،به کشتن میدادی،متوجه شدی چیکار کردی؟ آرش که از شدت گریه نمی توانست درست صحبت کند،مقطع گفت: ــ م م ن ،من به پو پولش نیازردا ،داشتم کمیل پوزخندی زد و گفت:ــ ــ به خاطر پول حاضر بودی از خانوادت بگذری؟؟ فریاد زد: ــ ها جوابمو بده،به خاطر پول حاضر بودی سمانه روبه کشتن بدی،منو داغون کنی به خاطر چندتا اسکناس قبول کردی گزارش و عکسای ناموس کمیلو بدی دست یه مشت آدم خدا نشناس فریاد زد: ــ چرا خفه خون گرفتی آرش،حرف بزن لعنتی حرف بزن سکوت خانه را نفس نفس زدن های کمیل و گریه های آرش شکستند،کمیل باور نمی کرد که جاسوسی که این همه بلا بر سرشان آورده آرش پسر دایی اش باشد با صدای زنگ خانه،آرش ترسید از جایش بلند شدو گفت: ــ زنگ زدی بیان منو بگیرن،کمیل غلط کردم کمیل توروخدا اینکارو نکن کمیل کلافه دستی در موهایش کشید وتشر زد: ــ بتمرگ سر جات نمی دانست چه کسی پشت در است غیر ازامیرعلی ومحمد و سمانه کسی از این خانه خبر ندارد. در را باز کرد که با دیدن سمانه با عصبانیت غرید: ــ تو اینجا چیکار میکنی مگه بهت نگفتم یه ساعت دیگه سمانه شوکه از رفتار کمیل چند لحظه ای ساکت ماند،دیگر مطمئن بود اتفاقی افتاده. ــ کمیل چی شده؟ ــ هیچی ،برو تو ماشین تا صدات کنم سمانه تا میخواست اعتراض کنه ،صدای گریه و التماس آشنایی او را به سکوت دعوت کرد. ــآجی توروخداتو راضیش کن منو نندازه زندون ... 〇 @Komeil3➣ •ميخاے از اولش بخونے؟🙃🎈↓ 🌿{https://eitaa.com/komeil3/8953
- منم می تونم امام زمان(عج) ببینم؟! + میتونی با چشمات حرام نبینی؟!! عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَی الْخَلْقَ وَلا تُری
+شھادتت‌مبارڪ‌داداشۍ💔:)
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
+شھادتت‌مبارڪ‌داداشۍ💔:)
- اینجا‌هیچ‌چیزواقعۍنیست! نھ‌رفتنِ‌ٺُ، نھ‌ماندنِ‌من! انگاریڪ‌نفرداردماراخواب‌مۍبیند! . . 🍃:) • 💖🌸 💔
:)🦋🍃 +همیشه تو زندگی ب ما گفتن ک چون شما دخترین خودتونو بپوشونین چرا مابپوشونیم چرا اونا نگاهشونو کنترل نکنن ؟/ چرا اونا غریزشونو کننرل نکنن چرا اونا نگا نکنن ؟/گفتن چون دخترین بیرون نرین بلند صدای بلند نخندین چرا ؟/ مگ ما چیمون از پسرا کمتره بحث حجاب نیس بحث تبعیض جنسیتیه ک روشو با حجاب و پوشوندن و سروتهشو هم اوردن چرا نمیرن اون چشمای ناپاکو. از جا در بیارن چرا ب اون پسره یاد ندادن مگ خودت خواهر و مادرنداری چرا همش ما ؟/ یکم ب این قضیه فک کن چون دختره گوشی نداشته باشه چون دختره همش خودشو بپوشونه چون دختره با صدای بلند نخنده چون دختره تنها نباید بره بیرون چون دختره جامعه میشه ناامن چون دختره نباید زیاد آرایش کنه چون دختره نباید اصلاح کنه چون دختره نباید از خودش دفاع کنه چون دختره نباید درداشو فریاد بزنه چون دختره چی؟ مگه چون دختره قراره بمیره؟ واقعا هیچ وقت این تبعیض جنسیتیو درک نکردم 😐